دیروز در جمع کوچک دوستانه یی بحث دین و مذهب به میان آمد. مرد میانه سال محترمی – که با لهجه ی بسیار شیرین هراتی حرف می زد- ناراحت بود از این که این همه فرقه و دسته ی مذهبی در میان مسلمانان پدید آمده اند. می گفت که مسلمان ها یک کتاب مقدس دارند به نام قرآن که کلام خداوند است. همه ی مسلمانان ببینند که خداوند در این کتاب چه گفته و به همان چیزی که او گفته عمل کنند. به نظر او اگر مسلمانان این کار را بکنند دیگر این اختلاف فرقه ها و مذهب ها از میان می رود و آنان در دنیا و عقبا به سعادت می رسند. او در حیرت بود از این که چرا مسلمانان راه حلی این چنین ساده ، جذاب و محکم را در نمی یابند.
من لختی برای ذهن ساده و بی خم و پیچ او غبطه خوردم. نمی دانست که به محضی که آدم ها شروع کنند به خواندن کتابی ، همه ی تاریخچه ی زنده گی خود را در آن خوانش خود می ریزند و از یک کلام معناهایی بر می آورند که اغلب با همدیگر متفاوت اند. گفتم که اگر کسی روزی آب بنوشد و آن آب به گونه یی در گلوی اش بپیچد که او راسخت به زحمت بیندازد و به شفاخانه بفرستد ، از آن پس او هر وقت که با کلمه ی " آب" رو به رو شود آن خاطره ی تلخ را نیز در برداشت خود از آب به یاد خواهد آورد. این است که معنا و زیر معناهای آب برای او متفاوت خواهند شد. آب یک پدیده ی نسبتا ساده ی ملموس است. نوبت به مفاهیم پیچیده و غیر ملموس که برسد وضعیت هزار بار پیچیده تر می شود.
ما یک معلم دینیات داشتیم که بسم الله الرحمان الرحیم را برای ما معنا و تفسیر می کرد. او می گفت که رحمان و رحیم هر دو نشان دهنده ی رحمت خداوند اند. منتها رحمان شامل کافر و مومن می شود و رحیم به آن پاره از رحمت خداوند اشاره می کند که خاص مومنین است. می دانیم که بسم الله الرحمان الرحیم اولین جمله ی قرآن است و همین نخستین جمله آبستن هزار فرقه است. کس دیگری می آید و می گوید که این طور نیست که معلم دینیات شما می گوید. رحمان به فلان معنا است و منظور از رحیم فلان چیز دیگر است. شخص سومی از راه می رسد و می گوید : رحمان و رحیم به آن معناهایی که شما دو نفر از آن ها می فهمید با فلان کلام خداوند در سوره ی بقره جور نمی آیند. آن وقت آن دو نفر آیه ی مورد نظر شخص سوم را از سوره ی بقره پیدا می کنند ، آن را می خوانند و ناگهان کشف می کنند که نفر سومی در برداشت خود از آن آیه فرسنگ ها به خطا رفته است. کمی که بحث می کنند معلوم می شود که خود آن دو نفر اولی هم بر سر معنای آن آیه با همدیگر شدیدا اختلاف دارند. حالا شتر بیار و تفسیر بار کن.
در آن بحث گفتم که ما یک دسته بندی کلان کرده ایم و می گوییم مسلمانان به صورت کلی یا شیعه اند یا سنی. و بر سر این دسته بندی چه تعصب ها که نمی ورزیم. این در حالی است که این دسته بندی بسیار نادقیق و دل بخواهی است. در واقعیت بسیاری از سنی ها شیعه هم هستند و بسیاری از شیعه ها سنی هم هستند. مثلا دو نفر ( یکی شیعه و دیگری سنی) در کابل زنده گی می کنند و هر روز قصر ریاست جمهوری یا پادشاهی را می بینند. اگر این دو نفر فکر کنند که قصرهایی که در بهشت به مومنان و صالحان می دهند مثل همان قصر ریاست جمهوری اند ، آن گاه در این مورد اعتقاد آن فرد شیعه همان اعتقاد همتای سنی اش است. او با آن فرد سنی در این زمینه بیشتر اشتراک اعتقادی دارد تا با یک شیعه که در قندوز زنده گی می کند و در عمر خود قصر ندیده است.
مثالی دیگر: فرض کنید یک سنی اعتقاد دارد که کلید بهشت در دست ابوبکر است. و شیعه یی هست که معتقد است که کلید بهشت در دست علی است. این دو بهشت را همچون ساختمانی درک می کنند که در ِ ورودی دارد و این در قفل است و کسی که کلید آن را در دست دارد باید آن را به روی آدم باز کند. مهم این نیست که کلید در دست چه کسی است. مهم این است که این دو نفر بهشت را تحت یک پارادایم فکری درک می کنند. حال ، این شیعه و سنی با همدیگر نزدیک تراند تا با شیعه ها و سنی های دیگری که بهشت را همچون ساختمان نمی فهمند. اگر این شیعه ها و سنی ها را وظیفه بدهند که بروند و قرآن را بخوانند و از خوانش خود گزارش بدهند ، خوانش آن ها از قرآن قطعا از تصورات و تصدیقات و پیش فرض ها و تاریخچه ها ی زنده گی شخصی پر تنوع شان متاثر خواهد شد. آن وقت خواهیم دید که تنوع و تکثر خیلی بیش از آن است که در دسته بندی هایی چون شیعه و سنی بگنجد.
۱ نظر:
جالب... در این قسمت بلند بلند خندیدم:
"در آن بحث گفتم که ما یک دسته بندی کلان کرده ایم و می گوییم مسلمانان به صورت کلی یا شیعه اند یا سنی. و بر سر این دسته بندی چه تعصب ها که نمی ورزیم. این در حالی است که این دسته بندی بسیار نادقیق و دل بخواهی است. در واقعیت بسیاری از سنی ها شیعه هم هستند و بسیاری از شیعه ها سنی هم هستند. مثلا دو نفر ( یکی شیعه و دیگری سنی) در کابل زنده گی می کنند و هر روز قصر ریاست جمهوری یا پادشاهی را می بینند. اگر این دو نفر فکر کنند که قصرهایی که در بهشت به مومنان و صالحان می دهند مثل همان قصر ریاست جمهوری اند ، آن گاه در این مورد اعتقاد آن فرد شیعه همان اعتقاد همتای سنی اش است. او با آن فرد سنی در این زمینه بیشتر اشتراک اعتقادی دارد تا با یک شیعه که در قندوز زنده گی می کند و در عمر خود قصر ندیده است. "
جالب بود برای من این تحلیلتان... راستی در مطلب قبلی تان ساکی جان هم نظر داده اند... شکر خدا که این دختر زنده است... به ایمل بنده که جواب ندادند... ما اما عادت کرده ایم به بادهای شمال و جنوب...
زنده باشید.
ارسال یک نظر