گاهی شده است در مجلسی تصادفا در کنار فردی ناآشنا قرار گرفته باشید و بعد از مدتی احساس کنید که سکوت میان شما و او بسیار طولانی شده ؟ در چنین حالتی با خود فکر می کنید که به خدا بد است دو آدم این قدر وقت کنار هم دیگر نشسته باشند و حرفی نزنند. آخر فرصتی پیدا می شود و شما سر صحبت را باز می کنید. بی چاره هوا! همیشه به کمک مان می آید. می گویید : " امروز هوا بهتر است/ این روزها خیلی سرد شده/ امسال گرمی بی سابقه است/....". یکی از این جمله ها یا مشابه این ها را می گویید. طرف هم که دقیقا با همین معضل اخلاقی بزرگ یعنی همین سکوت طولانی و تحمل ناپذیر رو به رو بود ، یکباره ذوق زده می شود و جواب می دهد : " دیروز و پریروز هوا کمی بهتر بود، امروز زیاد سرد شده ". آن گاه شما از ترس این که مبادا دوباره به آن وضعیت غیر قابل قبول قبلی برگردید ، می گویید: " اصلا کل همین هفته هوا چندان خوب نبود". توپ حالا در زمین طرف مقابل است. طرف پاسخ می دهد : " من در هوای سرد خیلی خنک می خورم"! و شما حیران می مانید که در برابر این حرف حکیمانه چه بگویید. دست پاچه می شوید و می گویید: " والله من هم همین طور هستم". آن وقت با خود فکر می کنید : " عجب مصیبتی شد..." و هنوز در عالم تفکر هوا-محور تان جای دوری نرفته اید که طرف گفت و گوی تان می گوید: " هوا که بسیار گرم باشد هم خوب نیست".
امشب خواب ام نمی برد. یکی از شما هم نیست که حد اقل در باره ی هوا حرف می زدیم. آخر این همه موبایل و فیس بوک و چت و امثال شان به چه دردی می خورند؟
۵ نظر:
call your family members in Afghanistan or elsewhere
کتاب خواندن سود ها دارد، یکی از سود های آن به خواب بردن آدم است، من هر گاه خواب نمی روم، آخرین چاره ام کتاب خواندن و یا باز نمودن اینتر نیت است، آنقدر میخوانم تا چشم و ذهنم خوب خسته شود، نتیجه: ضمن اینکه خوابم می برد، چیز های را «در آن حالت گیجی» یاد میگیرم، امتحان کنید می ارزد.
ما هم یک نسخه بپیچیم. برای خواب رفتن, چشمان تان را باز نگه دارید و به یک نقطه برای مدتی طولانی خیره شوید. تا چشم تان خسته شود. آدم که همیشه حوصله ی کتاب خواندن ندارد.
در ضمن آیدی تان را بدهید هر وقت خواب تان نبرد, من برای تان لالایی بخوانم. لولولولولو...لَی...
شب ستای عزیز
کدام یک از این نسخه ها کارآمد تر است؟
ترجیح می دهم دومی
ارسال یک نظر