هر مجموعه یی از رهنمودها برای آدم ها بر مجموعه یی از پیش فرض های انسان شناختی استوار است. فرض کنید صنفی داریم با سی نفر شاگرد ، و قرار است هر صبح به این شاگردان سیب داده شود. اگر هر صبح بین سی تا چهل سیب را در سبدی بگذارند و از شاگردان بخواهند که این سیب ها را بخورند ، ما به صورت دقیق نمی دانیم که شاگردان با این سیب ها چه کار خواهند کرد. اما تقریبا یقین داریم که کسانی خواهند بود که دو تا و سه تا سیب بردارند و کسانی هم خواهند بود که هیچ سیبی به دست نیاورند. چرا فکر می کنیم که این طور خواهد شد؟ پاسخ این است که ما در مورد انسان ها و نوع برخورد شان با امکانات و منابع پیش فرض هایی داریم. یکی از این پیش فرض ها این است که آدم ها به صورت طبیعی بیشتر به منفعت خود می اندیشند تا به منفعت دیگران. پیش فرض دیگر این است که کسانی که زور بیشتری دارند کمتر در بند رعایت حال کمزور ها هستند. وقتی که این پیش فرض ها را داشتیم به این فکر می افتیم که چه کار کنیم که – در مثال حاضر- همه ی شاگردان سهمی عادلانه از سیب ها داشته باشند. این است که مثلا اگر سی شاگرد داشته باشیم و سی تا سیب ، احتمالا قانونی می سازیم که بر اساس آن هر شاگرد حق داشته باشد که فقط یک سیب از سبد بردارد. اگر سی شاگرد داشته باشیم و چهل و هفت تا سیب ، در آن صورت سعی خواهیم کرد تدبیر دیگری در میان بیاوریم.
حال ، می دانیم که زنده گی جمعی ما پر از رهنمود ها است. این رهنمودها را چه کسانی وضع می کنند؟ فیلسوفان؟ پیامبران؟ ریاضی دانان؟ فن آوران؟ سیاستمداران؟ روانشناسان؟ جادوگران؟ روحانیان ؟ روشنفکران؟ آموزگاران؟ ریش سفیدان؟... . واقعیت آن است که اگر همه ی رهنمودهای زنده و فراموش شده را در جایی گرد بیاوریم و سعی کنیم مولفان و طراحان شان را پیدا کنیم نشان ِ دست همه گونه آدمی را بر این رهنمود ها خواهیم یافت. این رهنمودها به صورت کلی دو قسم اند : دسته یی از این رهنمودها برای حوزه های مشخص و امور جزئی طرح شده اند و طراحان شان هم ادعایی بیش از این ندارند. مثلا وقتی که ما پاره یی از آداب صحی را رعایت می کنیم به خاطر این است که قبول کرده ایم که رعایت این آداب ما را صحت مند نگه می دارند. اما توقعی بیش از این نداریم و مثلا فکر نمی کنیم که رعایت این آداب همه ی مشکلات زنده گی ما را حل خواهد کرد. دسته یی دیگر از رهنمودها حاوی ِ مدعایی بزرگ تر هستند و بنا بر باور طراحان و پدید آورنده گان شان می توانند مسیر کلی زنده گی آدم ها را روشن کنند و انسان ها را در طول حیات شان به جهتی صحیح تر هدایت کنند. ما به صورت روزمره با این دو دسته رهنمودها سر و کار داریم.
