چند روز پیش در باره ی خود کشی فرزند شاه سابق ایران نوشتم. آیا کسی که خود کشی می کند به بهشت می رود یا به جهنم؟ از میان انواع پاسخ هایی که به این سوال می توان داد ، پاسخی که هم به لحاظ دینی با احتیاط و تواضع همراه باشد و هم نسبتا معقول باشد این است : ما نمی دانیم. خداوند می داند.
آنچه ما می دانیم این است که جهنم جای بدی است و بهشت جای خوبی است. به بیانی دیگر ، اگر جهنمی هست جای بدی است و اگر بهشتی هست جای خوبی است. این را نیز می دانیم که کارهای ِ بد ما را به بهشت نمی برند. یعنی کسی نمی گوید که کارهای بد بکنید تا به بهشت بروید. کارهای بد کدام اند؟ همه ی کارهایی که غیر اخلاقی باشند. کارهای غیر اخلاقی کدام هایند؟ حال ، به جای این که مشخص کنیم چه کارهایی غیر اخلاقی اند ، ببینیم اساسا اخلاقی و غیر اخلاقی – با هر تعریفی- چه وقت معنا پیدا می کنند. ما تحت ِ چه شرایطی می توانیم از اخلاق سخن بگوییم؟ این را کمی باز می کنم و آن گاه پی آمد این بحث را در برابر مساله ی بهشت و جهنم می گذارم:
اخلاق یک شرط ِ حد اقلی ابتدایی و ساده دارد: ما برای این که اخلاق داشته باشیم باید اختیار داشته باشیم و بر اساس این اختیار بتوانیم دست به انتخاب بزنیم. مثلا نان ِ یک گدا را از دست او ربودن یک کار غیر اخلاقی است. این قضاوت اخلاقی/ غیر اخلاقی به خاطری برای ما ممکن شده که می دانیم وقتی که در برابر یک گدا قرار می گیریم که نانی در دست دارد و سخت محتاج آن است ما می توانیم دست به یک انتخاب آزاد بزنیم : می توانیم آن نان را از کف او برباییم و می توانیم آن را نرباییم. ربودن آن نان را غیر اخلاقی می دانیم و نربودن آن را اخلاقی. اکنون ، اگر وضعیت این طور می بود که ما مجبور می بودیم فقط به فرمان غریزه ی خود عمل کنیم و آن نان را برباییم ، دیگر اخلاق بی معنا می شد. یک گرگ گرسنه شکم گوسفند شما را می درد ، اما شما آن گرگ را به بی اخلاقی یا بد اخلاقی متهم نمی کنید. چرا که می دانید ( و حد اقل دانش امروز ما همین قدر می تواند بگوید) که گرگ وقتی گرسنه باشد دو گزینه نمی شناسد. او فقط می داند که باید شکم خود را سیر کند و این کار را مطلقا بر اساس دستور غریزه ی خود انجام می دهد. یعنی از آن نوع اختیار ِ انتخاب آور که آدمی دارد در او خبری نیست. اگر من فقط بتوانم آن نان را از دست آن گدا بربایم و در این کار به صورت طبیعی مجبور باشم ، نمی توان کار مرا غیر اخلاقی دانست. همین طور اگر من اساسا این توان را نداشته باشم که آن نان را از دست او بربایم ، این نتوانستن من هم از سر ِ اخلاق نیست. از سر نتوانستن است. آن بیت معروف به یاد آدم می آید که " نیش عقرب نه از پی ِ کین است/ مقتضای طبیعت اش این است".
حال برگردیم به بهشت و جهنم. بهشت و نیکی و نیکوکاری و اخلاقی زیستن و اخلاقی عمل کردن در فرهنگ دینی ما با هم می آیند. می گویند آدم خوب باش ، نیکوکاری کن ، اخلاقی زنده گی کن و اخلاقی عمل کن. آن گاه پاداش ات بهشت است. این سناریوی دل پسندی است. اما به همین سناریو که سخت تر نگاه کنیم با مسایل تامل انگیز دیگری رو به رو می شویم. مایه ی اصلی این یادداشت هم از همین جا رخ می نماید. شرح اش می دهم:
بهشت بنا به تعریف پاداش فوق العاده و بی نیاز کننده یی است. بهشت جایی است که در آن کاستی های دنیا را نمی بینیم. نعمت ها فراوان اند و بهره وری از این نعمت ها بی حد. آدم ها در بهشت تطهیر می شوند و در دام خطا و گناه نمی افتند. در بهشت نه نزاع و کین و آزار و حسد و نیرنگ و دروغ و فساد است و نه اسباب پدید آورنده ی آن ها. بهشت آرمان شهر ِ کمال و روشنی و آرامش است. بهشتیان در چنین جایی جاودانه می شوند.
