۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

شما دعوت بیدید

در سر کوچه ی ما یک رستورانت چینی بود. من هیچ وقت در آن جا نان نخوردم ( قابل توجه ایرانیانی که هرگز این وبلاگ را نمی خوانند : ما افغان ها به هر غذایی نان می گوییم چون هر چه غذا می جسته ایم آخر به همان نان خشک می رسیده ایم!). بلی. این توجه دادن ها نمی گذارند آدم یک خوشی کوچک خود را با دیگران در میان بگذارد. آها ! آن خوشی این بود :
دیروز متوجه شدم که به جای لوحه ی رستورانت چینی نوشته اند :رستورانت هندی. خیلی خوش حال شدم. چرا که اولا من غذاهای زبان گز و کام انگیز هندی را خوش دارم. ثانیا مجبور نیستم وقتی که بسیار گرسنه شدم و چیزی برای خوردن نبود بنشینم و وبلاگ نویسی کنم.
راستی ، شما هم - اگر گاهی گذر تان به کوچه ی ما افتاد- می توانید با من به همین رستورانت بروید.
سر انجام از رقابت هند و چین به ما هم چیزی رسید. به ناحق می گفتند که سر نوشت ما با رقابت های جهانی پیوندی ندارد.

۵ نظر:

صدایی در سکوت تلخ گفت...

سلام هاتف گرامی
اگر گاهی گذرمان به کوچه ی تان افتاد به همان رستورانت می رویم.
شاد باشید
بدرود

ناشناس گفت...

نکنه از برره باشید آقای هاتف

شیرمحمد حیدری(میرافغان) گفت...

سلام هاتف صاحب!
پیرو فرمایشات شما عرض شود که ما هم فعلا" به علت گران شدن نان در ایران، دچار رقابت کم خوری شدیم.
اگر چنانچه وضعیت همین طور ادامه یابد ما دیگه قادر نخواهیم بود به هر غذای نان بگوئیم.
بنا بر این اگر چند سال دیگه در این وبلاگ ببینیم که مثلا" نوشتی وقت نان خوردن است. کلی به شما حسادت خواهیم کرد.

ساکی گفت...

هه هه. خیلی بامزه بود. توضیح نان را خیلی خوب آمدید.
نوش جان و گوارای وجود.

هادی رسالت گفت...

سلام آقای هاتف
متاسفانه برای ما ازاین رقابت هیچ چیزی نرسید.
ما در همین روزها در هند پیاز را کلوی 70 و رومی را کیلوی 50 میخریم. همین طور تمام چیزها را دو برابر.

 
Free counter and web stats