۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

تراژدی آزادی و بی پناهی

آنچه بر سر رزاق مامون آوردند نشان می دهد که در افغانستان امروز نمی توان هم باورهای مشخص و روشن داشت و هم " فرد ِ آزاد" بود. مامون در پی ِ تجربه ی " فرد ِ آزاد بودن" با آن حمله ی دلخراش رو به رو شد.  در این ماجرای تلخ و غم انگیز دو نکته بیشتر برای من برجسته شدند :
یک – در تاریخ سی سال اخیر کشور ما بیشتر گروه ها و احزاب گرایش های خشونت آلود داشته اند. در فضای روشنفکری ما کسانی که با این گروه ها و احزاب راه رفته باشند از هر سو مورد ملامت قرار می گیرند. اگر کسی چیزی بگوید که نشانی از تجربه ی " فرد ِ آزاد بودن" داشته باشد ، فورا به یادش می دهیم که او در گذشته با چه کسانی هم گامی کرده است و از این طریق سعی می کنیم اعتبار سخن ِ اکنون او را مخدوش کنیم. در این میانه ، آنچه فراموش می شود بی چاره شدن کسی است که نه می خواهد پیوند های گروهی و حزبی همچون مانعی در برابر تجربه ی فرد ِ آزاد بودن او عمل کنند و نه می خواهد در برابر بدخواهان خود کاملا بی پناه شود.
در افغانستان کسانی هستند که به یک سازمان سیاسی ( و احتمالا نظامی) دل سپرده اند و در پناه آن سازمان تا حدی امنیت هم دارند. مثلا رزاق مامون را با یک آدم حزبی  ِ مهم  ِ تمام عیار مقایسه کنید. آن آدم حزبی تا آخر حزبی بودن رفته است. به این معنا که رسما قبول کرده که دشمن دارد و اگر بی احتیاطی کند دشمنان اش او را نابود خواهند کرد. این است که چند نفر محافظ دارد و با این محافظ داشتن به روشنی می گوید که " اگر می خواهید به من ضرری برسانید خودتان هم آماده ی کشته شدن باشید". به همین خاطر کمتر کسی سودای تیزاب پاشیدن بر صورت او را در سر می پروراند. می داند که نمی شود و این کار بسیار خطرناک است.  در برابر ، کسی همچون رزاق مامون از یک سو می خواهد " فرد ِ آزاد" باشد و فارغ از چارچوب های تنگ حزبی کار روشنفکری کند و از سویی دیگر خط فکری و رفتار سیاسی کاملا صریح و روشنی هم داشته باشد.  حال، اگر کسی به خاطر اندیشه ها و کارهای او با او دشمن شود و بخواهد به او آسیبی برساند ، با رزاق مامونی سر و کار خواهد داشت که به صورت روزمره از هیچ چتر حمایتی برخوردار نیست. این است که به راحتی می توان در برابر او ایستاد و بر صورت اش تیزاب پاشید. 
یک وجه تراژیک این مساله ( در کنار رنجی که مامون به عنوان یک فرد می برد) این است که این رویداد های تلخ " فرد ِ آزاد بودن" در افغانستان را به عنوان یک تجربه ی پرهزینه معرفی می کنند و از جاذبه ی آن می کاهند. وقتی که در کشوری چنین اتفاقی بیفتد جامعه ی مدنی امکان رشد خود را از دست می دهد. چرا که بسیاری از آدم ها دست از این تجربه خواهند شست و دست شستن از تجربه ی " فرد ِ آزاد بودن" به معنای نیمه کاره رها کردن پروژه ی ساختن یک جامعه ی مدنی است.