اکنون ، به روشنی می توان دید که بهشت محیطی صد در صد غیر اخلاقی است. چرا که بنا به تعریف بهشت نمی تواند جایی باشد که در آن آدم بتواند کارهای ضد ِ اخلاقی کند. و وقتی که آدم نتواند یعنی اساسا امکان اش را نداشته باشد که کارهای ضد ِاخلاقی کند ، کار اخلاقی هم معنای خود را از دست می دهد. در دنیا شما اگر نان گدایی را از دست اش بربایید کاری غیر اخلاقی کرده اید و اگر آن را – حتا در صورت نیازتان- نربایید پرهیزگاری اخلاقی از خود نشان داده اید. اما در بهشت اصلا گدایی نیست و شما به نان نیازی ندارید تا در برابر چنین وضعیتی قرار بگیرید. در نتیجه وضعیتی به وجود نمی آید که اخلاق شما در آن آزموده شود. در بهشت شما فقط یک گزینه دارید و آن گزینه ی نیک بودن و نیاز نداشتن و بر سر دو راهی ها قرار نگرفتن است.
با این حساب ، وقتی که ما بهشت را همچون پاداشی فوق العاده و بی نیاز کننده در برابر آدم ها می گذاریم ، در واقع به آن ها می گوییم : " اگر می خواهید از شر رنج ها و تنگناهای ِ اخلاق خلاص شوید ، کارهایی کنید که در نتیجه ی آن کارها شما را به یک محیط صد در صد عاری از اخلاق ببرند. نام آن محیط غیر اخلاقی هم بهشت است". در این جا به یک ناسازگاری وحشت ناک می رسیم. به این شرح:
از یک سو مردم را به زیستن و عمل کردن اخلاقی دعوت می کنیم و در عین حال ، و از سویی دیگر ، به آن ها نوید می دهیم که در نتیجه ی زیستن و عمل کردن اخلاقی به جایی خواهند رفت که در آن از شر ِ اخلاق و تنگناها و رنج های آن خلاص خواهند شد. یعنی در آن جای بهتر ، در بهشت ، از اخلاق خبری نیست. نتیجه این می شود : اخلاقی زنده گی کن و اخلاقی عمل کن تا در فرجام از شر اخلاقی زیستن و اخلاقی عمل کردن خلاص شوی. معنای چنین سخنی جز این نیست که " اخلاقی بودن" اساسا چیز مطلوبی نیست و شیوه ی زیست و عمل کسانی است که به خاطر گرفتار آمدن در دنیای کاستی ها ناگزیر شده اند به آن تن بدهند. پی آمد ِ این نگرش ابزاری به اخلاق رواج یافتن ِ بیشتر کارها و روش های غیر اخلاقی است. چرا که در این صورت هر کس می تواند با خود بگوید :" اگر بهشت به عنوان خوب ترین منزل مقصود جایی است غیر اخلاقی ، چه طور است من از خیر آن نسیه بگذرم و بهشتی نقد در همین دنیا بر پا کنم؟". عملا هم همین طور شده. هر کس چنان سر گرم بنا کردن بهشت این دنیایی خود است که بحث از اخلاق انسانی هیچ به گوش آدم خوش نمی خورد.
۸ نظر:
سلام
کیف کردم، خیلی زیبا نوشته شده بود
سلام و عرض ادب آقای هاتف!
موهایت را کمی شانه می زدی بد نمی شد.
نوشته هایت درین روزا حرف ازآن سوی چهل سالگی می زند.
ازدنیاو بعد مردن،از بهشت وجهنم از ارشاد و منزل مقصود از اخلاق وغیر اخلاق از خودکشی و ارتداداز رنج وپاداش ها از روزگارپیری و جوانی ازباورها به حیات بعد ازمرگ و .............
هنوز جوانی استاد نترس!!!
موفق باشید
ناشناس عزیز ،
درست می گویید. چند سالی به چهل ساله گی ام مانده. نترسیده ام ،اما نوشته هایم این طوری شده اند دیگر.می دانم که اصلا قاعده در جامعه ی من و شما این است که در چهل ساله گی حرف های بیست ساله گی مان را بزنیم و در هشتاد ساله گی سخنان چهل ساله گی مان را. به همین خاطر حرف های هشتادساله گی هیچ نمی شنویم.