اکنون ، رهنمودهایی که حوزه های جزئی مشخصی را تحت پوشش قرار می دهند معمولا هم انعطاف پذیر تر اند و هم پی آمد های شان نسبتا زودتر آشکار می شوند. مثلا اگر طبیبی بگوید که دندان های تان را با نمک بشویید تا سالم بمانند ، این رهنمود را می توان در صورت کشف شدن زیان های نمک به آسانی تعدیل یا کاملا تعطیل کرد. اما رهنمودهای دسته ی دوم ( که می توان رهنمودهای فراگیر شان نامید) کل مسیر زنده گی انسان را ترسیم و علامت گذاری می کنند و البته کمتر انعطاف پذیر اند. آشکار شدن نتایج این رهنمودها هم زمان زیادی می برد. آن گاه اگر به عللی پی آمدهای این رهنمودهای فراگیر به حال فرد یا جامعه زیان آور باشند ، دامن ِ این پی آمدهای منفی را به آسانی نمی توان جمع کرد. به عنوان مثال ، فرض کنید کسی می گوید : " انجام کارهای الف و ب و جیم سبب می شود که شما پس از هشتاد ساله گی زنده گی سرشار از نیرو و نشاط و خوش بختی داشته باشید". آشکار شدن پی آمد این رهنمود به پس از هشتاد ساله گی موکول شده. یعنی این رهنمود به نحوی سراسر زنده گی یک انسان را در بر می گیرد. نکته یی که در این رهنمود قابل تامل است این است که اگر ما اصل این رهنمود را بپذیریم منطقا نمی توانیم پیش از هشتاد ساله گی از انجام کارهای الف و ب و جیم دست برداریم ( چون اگر دست برداریم خودمان تخلف کرده ایم و نباید انتظار نتیجه ی مثبتی را داشته باشیم) . نیز ، نمی توانیم در طول راه از عوارض منفی انجام این کارها شکایت کنیم. چرا که این عوارض می توانند فرعی و زود گذر باشند و بر نتیجه ی بزرگ نهایی تاثیر منفی نگذارند. پس باید منتظر بمانیم و صبورانه به انجام کارهای الف و ب و جیم اهتمام بورزیم. چالش نگران کننده یی که پیروی کردن از چنین رهنمودی در برابر ما می گذارد این است : اگر پس از هشتاد سال اهتمام در انجام رهنمود مورد بحث به یک زنده گی سرشار از نیرو و نشاط و خوش بختی نرسیدیم ، چه کار کنیم؟ می دانیم که دیگر فرصتی برای آغاز دوباره نداریم. می دانیم که تمام گزینه های دیگری که می توانستیم انتخاب کنیم اکنون کاملا از دسترس ما خارج شده اند. چه کار کنیم؟ یکی از کارهایی که می توانیم بکنیم این است که برویم و گریبان پدیدآورنده و عرضه کننده ی آن رهنمود را بگیریم. اما او می تواند بگوید : " حتما رهنمود را به صورت درست و با دقت و اهتمام لازم اجرا نکرده اید و گر نه امکان نداشت که به مقصد خوش بختی نرسید". اما واقعیت آن است که به هر علتی ( نقص ِ خود رهنمود یا نقص در اجرای آن) ما هشتاد سال عمر مان را از دست داده ایم و به آنجا که می خواستیم برسیم نرسیده ایم. چه کار کنیم؟ ما یک بار در این جهان زنده گی می کنیم و البته نمی خواهیم همین فرصت یگانه و از دست رفتنی را به تلخ کامی سپری کنیم و در نهایت هم با تلخ کامی از دنیا چشم بپوشیم. شاید هیچ آدم سالمی را نتوان یافت که فکر کند زنده گی همراه با مرارت و بدبختی بهتر است.
حال به دو وجه دیگر از ساختار و کارکرد رهنمودها می رسیم.
یک – نقص ساختاری رهنمودها:
همین رهنمودهای فراگیر را بگیرید. اگر در مجموعه یی از رهنمودهای فراگیر نقص های ساختاری وجود داشته باشند ، ما چه گونه بفهمیم که این رهنمودها چنین نقص هایی دارند؟ مکانیزم تشخیص این نقص ها چیست؟ مثلا اگر در رهنمودی گفته شده باشد که پیروی از آن رهنمود نتایج درخشان خود را پس از هشتاد ساله گی نشان می دهد ، اما در همین حال هیچ انسانی بیشتر از هفتاد سال عمر نکند ، در این صورت ما با یک نقص ساختاری در این رهنمود رو بروییم. یا اگر در همین رهنمود انجام کارهای الف و ب و جیم حتمی باشد ( اما انجام کار جیم خارج از توان آدم باشد) باز با یک نقص ساختاری روبروییم. با این حساب هر مجموعه از رهنمودهای فراگیر یا باید عاری از نقص های ساختاری باشد یا باید این امکان را به پیروان خود بدهد که در صورت وجود داشتن چنین نقص هایی آنان بتوانند آن نقص ها را به آسانی تشخیص و کشف کنند و خواهان رفع و اصلاح آن ها شوند.