دو- رزاق مامون سال گذشته در گفت و گویی با آسمایی گفته بود که طرفدار گونه یی فاشیزم نوع افغانستان است. از سخنان او در آن گفت و گو چنین بر می آمد که او حقوق فردی شهروندان را در برابر مصالح بزرگ مملکتی در درجه ی دوم اهمیت می بیند. حال ، که آقای مامون قربانی خشونتی آن چنان دل آزار و نفرت انگیز شده است من این اعتقاد او را وسیله ی ملامت او نمی کنم. اما ناگزیر باید بگویم که  آنچه بر او رفت نمونه یی بود از آن چه در یک نظام فاشیستی مورد اعتقاد او بر یک شهروند بی پناه می رود. در نظام فاشیستی هر شهروند یک مهره ی بی خاصیت به حساب می آید ( آماده برای خاصیت پذیری به دست نظام حاکم ). اگر لازم شود که مهره یی برداشته شود بر می دارندش. اگر لازم شود که بسوزد می سوزانندش. این اتفاق تنها در مورد دیگران نمی افتد. ممکن است دامن خود آدم را هم بگیرد. نمی گویم که یک نظام فاشیستی در افغانستان حاکم است و این نظام تشخیص داده است که باید رزاق مامون بسوزد. ما که هنوز نمی دانیم چه کسی این کار را کرده است.  فقط می گویم که اگر چنین نظامی بر پا شود (یا حاکمیتی در مسیر گرایش های فاشیستی قرار بگیرد)  عملکرد آن در برابر شهروندان مملکت چیزی در همین مایه ها – و بل بدتر- خواهد بود. در نظام فاشیستی جان شهروند ارزشی ندارد. می توان به خاطر رسیدن به هدف هایی نه چندان مهم بر صورت شهروندان تیزاب پاشید. می توان گفت : " حالا که فلان رقیب سیاسی من متهم به کشتن یک نفر است  بروید فلان و فلان و فلان آدم ها را هم بکشید و جنازه های شان  را در کوچه بیندازید تا مثلا مردم فکر کنند که این آدم های دیگر را هم همو به قتل رسانده.  مهم این است که در چنین فرصتی رقیب من تحت فشار قرار بگیرد. جان شهروندان که و سیله یی بیش نیست و اهمیتی ندارد".  
من برای رزاق مامون سلامت و شادکامی آرزو می کنم. در ضمن امیدوارم این تجربه او را به تامل وا دارد و فرصتی برای تجدید نظر در مورد فاشیزم مورد اعتقاد او شود.

۱۷ نظر:

ZAHEDI گفت...

حمله کننده به رزاق مامون اعتراف کرد


مرد مظنون به اسید پاشی به صورت رزاق مامون روزنامه نگار و نویسنده در بازداشت بسر میبرد ، محمد رفیع فرزند محمد عالم دو روز بعد از آن که وی نیز اثرات اسید پاشی به صورت و سایر اندام اش مشاهده شده بود به ظن دست داشتن حمله با اسید به رزاق مامون توسط پولیس دستگیر شده بود.

به گفته رییس تحقیقات جنایی کابل محمد رفیع به جرم خودش اعتراف کرده است و حمله با اسید به صورت رزاق مامون را به عهده گرفته است.

گفته میشود رفیع کارمند یک موسسه خارجی ومترجم بوده است، و همسر رفیع سابق در تلویزیون طلوع با رزاق مامون همکار بوده اند.

با اعتراف محمد رفیع که در بازداشت به سر میبرد گمان اینکه این حمله انتقام گیری سیاسی بوده باشد را مردود میسازد و این ظن را بیشتر تقویت میکند که رزاق مامون نویسنده نام اور کشور تاون لغزش های اخلاقی اش را پس میدهد.



http://hussainzahedi.blogfa.com/post-119.aspx

حسرت گفت...

درود

نگاهی پشت این نوشته، نگاهی دقیق وقابل تامل است. اما رخدادهای ازین قبیل را ( صرف )معلول مسایل سیاسی دانستن، امری زیاد مقبول نیست. یکی ازدلایل نا مقبولی چنین تفسیر این است که عوامل پیچیده ی ( اخلاقی، اعتقادی، خانوادگی وووو ) درچنین حوادث دخیل اند. مثلا چیزهای که تازه درمورد رزاق مامون شنیده می شود یا چند سال قبل زمزمه های وجود داشت ، مسیر فکر کردن آدم را کاملاً تغییر میدهد. بنظرم حقیقت را درفهم چنین واقعات، صرفاً پژوهش و پی گیری های علمی جرم شناسی می تواند اثبات کند نه پندارهای سیاست زده ی کنونی ما.

سخیداد هاتف گفت...

دوستان عزیز سلام ،
من نمی دانم چه کسی این کار را کرده و انگیزه اش چه بوده. رزاق مامون را البته می شناسم.
برای من " متن ِ اتفاق" یعنی زمینه ی زنده گی در افغانستان بسیار چشم گیر بود. در این متن یا شما خودتان غم خود را می خورید یا باید در دامن یک زورمند پناهنده شوید. به همین خاطر انتقام گیری ها ( شخصی و غیر شخصی) از مدار یک قانون اطمینان بخش خارج می شوند. دفاع از خود نیز همین طور.
من با یکی از دوستان می گفتم که رزاق مامون کار خوبی نکرده که فورا ایرانی ها را متهم کرده. چرا که اگر به این اتهام از زاویه ی سنجش گری های شخصی هم که نظر کنیم او در واقع به شخص حمله کننده مجال داده ( اگر واقعا پای ایران در میان نبوده) که در سایه ی این اتهام با امنیت خاطر زنده گی کند.

به هر حال ، رویه ی قانونی برای این است که قضاوت هاو کارهای مان صرفا برخاسته از خشم نباشند. حالا که در کشور ما قانون حکومت نمی کند می توان هر گونه قضاوت کرد یا دست به عمل زد. با وجود این ، اگر ما بخواهیم کمی به روند قانونی شدن امور کمک کنیم ( حتا در همین وضعیت) باید تمایل خود را در عمل نشان بدهیم. به این معنا که مثلا از پاشیدن تیزاب بر روی یک نفر دفاع نکنیم. یا پیش از روشن تر شدن قضیه با نام بردن از افراد حکم ندهیم. ممکن است ما دقیقا بدانیم که اصل حرف در کجا است. اما کمی پرهیز در این زمینه به استوار شدن رویه های قانونی در کشور کمک می کند.

سخیداد هاتف گفت...

حسرت عزیز ،
کاملا درست گفته ای. این یادداشت من در واقع تنها با یک فرض مشخص کار می کند و آن این است : اگر درست است که تیزاب پاشیدن بر روی مامون انگیزه ی سیاسی دارد ، آن گاه ...

همین اشاره ی شما البته مرا وا می دارد که چیز دیگری هم بگویم : تا آن جا که من دیده ام و خبر دارم در میان فرهنگیان و روشنفکران ما سلامت اخلاقی ( که مورد اشاره ی خانم صحرا کریمی هم هست) کیمیای نایابی است. و در اکثر موارد دقیقا به همین خاطر هم هست که عامه ی مردم سر روشنفکران مااعتماد ندارند. چون می دانند که روشنفکر افغانی اگر هم در برابر امپریالیزم و بنیادگرایی و ... مقاومت کند در برابر " بوی عطر"( از هر جا و با هر محدودیت محترم اخلاقی هم که بیاید) مثل موم نرم است و به خاطرش از هر چیز می گذرد.

هامان گفت...

با اجازه از هاتف عزیز.
چرا ما افغان ها همیشه فکر می کنیم روشنگری در توانِ همه ی ماست؟ در توهم قاضی بودن هستیم؟ می گویند سنگ اول را کسی بزند که خود گناهی نکرده باشد. چرا این همه فکر می کنیم خود بری از اشتباه هستیم. نمی گویم "فکر می کنیم بری از گناه هستیم". می گویم "اشتباه". در حد گناه پیش نمی روم. ما فکر می کنیم بری از اشتباه هستیم و می توانیم قضاوت کنیم. آن هم در ملا عام. هر کسی قضاوتِ شخصی دارد. اما آیا نشر این قضاوت ها و نظرات شخصی در میان عموم کار هر کسی هست؟ آیا انترنت محل تخلیه ی عقده های فردی است؟ پیشنهاد می کنم خانم کریمی که چنین خود را واجد قضاوت در میان عموم و برای عموم می بینند، گپ هایشان را در وبلاگ شخصی خود نشر کنند. دست کم در وبلاگ رهانه چنین گپ هایی را خواندن، من را خیلی متاسف کرد. اینجا جایش نیست خانم کریمی. اشتباه آمده اید.
و در ضمن فکر می کنم بد نیست که بدانید این گپ های شما باعث می شود، فکر کنیم شما اطلاعات فراوانی پیرامون این اتفاق دارید که اگر بنده پولیس می بودم، فورن برای روشن شدن ابهامات این حادثه با شما در تماس می شدم.

من هم موافقم که خشونت، ترویج خشونت و به این شیوه(ی خانم کریمی) طرفداری از خشونت، و مقدم دانستن نظر شخصی خود بر قانون و تحقیقات قانونی در کشور ما خیلی شایع است. چنان که فرهنگیان و آکادمیسین های ما هم آن را ناخودآگاهانه بروز می دهند. متاسفم.

ماهان گفت...

لازم دیدم اضافه کنم که روی سخنم با خانم کریمی به طور خاص نبود. یک یا دو بار نام ایشان را آوردم چون نظر ایشان مانند گپ کسانی است که من گاه و بیگاه در انترنت با آنها روبرو می شوم. گپ هایی که روان خراشانه اتهام می زنند و بی هیچ منطقی روایات محفل های غیبت و تهمت و حکایات راست و دروغ زندگی شخصی دیگران را از روی بغض برای عموم نشر می کنند.
زندگی شخصی هر کسی به خود او مربوط است. یک رییس جمهور می تواند فرزند معتاد داشته باشد، آیا او را باید عزل کرد؟ باید به خاطر این مشکل که در زندگی شخصی او وجود دارد، دستاوردهای او را نادیده گرفت و تمام آنها را وارونه جلوه داد؟ ما چه ملتی هستیم؟

حميد عبيدي گفت...

http://www.afghanasamai.com/Dscutions-poleticalcullture/Hamkaran/razeq-maamon/Razeq-Mamoon-Index.htm

ناشناس گفت...

سلام

اینکه این حادثه به دلیل چه بوده است فکر می کنم هیچگاه روشن نخواهد شد. چرا که حقیقت یابی در کشور ما تابع مصلحت های بسیار است. حتی پولیس حقایق را مصلحتی نشر می کند.

اما یک چیزی که واقعا جالب است این است که دوستان نویسنده و ظاهرا روشنفکر اقدام خشونت امیز و جنایت بی نظیر تیزاب زدن بر روی کسی را به همین سادگی توجیه می کنند. هیچکس نمی گوید که چرا شوهر آن خانم اقدام قانونی نکرد. از طرف دیگر وقتی آن خانم با رضایت رزاق را می خواسته در این صورت ازدواج چه مفهومی دارد؟ شوهرش باید طلاقش می داد.

من فکر می کنم که رابط رزاق با زهرا چیزی پسندیده ای نبوده است اما در این میان حق زهرا به عنوان یک انسان اصلا نادیده گرفته می شود.

می بینید که چقدر حتی روشنفکران ما شباهت با طالبان دارند. هیچ رابط ای نا مشروع جنسی ، تیزاب زدن و قتل را توجیه نمی کند. این نشان می دهد که روش جنگل در میان روشنفکران ما هم جا دارد.

صمد

هادی رسالت گفت...

سلام دوستان
آقای صمد اینکه واقعیت ها را باید بپزیریم یک روی سکه است، و اینکه باید جه کار شود و باید جه کار نشود روی دیگر سکه.
اگر حق باید ها و نباید ها و واقعیت ها را از همدیگر جدا کیم. پاشیدن اسید بر روی رزاق مامون یک واقعت است که اتفاق افتاده. و این هم بدون شک واقعیت دارد که کسی اسید را بر روی مامون پاشیده، نه آب. و مامون در حالت اسف باری به سر میبرد این هم یک وافعیت است. و این که پاشیدن اسید بر روی مامون حتما کدام علت دارد هم یک واقعیت است. و این که دلیل پاشیدن اسید بر روی مامون سیاسی نیست هم یک واقعیت است. زیرا اگر ما کمی با منطق آقای مامون و طرز تفکر آقای مامون اشنایی داشته باشیم و نیز کمی خود ما هم سنجش داشته باشیم، به نتیجه یی مطلوب نمی رسیم که همان سیاسی نبودن واقعیت است. و نیز اینکه در معاملات سیاسی آن هم در جامعه یی افغانی جان انسان ها چندان اهمیتی ندارد. اگر مامون آنقدر بزرگ میبود که برای دولت افغانستان و یا ایران خطر محسوب میشد، باید برای همیشه از شرش خلاص میشدند. اما دیدیم که چنین نشد. و این هم یک واقعیت است.
و نیز اینکه فرد حمله کننده دستگیر شده هم یک واقعیت است. و یاز اینکه فرد مهاجم افغانی است، هم یک واقعیت است.
اما اینکه فرد حمله کننده "ایرانی" است دروغ است. آقای مامون دروغ میفرمایند که دست ایران در این قضیه دخیل است.
با افشا شدن، افغان بودن، حمله کننده بر مامون دروغ مامون افشا میشود.
این که مامون چنین دروغ بزرگی را سر هم کرده هم یک واقعیت است. یک واقعیت انکار ناپذیر و عریان و غیر قابل انکار.
اما اینکه بعضی دوستان مسله یی باید و نباید را پیش کش میکند. کاملا بریده از واقعیت بوده و روی دیگر سکه است اینکه مثلا آقای صمد میفرمایند که آقای محمد رفیع شوهر خانم موسوی باید از طریق مراجع قانونی پیش میرفت و باید طلاق میداد و....
شما بینید زمانی رییس جمهور آمریکا به فساد اخلاقی گرفتار میشود، نه تنها جامعه امریکا که تمام جوامع دموکراتیک او را محکوم میکنند. و حتی مردم امریکا او را عزل صلاحیت میکنند.
چرا بخاطریکه فساد اخلاقی فساد اخلاقیس دیگه. و اخلاق هم اخلاق است. هیج گاه سیاست شده نمتواند. و الا اقای کلنتون از قدرت سیاسی کم نداشت.حزبش هم خیلی حزب پر صلاحیتی بود. اما اصل قضیه این جا بود که رییس جمهور یک مملکت مسولیت ممارست از قانون را دارد نباید قانون شکنی کند. و نباید فساد کند.و اگر کرد باید محاکمه شود.
پس اگر جامعه یی امریکا به خاطر یک مسله یی کوچک ضد اخلافی یک ارتباط نامشروع کوچک یک رییس جمهور را سقط صلاحیت میکنند. حتما خیلی جنگلی و وحشی هستند به گفته یی آقای صمد.
اگر ما بپذیریم که اخلاق اخلاق است و سیاست سیاست، باید تفاوت برخورد و روش برخورد با مفاصد ضد اخلاقی را هم بپذیریم.
در امریکا فقط سلب صلاحیت میکنند و دباره به این آدم فاسد صلاحیت نمیدهند.
اما در افغانستان قضیه فرق می کند. یا بر روی آدم فاسد تیزاب می پاشند و یا هم اعدام و قصاس میکنند. و یا هم با گلوله میزنند.
اما من از این در عجب ام که این آقای مامون کیست که این همه اخلاق گریزی میکند.
این مامون کیست که این همه برأت داده میشود. و از او قهرمان اخلاقی ساخته میشود.در طول همین چند روز تجلیلی که از مامون شده برای 5 نسل دیگرش بس است.
فساد فساد است. فساد در هر نهادی که وارد شود آن نهاد را فاسد میکند و به لجن میکشاند. حالا فرق نمیکند که اخلاقی باشد و یا هم اداری باشد. فساد باید افشا شود و ریشه کن شود.
خواهر صحرا کریمی زنده باشی میگوم خداوند به شما اجر جمیل دهد که در پروسه یی افشا سازی فساد و رسوا سازی فاسد ما را بینایی بخشیدی.
به نظر من مبارزه با فساد یکی از گام های اساسی برای حرکت به سوی یک پروسه یی دموکراتیک است.
زیرا در یک نهاد دموکراتیک اولویت از آن قانونمداریست.
قانون میارزه علیه فساد اداری و یا هم اخلاقی قانون است. و همه به آن باید تن دهند. در امریکا رییس جمهور بیل کلینتون به خاطر داشتن رابطه نامشروع با خانم مونیکا لوینسکی رسوا میشود. اما در افغانسان یک نویسنده یی معمولی که به شدت در فساد غرق است صرف به خاطر اینکه توجیه گر یک فاشیست تاریخی"احمد شاه مسعود" و شورای نظار است. درست مثل خود احمد شاه مسعود در مدت یک هفته به قهرمان ملی تبدیل میشود
و بعد آقای صمد به خاطر اینکه بیشتر بر ما منت گذاشته باشد. میفرمایند که
"هیچ نوع رابطه یی نامشروع جنسی تیزاب پاشیدن و قتل را توجیه نمی کند. و این نشان میدهد که روش جنگل در میان روشنفکران ما حاکم است".
من میخواهم از آقای "صمد" بپرسم که اگر شما در این جنگل به تعبیر خودتان به جای رفیع شوهر خانم زهرا میبودید باز هم به آقای مامون حق میدادید.

حسرت گفت...

درود دوباره
ازهاتف گرامی ممنونم که زمینه ی طرحِ حرفها ونگاه های فراوان ومتفاوت را دراینجا مساعد ساخت.
دیدگاه ها واطلاعات مطرح دراین نظریات (درکل) دو موقعیت را دربرابر ما قرار میدهد؛ یک: موقعیت آیدیال و دو : موقعیت عینی - واقعی- - مادی .
نگاه وحرفهای خانم کریمی موقعیتی ( موقعیت مادی – عینی وواقعی ) را نشان میدهد که ما همه عملا در آن قدم می زنیم، کنش های ما درآن شکل می گیرد، رفتارها وزندگی ما دردرون آن اجرا می شود، منطق وقانون وعدالت درآن معنی ومفهوم پیدا می کند وسرانجام ما همه درآن زندگی می کنیم. دروضعیت کنونی، وقتی که نظام عدلی- قضایی و دولت ( لویاتان ) که پاسبان حق وعدالت وووو آدمیان هست، خود ازهمه بیشترفاسد وناکارآمد عمل کند، آیا می شود ازاقدام های قانونی ومنطقی حرف زد. باری؛ مادامیکه ما دروضعیت انسانی خویش هستیم ( ناگزیر تا ابد دراین وضعیت هستیم )، انسانیم، احساس وخشم وخشونت ونفرت وا نتقام واحساس های فراوان ازین قبیل با ما هست. دراین موقعیت کسی می آید وبا خانم یکی از بنی نوع ما رابطه می گیرد، لذت جنسی، عاطفی وووووحق تملک کسی ( ظاهرا یکی ازطرف ها را ) براین ها را ازاو سلب می کند، بدیهی است که دراین صورت واکنش هریکی ازما ازقبل معلوم است. حال که این واقعه رخ داده، توصیف آن هیچ گاهی دفاع ازآن نیست، بل انگشت گذاشتن ازبی خبری ما از ذات رفتار وکردار وزندگی آدمی است.
دوستان که این واقعه را درموقعیت آیدیال نشانده وذم ومدح ِ برآن نوشته بنظرم ازیک چیزی کلان غافل بوده اند. آن اینکه آدم روشنفکر ازهرنوع وهرجایی که باشد، پیش ازهمه آدم است، وتمام کنش هایش طبق میکانیزم تن وفیزیک وبیالوژی وفیزیالوژی وو درمرحله بعد تر فرهنگ ومناسبات اجتماعی ویژه اش کار می کند. حال بجای اینکه عمل انتقام کسی را محکوم می کنیم ( با همین فرض غالب مسئله خانوادگی واخلاقی ) که آنرا یگانه راه رسیدن به عدالت می دانسته است ، می باید جامعه ،مناسبات اجتماعی ،نظام قضایی – عدلی، وسرانجام روشنفکرانی را که زیر این عنوان هرناهنجاری را خواست بکند، محکوم کنیم. بنظرم این حرف، حرف طالبانی نیست، این حرف دعوت به رعایت ابتدایی ترین قرارداد میان افراد یک جامعه است که من آنرا اخلاق می دانم. اخلاق درفهم من مادی ترین کارکرد رادارد که قانون وووو اینها دارد، بیشترین کارکردش تامین امنیت درمفهوم گسترده اش درمیان افراد است. حال کسی ازدواج می کند، کسی دیگری می آید هم وجه حقوقی وهم اخلاقی این رابطه را مخدوش می کند، امنیت این رابطه ازبنیاد به هم می زند، آیا اعتراض وانتقام یکی ازطرفها را ( مثلا شدید ترین اش همین تیزاب پاشی یا قتل ) را بی هیچ نگاه به آنچه درپس این رابطه رخ داده است محکوم کنیم یا فردی که زمینه شکل گیری حس وعمل انتقام را پرورانده است- یا عامل مستقیم درکل این ما جرا بوده است را؟ اینکه خانم این آقای معترض حقی دارد که درنگاه های ما، آن نادیده گرفته شده است کاملاً بریک فرض بی پشتوانه هم اخلاقی وهم حقوقی استوار است. چه مامون وچه خانم این فرد تیزاب پاش، قرارداد حقوقی اخلاقی را با فرد تیزاب پاش نقض کرده اند، حال اینکه مامون گرفتار پیامدهای نا معلوم عمل خویش شده، بخت با خانم یار بوده واحتمالا درپی گیری های بعدی ( اگر فرض مسئله خانوادگی واخلاقی درست باشد ) همه چیز آشکار خواهد شد.

سخیداد هاتف گفت...

افضلی عزیز ،
تشکر از لطف تان.
من آن یادداشت " بنا کردن بهشت با نقشه ی جهنم" را ماه ها قبل و در همان زمان انتشار گفت و گوی مامون با آسمایی نوشته بودم.

در این یادداشت اخیر هم البته تاکید کردم که قصدم ملامت گری و یا به قول شما به رخ کشیدن نیست. اما تذکرش به گمان خودم به جا بود. چرا که بعضی چیزها وقتی خوب فهمیده می شوند که در تقاطع تجربه ی شخصی و باورهای عام قرار بگیرند.

شادکام باشید.

غلام نبی افضلی گفت...

سلام هاتف عزیزف
اول: عرض شود که فراموش کردم که بگویم: من "بناکردن بهشت با نقشۀ جهنم" را در همان زمان نشر آن خواندم، نه بعد از یاد داشت اخیر شما (تراژدی آزادی و بی پناهی)
دوم: چطور شد که نظرم را نشر نکردید؟، در آن نظر من چند سوال از خانم کریمی نیز نموده بودم - خیلی مشتاقم از ایشان جواب سوالاتم را بگیرم، مبادا از روی اشتباه حزف شان نمو ده باشید.

شاد و امید وار باشید.

ناشناس گفت...

chera yaddasht hay e khanom e Karimi az inja hazf shoda and ?

سخیداد هاتف گفت...

گفتند حذف شود.

سخیداد هاتف گفت...

افضلی عزیز ،
نظر شما در میان بعضی نظر های دیگر حذف شدند. معذرت.

ساکی گفت...

من مدتی است که همه جا درباره ی رزاق مامون جستجو می کنم و پی گیر پی آمدهای اسید پاشی به صورت این آقا هستم. هیچ جا، هیچ کس منبع موثقی برای اتهامات و خبرهایی که نشر می کند، اعلام نکرده. هیچ جا هیچ مقام رسمی ای، مقامی از پلیس کابل، یا سخنگوی مطبوعاتی پلیس، چه می دانم- یک مقام رسمی بالاخره- در این باره نظری یا خبری نداده. هر چه یافته ام و خوانده ام حرف های این و آن بوده که گفته فلانی را می شناسم و فلانی را از سالها پیش می دیدم و ...
این که نشد.

mojtaba mostafavi گفت...

فتنه احمدی‌نژاد. سلام، الان تازه متوجه شدم چرا در سالروز وفات امام خمینی ، حضرت امام خامنه‌ای فرمودند که خود امام خمینی بارها فرمودند اشتباه کردند و منظور ایشان از این حرف چه بود . با رفتار اخیر رئیس جمهور بالاخره روشن شده است که احمدی‌نژاد با دادن نتایج آرا دروغی انتخابات به امام خامنه‌ای، باعث شدند که حضرت امام خامنه‌ای در ملا عام اعلام کنند که حمایت از احمدی‌نژاد بعد از انتخابات، اشتباه بوده است. فتنه اصلی‌ زیر سر احمدی نژاد و خائنین امثال خودش بوده و هست.ای کاش دسته احمدی‌نژاد هم سر به خیابان بگذارند شخصاً ترتیب ایشان را هم از پشت بام خواهم داد. سرباز ولایت من هستم نه آن مشائی دزد.

 
Free counter and web stats