سلام
من هر چه فکر می کن نتیجه ای خلق انسان توسط خداوند را نمی فهمم. یعنی اصلا چرا خداوند کل هستی را آفرید؟ وقتی او قادر مطلق است خوب می تواند انسان را رستگار و بی نیاز و دور از زشتی های زندگی نگه دارد. اما چنین نمی کند. در آخر هم شروع می کند به پاداش دادن و تنبیه انسان. این بسیار شبیه یک بازی است. نیست؟ یعنی او چرا این چرخه را خلق کرده است؟ ایا او ظالم است و از رنج بردن انسان لذت می برد؟
سلمان
درود هاتف گرامی ( دوست خیلی دوست داشتنی ام )
این نوشته ات، بی تردید یکی از زیباترین ها است. اما فراتر ازکیفی که درپی دارد، مغز آدم یا بهترعقل آدم را چنان گرم سنجش ها وپژوهش های پیچیده ی می کند که ضمن حاصلات خوب دیگر، سرانجام درد وسرگیجه گی فراوانِ نیز ببار می آورد. بنظرم ما هنوز درگیربحث های پیچیده ی نظری ( اگرناراحت نشوید خیلی ابتدایی ) در زمینه اخلاق هستیم، وقتی که مثلاً ازاختیار وغریزه دراین زمینه حرف میزنیم، بی هیچ فهم وتعریف دقیقی ازین دو، یک بار به آخر بحث میرسیم . پرسش این است که ما آدم ها آیا دربحث غریزه واختیار ( البته آنچه معطوف به اخلاق ورفتار اخلاقی می شود) مصروف یک بازی محض زبانی نیستیم ؟
دوم اینکه بین رفتار آن گرگ وحشی غریزی وما حیوانات مختار وخردمند آیا تفاوت رفتاری، صرف درخرد و ونیروی ویژه اختیار است یا درسامانه های پیچیده ی بیالوژیکی تن ومغز ما که هرکدام را به شکلی دررفتار وکردار اش هدایت می کنند؟
تا حدی که میدانم دانش طبیعی کنونی ازچیزهای عجیبی ( مثلا دست آوردهای عصب شناسی و تیوری تکامل ) دراین حوزه خبرمیدهد، پس ما همه به یکسان اسیریم وما انسانها بیشتر ازدیگران اسیر وضعیت انسانی خویش ایم .
حسرت عزیز سلام ،
شما درست می گویید. من سخت طرفدار آن وسواس مورد اشاره ی شما هستم. اما می دانید که چاره یی نیست. من سعی ام را می کنم تا آنجا که ممکن است میان " دقت" و " کارآمدی" ِ آنچه می گویم توازنی برقرار کنم. ولی از دل خودم هم نمی شود. مثلا من خوش داشتم این بحث " رفتن به بهشت رفتن به کجاست؟" را ده برابر ِ حجم موجود این نوشته گسترده کنم. صد سخن ناگفته - و احتمالا جالب- در این بحث ماند. ولی نوشته های طولانی و پر دقت و پیچیده و ذهن سوز را کمتر کسی می خواند. این است که کار آدم هایی مثل من بیشتر به معرفی کردن زاویه ی دید خلاصه می شود تا به معرفی درونمایه ی دید.
مثلا همین بحث ذهن/مغز و اخلاق و تن که شما به آن اشاره کرده اید بحثی بسیار جالب است. من هم از پی ِ مطالعاتی که کرده ام و فکرهایی که خودم کرده ام قطعا به این نتیجه رسیده ام که ذهن و اخلاق و ... ما embodied یا " تن- بند" اند. اما وقتی که نوبت به آوردن این مباحث به فضای وبلاگستان افغانی می رسد آدم ناگزیر می شود بحث را به قیمت لاغر شدن " دقت" هم که شده " کاربردی تر" کند. اگر فرصت شد در این زمینه هم چیزی خواهم نوشت.
تشکر . شادکام باشید.
سپاس هاتف گرامی وسپاس از توضیح بیشتر ات که اینجا آوردی .
هدف اینکه : ما ازخواننده های همیشگی شما هستیم، هرچه که نوشتی ازاول تا آخرش می خوانیم وتولیدات خوب ات را چندین بار می خوانیم.
خوش وآرام وپرانرژی باشی
جناب هاتف، سلام
من می خواهم به بخش دیگر از نوشت شما اشاره کنم.
بحث از اخلاق و تفکیک امور اخلاقی از غیر اخلاقی، بحث پیچیده ای است و متاسفانه نظریاتی که در این زمینه مطرح می شود، خیلی ها انتزاعی است. به نظر من، ما هرچه معیارهای تفکیک امور اخلاقی از غیر اخلاقی را کاربردی تر مطرح کنیم، در امور روزمره بهتر می توانیم به تفکیک این دو برسیم و رفتار خود مانرا براساس آن تنظیم کنیم.
براساس مطالعات محدودی که من در حوزه اخلاق داشته ام، دریافته ام که تمام رفتارها و در کل اموری که منجر به نزاع شود و تنازع ایجاد کند، چه در درون آدمها و چه در بیرون( در روابط فرد با افراددیگر) امور غیر اخلاقی است و برعکس آن امور اخلاقی.
این معیار را می توان در زندگی روزمره تجربه کرد و نتایج هر رفتار را دید. مثلا حسد و غرور کاذب و ... هم موجب نزاع درونی و هم موجب نزاع بیرونی می شود و غیر اخلاقی اند.
ارسال یک نظر