۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

یاد


در مجلسی دوستی از من پرسید : اگر بخواهی کابل را در چند کلمه توصیف کنی چه می گویی؟ گفتم : کشنده ی کشنده. عصر روز بود. محمود حکیمی ، عباس فراسو و جواد رها هم آنجا بودند. جاوید زیرک مثل همیشه لبخندی زد و سر خود را تکان داد.
امروز به وبلاگ جاوید رفتم. چیز تازه یی ننوشته. از آن هوش تیز شکافنده  نوری ، سوسویی ، نشانه یی نمی تراود. خاموش است. آن کشنده او را به سوی خود کشید و چون نوبت آن کشنده رسید بی دریغ به سوی او رفت.
این شام غم رفتن او مثل کوهی بر سینه ام سنگینی می کند. نه این که هرگزش از یاد ببرم. چه قدر می فهمید. چه قدر مهربان بود. چه قدر سخن گفتن با او آسان بود. افسوس.

۳ نظر:

صحرا کریمی گفت...

چقدر اندوهناک و کشنده است وقتی به وبلاگی سر میزنیم که میدانیم دیگر نیست برای همیشه، دیگر نخواهد نوشت برای همیشه، دیگر نفس نخواهد کشید...
من ایشان را نمی شناختم اما با خواندن این یاد نامه تان بغض تلخی مرا هم در خود فرو برد...

اما او جاودانه است و سزاوار هر کس نیست جاودانگی... اما او سزاوار بود...
روحش شاد

سعیدی گفت...

در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند ." صادق هدایت "

سردار گفت...

سلام رفیق چطوری می بینم که در دنیای رسانه ای برای خود جایگاه خوبی داری این یک اصل هویت شناسی است که شما توانسته اید به خوبی ازش استفاده کنید، من آشنایی زیادی با شما نداشتم تا اینکه یکی از دوستان شما را به من معرفی کرد ، خوبه که هرکسی به آمریکای جهان خوار می نهد یک چیزی می شود ، ما که در ایران اسلامی عمر گران را تلف کرده ایم چیزی غیر از اوصول دین و خفه قان پوشش رسانه ای محدود چیز دیگری نسیب ما نشده است .

موفق باشی

 
Free counter and web stats