در همین جا به پیش فرض های انسان شناختی ای می رسیم که در پشت این رهنمودها خفته اند. در مثل ، پیش فرض طراحان و پدید آورنده گان مجموعه یی از رهنمودها این است که همه ی انسان ها در همه ی زمان ها و مکان ها می توانند کارهای الف و ب و جیم را انجام بدهند. با این پیش فرض ، می توان انجام کارهای الف و ب و جیم را در رهنمود خود گنجاند. حال ، سوال این است که این پیش فرض از کجا آمده؟ آیا این پیش فرض مبنای تجربی دارد؟ آیا این پیش فرض بر طراحان و پدید آورنده گان رهنمود الهام شده است؟ آیا آنان همین طوری به این یقین رسیده اند که این پیش فرض درست است؟ اگر این پیش فرض بر یقین و الهام استوار است از کجا بدانیم که این یقین و الهام برای همه گان معتبر است؟ اگر مبنای این پیش فرض تجربه است ، آن تجربه های پشتیبان این پیش فرض کدام تجربه هایند؟
دو – پذیرفته نشدن رهنمودها در میان گیرنده گان:
هر کسی که مجموعه یی از رهنمودها فراهم می آورد فکر می کند که این رهنمودها بسیار خوب اند. فرض کنید این رهنمودها واقعا عالی باشند. کار به اینجا تمام نمی شود. اگر مخاطبان این رهنمودها به هر علتی آن ها را قبول نکردند چه؟ اگر ما نتوانستیم گیرنده گان رهنمودهای خود را با استدلال و ترغیب اقناع کنیم ، چه کار کنیم؟
وقتی مجموع نکات پیش گفته را در مورد رهنمودها در نظر بگیریم به این جا می رسیم که بهترین مجموعه ی رهنمودها همان هایی نیستند که بر پیش فرض های انسان شناختی ِ آزمون ناپذیر بنا شده باشند و مدعی به سامان کردن امور زنده گی همه ی انسان ها در تمام زمان ها و مکان ها باشند. این گونه رهنمودها خطاها و خالی گاه های خود را به آسانی نشان نمی دهند و چون مبانی غیر تجربی دارند هیچ گاه نمی توان با ارجاع به تجربه های تاریخی نقد شان کرد. هر بار هم که عیب های این رهنمودها آشکار شوند پدید آورنده گان و طراحان آن می گویند که خود رهنمودها بی نقص اند و همه ی مشکل در اجرای ناقص آن ها از سوی مخاطبان و گیرنده گان است. و البته توضیح نمی دهند که اگر مجموعه یی از رهنمودها پیوسته درست اجرا نشوند و همواره در مقام تطبیق پر هزینه و کم فایده باشند ، آیا نباید در درستی این رهنمودها و پیش فرض های انسان شناختی شان اندکی تردید کرد؟
امروز در بسیاری از کشورهای متمدن حوزه ی تاثیر مجموعه های رهنمودی را کوچک تر و آزمون پذیر تر کرده اند تا پی آمدهای این رهنمودها قابل پیش بینی تر و کنترول پذیر تر شوند. این کار سبب شده که مجموعه های رهنمودی در این کشورها انعطاف پذیرتر شوند و امکان بیشتری برای دگرگونی داشته باشند. یکی از پیش فرض های انسان شناختی پشتیبان این رویکرد این است که انسان اساسا " فرد ِ آزاد" است و حق دارد فرصت یگانه و از دست رفتنی عمر خود را در پی تجربه یی از سعادت صرف کند که لزوما با تجربه ی دیگر افراد جامعه هم شکل و هم-مایه نیست. پیش فرض دیگر در این زمینه این است که نمی توان گفت " عالمی از نو بباید ساخت وز نو آدمی". آدمی همین است که هست و هرگز نمی توان از وجود ِ او فرشته یی بر آورد و بنا بر این بهتر است از دادن رهنمودهای کمال گرایانه یی که معطوف به راست کردن همه ی کژی های او باشد پرهیز کرد و پذیرفت که این موجود در اکثر اوقات نماینده ی خود در زمین است.
* منتشر شده در شماره ی هفتم هفته نامه ی " قدرت" در کابل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر