۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

توجه ! آرایشگاه " مژده" سیاه را سفید می کند



وحید مژده – که روزگاری کارمند وزارت خارجه ی طالبان بوده- در نوشته یی برای سایت بی بی سی سعی کرده ما را در شناخت طالبان کمک کند. عنوان نوشته اش این است : طالبان دیروز و طالبان امروز. روایت آقای مژده از طالبان دیروز و امروز جالب است. آنچه در روایت او از طالبان برای من جالب تر بود این بود که او در سراسر نوشته ی خود کوشیده از طالبان چهره ی قابل قبول تری عرضه کند و برای این منظور در روایت خود نشانه هایی گذاشته است که شاید در نگاه اول به چشم نیایند. مثلا در همان آغاز می نویسد:
" برای مردم افغانستان که بعد از سرنگونی رژیم دکتر نجیب الله از جنگ خونین میان جناحهای درگیر بشدت در رنج بودند این مسئله{ یعنی ظهور طالبان} اهمیت زیادی نداشت. آنچه برای مردم درد کشیده از جنگ مهم بود، پایان جنگ و تامین امنیت در افغانستان بود. برای مردمی که جنگ را ناشی از مداخلات کشور های همسایه می دانستند کمک به صلح از جانب یک کشور همسایه زیاد هم حساسیت برانگیز نبود".
آقای مژده این گونه القا می کند که گویی همه ی مردم افغانستان ( و نه فقط آنانی که پیشاپیش با حرکت قومی-مذهبی طالبان هم آهنگ شده بودند) نسبت به طالبان نگاه مثبتی داشتند و با آن که می دانستند که طالبان آفریده ی پاکستان هستند در برابر این واقعیت حساسیتی نداشتند. اما حقیقت آن است که این روایت حساسیت شدید بسیاری از " مردم درد کشیده "ی کشور در برابر طالبان و مداخلات پاکستان را نادیده می گیرد. آقای مژده توضیح نمی دهد که اگر مردم افغانستان جنگ های داخلی را ناشی از مداخلات کشور های همسایه می دانستند ، چه طور یکباره باور شان شد که آوردن طالبان " کمک به صلح از جانب یک کشور همسایه " است؟ نکته ی اصلی این است که آقای مژده می خواهد هم طالبان را نیروی صلح جلوه بدهد و هم از قباحت ِ مزدور بودن این گروه بکاهد. آقای مژده می نویسد:
" طالبان در ابتدا با سه شعار به میدان آمدند:
- تطبیق شریعت
- تامین امنیت
- تضمین وحدت جغرافیایی افغانستان"
این سومی یعنی " تضمین وحدت جغرافیایی افغانستان" یکی از همان نشانه هایی است که پیشتر به آن اشاره کردم. واقعا؟ یعنی طالبان به چیزی به نام حاکمیت ملی افغانستان در درون یک چارچوب جغرافیایی مستقل اعتقاد داشتند؟ این شعار سومی شعار طالبان نبود ، شعاری است که حالا قرار است مثلا شعار طالبان بوده باشد تا ذهنیت ما نسبت به گروه طالبان تغییر کند.
آقای مژده در مورد کارکرد های طالبان در شمال افغانستان می نویسد :
 " بخصوص در بعضی از مناطق شمال افغانستان، حکام محلی طالبان بر مردمان محل فشارهای زیادی وارد کردند. در شمال بود که طالبان متهم به قتل عام مردم غیرنظامی شدند".
 بر مردمان محل فشارهای زیادی وارد کردند؟ به قتل عام متهم شدند؟ بنویسید : طالبان در شمال و مرکز افغانستان هزاران نفر را به قتل رساندند ، زنان را سر بریدند و از سر نوشت صدها نفری که با خود بردند تا امروز خبری نیست. آن " فشار زیاد" که می گویید به گلوله بستن و سر بریدن و به آتش کشیدن بود.

در مورد حکومت داری طالبان می نویسد:
" با یک نگاه به فهرست اعضای مهم طالبان امروز می توان نوعی پیشرفت مثبت را در مقایسه با دیروز مشاهده کرد. در میان این چهره های جوان کسانی هم دیده می شوند که روزی در محضر درس استادان دانشکده حقوق دانشگاه کابل در انستیتوی دیپلماسی وزارت امور خارجه – زمانی که ملا محمد حسن وزیر خارجه بود- درس خوانده اند".
یعنی از طالبان نترسید. آنان ممکن است گاهی بر بعضی مردمان مملکت " فشارهای زیادی" وارد کرده باشند یا خیلی عقب مانده ظاهر شده باشند ، اما امروز پیش رفت کرده اند. آقای مژده تلاش می کند مهم ترین وجه سیاسی کار طالبان را که همان تصفیه ی نژادی افغانستان بود بپوشاند و بیشتر سیاست های طالبان را به بی سوادی و روستایی بودن آنان حواله کند. اما همه می دانند که طالبان از حمایت بسیاری از روشنفکران پشتون برخوردار بودند. آقای مژده توضیح نمی دهد که چه گونه گروه عقب مانده و بی سوادی که از سر و روی شان تعصب و معصومیت روستایی می بارید به تحلیل گر خوش کلام و صاحب نظری چون وحید مژده اجازه داده بودند که در پستی مهم در وزارت خارجه ی آنان کار کند؟ واقعیت آن است که طالبان از همان آغاز گروهی سیاسی با برنامه یی خاص بود و رفتار شان بیش از آن که ناشی از نادانی و جهان نشناسی بوده باشد برخاسته از یک نگرش استراتیژیک بود.
چرا طالبان پس از سقوط امارت اسلامی شان و روی کار آمدن حکومت کرزی به جنگ ادامه دادند؟ پاسخ وحید مژده این است که طالبان در ابتدا دست از جنگ کشیدند اما بعدتر :
" نیروهای خارجی و حکومت افغانستان در مواردی مرتکب اشتباهاتی شدند که منجر به آغاز دوباره شورشها شد. نارضایتی مردم از حکومت و کشته شدن هزاران طالب تسلیم شده در شمال زمینه را برای بازگشت طالبان به صحنه نا امنی های افغانستان مساعد کرد".
در این جا آقای مژده نمی گوید که در شمال افغانستان بر طالبان تسلیم شده " فشار زیادی" وارد شد. بر عکس ، از "کشته شدن هزاران طالب تسلیم شده در شمال " سخن می گوید. این در حالی است که شمار طالبانی که در قلعه ی جنگی در نزدیکی مزارشریف شورش کردند و به قتل رسیدند چند صد نفر بود و نه هزاران نفر. در اینجا باز آقای مژده گناه را به گردن دیگران می اندازد ، گویی طالبان و آمران پاکستانی شان اصلا نمی خواستند که در برابر دولت افغانستان بایستند.
آقای مژده نزدیک شدن القاعده و طالبان را هم پدیده یی متاخر می داند. به نظر او بعد از آن که توجه امریکا بیشتر بر جنگ عراق متمرکز شد ، نیروهای القاعده برای یاری رساندن به طالبان به افغانستان شتافتند. می نویسد:
" در این مرحله است که رابطه نزدیک میان القاعده و طالبان به میان آمد، به حدی که حتی طالبان برنامه های القاعده را می پذیرند در حالیکه در دوران امارت طالبان چنین رابطه نزدیکی وجود نداشت".
واقعیت آن است که در اوج قدرت طالبان اسامه بن لادن در افغانستان بود و کمپ های تروریست پروری داشت. صدها نفر از خارجی هایی که در صفوف طالبان می جنگیدند و کشته و اسیر می شدند همه افراد القاعده بودند که میان خود و طالبان فرقی نمی دیدند. پیوند خویشاوندی میان ملا محمد عمر و اسامه بن لادن هم در زمان امارت اسلامی طالبان بر قرار شد. همین طالبان بودند که بعد از یازده سپتامبر حاضر نشدند ( حتا با هزینه ی از دست رفتن امارت خود) افراد القاعده و در راس آنان اسامه بن لادن را به امریکا تحویل بدهند. نمی دانم رابطه ی نزدیک چه گونه رابطه یی است.   


۵ نظر:

سعیدی گفت...

مثل همیشه تحلیلی وپذیرفتنی نوشتی!قلمت راه شیری باد!

روح الله گفت...

هاتف گرامی درود...
گل گفتی ... نوشته هایت معتادم کرده اند، امیدوارم همیشه و همیشه سرت سبز و قلم ات نویسا باشد ..... آمین

نیلوفر گفت...

تحلیل شما کاملاً خردمندانه و منطقی است اما وقتی که خرد و منطق به این میدان راه ندارند چاره ی دیگر چیست؟
در این میدان که جنگ جنگ مذهب، سیاست و قومیت است دیگر به خرد و منطق کی حق مداخله را می دهد؟
تمام مردم می فهمند که ظهور و بقای طالبان همین سه جنبه مذهبی، سیاسی و قومی را دارد نه جنبه های اقتصادی، سازندگی، حقوق بشری و امثال اینها. عقاید مذهبی، سیاسی و قومی هر کدام حتی با خود در جنگ هستند و در این جنگ هیچ وقت حرف خرد و منطق حق مداخله کردن را ندارد.
هدف سیاست به قدرت رسیدن، هدف مذهب خودخواهی و هدف قومی که توسعه طلبی است اگر هر سه دست به دست هم بدهند پس زبان سخن گفتن چی خواهد بود به غیر از بی منطقی، دروغگویی، حیله گردی، عهدشکنی، زورگویی، جنگجویی و امثال اینها؟

حسن توسلی گفت...

بسیار عالی آقای هاتف.جوانان ونسل نو هزاره به این تحلیلها وآگاهی بخشی ها نیاز دارند من جمله خود من .

آصف احسان گفت...

مه فکر میکنم که مشکل از مژده نیست، و انتظاری بیشتری هم نمیتوان از وی داشت با در نظر داشت فعالیت های فعلی و قبلی اش.

مشکل اساسی از بی بی سی است و "آرایشگاه" هم از بی بی سی است، مژده فقط یکی از آرایشگران است. در چند هفته اخیر از محتویات گزارش های بی بی سی که در صفحه ویژه اش در مورد طالبان منتشر میکند (مخصوصن گزارش اخیرش در مورد سخنان و (نصیحت های پدرانه ای احمد رشید)) چنین بنظر میرسد که بی بی سی مانند همیشه و اما اینبار بصورت خیلی پی گیر و سیستماتیک یک کمپیاین وسیع را بخاطر غسل تطهیر دادن طالبان به را انداخته است. حال نمیدانم که این کار بی بی سی را چگونه و در چه حدی می توان نقد کرد؟!

 
Free counter and web stats