دوستی پرسیده است:
"عقلانیت سیاسی یعنی چه؟ اینطور که شما میگوئید، یعنی اینکه باید بعضی مواقع از بسا حقیقت ها چشم پوشی کنیم (مثلاً انعطاف پذیر باشیم) تا عقلانیت سیاسی داشته باشیم. اگر این نیست پس چه بوده میتواند؟ در حالیکه این کار مسیر را به انحراف میکشاند و هر انحرافی مقصد را دورتر میکند نه نزدیکتر. حقانیت ایدئولوژیک فقط خون و مال نمیخواهد آنطور که شما مثال داده اید، بل حقانیت ایدئولوژیک میطلبد که مبارزه منطقی، اساسی، علمی و پایدار صورت گیرد نه دغل بازی و فریب و نیرنگ".
عقلانیت سیاسی یعنی پای محاسبه را در قلمرو حق و باطل باز کردن , یعنی نسبت هزینه و فایده را با نگاهی انتقادی سنجش کردن. مثالی بدهم :
شامگاه است و شما دکان تان را بسته اید. خیلی خسته و بی حال اید. اما روز خوبی بود. بیست و هفت هزار افغانی فایده ی خالص داشتید. آن را بر می دارید و در پشت موتر سایکل تان می گذارید و به طرف خانه حرکت می کنید. همیشه این کار را می کنید. در پیچ کوچه ی نزدیک خانه ی تان دو نفر در برابر تان سبز می شوند. هر دو تفنگچه دارند. می گویند موتر سایکل را بگذار و برو. شما چه کار می کنید؟ داد و فریاد می کنید؟ به مقابله بر می خیزید؟ زاری می کنید؟ موتر سایکل و پول را به آنان می دهید؟ چه می کنید؟
حال , معلوم نیست چه کار را بکنید خوب است. شاید تفنگچه های آنان پلاستیکی باشند. شاید اصلا جرات نداشته باشند فیر کنند. شاید آن دو نفر جنایت کاران حرفه یی باشند و قبلا چندین نفر را در ماجراهای مشابه کشته باشند. شاید شما به خاطر پول و موتر سایکل تان جان تان را از دست بدهید. شاید اگر داد و فریاد کنید همسایه ها به کوچه بریزند و آن دو نفر مسلح پا به فرار بگذارند. شاید زاری کنید بهتر باشد و دل آنان را نرم کند. چه کار می کنید؟
هر کاری که بکنید این واقعیت که آن موتر سایکل و پول مال شمایند و کسی حق ندارد آن ها را به زور از شما بستاند مسلم است. اما این " حق مسلم" حالا با چالش روبرو شده و شما باید تصمیم بگیرید. ملاحظه می کنید که در این جا " مسلم بودن حق شما" به تنهایی نمی تواند مبنای تصمیم گیری باشد. اگر شما بگویید که از این حق مسلم خود تا آخرین قطره ی خون خود دفاع می کنید ممکن است جان تان را از دست بدهید و خانواده ی تان گرفتار فقر و بدبختی شوند. و البته ممکن است که پایداری تان بر حق مسلم خود سبب شود که آن دو نفر کوتاه بیایند و محل را ترک کنند. اما کل حرف سر همین مساله است که شما از کجا می دانید که ماجرا چه گونه خاتمه خواهد یافت.
در این جا عقلانیت حکم می کند که از آنجا که شما به روشنی نمی توانید نهایت ماجرا را ببینید همان گزینه یی را انتخاب کنید که هزینه اش کمتر و فایده اش بیشتر به نظر می آید. حال , در این مثال اگر شما بگویید که " من تا آخرین قطره ی خون خود مقاومت خواهم کرد و موتر سایکل و پول ام را که حق مسلم من است به رهزنان نخواهم داد" این سخن تان مبتنی بر حقانیت ایدئولوژیک است. اگر در نتیجه ی این موضع گیری کشته شوید حقانیت ایدئولوژیک تان مشکل ساز بوده است. اگر در نتیجه ی این موضع گیری دزدان فرار کنند و شما را به حال خود رها کنند , حقانیت ایدئولوژیک شما را به پیروزی رسانده است. پس مساله این نیست که حقانیت ایدئولوژیک همواره شکست آور است. این طور نیست. گاهی حرکتی با مبنای حقانیت ایدئولوژیک به پیروزی می رسد. مساله این است که حرکت هایی که مبنای شان حقانیت ایدئولوژیک باشد در صورت شکست بسیار پر هزینه اند. در مثال بالا , شما اگر پیروز شوید پول و موتر سایکل تان را نگه داشته اید و اگر شکست بخورید جان تان را از دست داده اید ( و احتمالا پول و موتر سایکل تان هم رفته اند). عقلانیت سیاسی یعنی انتخاب کردن گزینه یی که شکست خوردن اش هزینه ی بسیار سنگینی را بر دوش آدم بار نکند , به نحوی که دیگر نتوان از زیر سنگینی آن کمر راست کرد.
این دوست نوشته است :
" حقانیت ایدئولوژیک میطلبد که مبارزه منطقی، اساسی، علمی و پایدار صورت گیرد نه دغل بازی و فریب و نیرنگ".
این چیزها در شعارهای ایدئولوگ ها می آیند. اما در عمل حقانیت ایدئولوژیک و ابرام بر آن جا را بر مبارزه ی منطقی و علمی و اساسی تنگ می کند. شما بروید و به ایدئولوگ هایی که به حقانیت ایدئولوژیک خود ایمانی خدشه ناپذیر دارند بگویید که بر اساس فلان و فلان محاسبه که ما کرده ایم فلان کار " نمی شود". او نمی گوید که خوب پس تغییر اش بدهید. در عوض می گوید : " باید بشود" و در مسیر همین " باید بشود " است که خون ها ریخته می شود اما ایدئولوگ از حقانیت کار خود دست بر نمی دارد. هر چه بیشتر خون ریخته شود او حقانیت ایدئولوژیک خود را مقدس تر می بیند و مطمئن تر می شود که راه او راه مقدسی است که هرگز از ان نمی توان و نباید برگشت.
بر مبنای عقلانیت سیاسی مهم این نیست که شما تا چه حد بر حق اید. مهم این است که قدرت ارزیابی زمانه و زمینه و فایده و هزینه ی حرکت حق طلبانه ی تان را داشته باشید و بر شرایطی که پاره هایی از این " حق" را شدنی و پاره یی دیگر را نشدنی می کنند آگاه باشید.
حقانیت ایدئولوژیک حق را در خالیگاه تعریف می کند گویی که حق با شرایط ذهنی و عینی مردم جامعه هیچ نسبتی ندارد و به هر حال باید بر آن پا فشرد. عقلانیت سیاسی حق را در زمینه های تاریخی و اجتماعی تعریف می کند و ایفا و تحصیل آن را لزوما مشروط به شرایط زمانه و ساختار قدرت و روابط جمعی می بیند.
عقلانیت سیاسی مساوی با نیرنگ بازی و دغل کاری نیست. بر عکس , عقلانیت سیاسی از ما می طلبد که پیوسته توضیح بدهیم و پیوسته مردم را از ضرورت ها , تنگناها و امکانات تازه با خبر کنیم. از قضا در چارچوب عمل بر مبنای حقانیت ایدئولوژیک است که دغل کاری و نیرنگ بازی بیشتر می شود. در این چارچوب است که ایدئولوگ همه ی شکست های سنگین را پیروزی می نامد و در تیره ترین روزها به مردم وعده ی روزهای درخشان می دهد بی آن که چشم انداز آن روزهای روشن ذره یی پیدا باشد. ایدئولوگ است که نمی تواند به خطای خود اعتراف کند. آن که با عقلانیت سیاسی کار می کند وقتی اشتباه کرد می گوید اشتباه کردم و مردم می دانند که او در جایی از کار خود محاسبه ی درستی نکرده بوده است. اما وقتی که یک ایدئولوگ به اشتباه خود اعتراف کند ایمان مردم به کل پروژه ی او از بین می رود. از همین رو ایدئولوگ ها - حتا اگر کشوری را به خاکستر هم بنشانند- هرگز به خطای خود اعتراف نمی کنند.
"عقلانیت سیاسی یعنی چه؟ اینطور که شما میگوئید، یعنی اینکه باید بعضی مواقع از بسا حقیقت ها چشم پوشی کنیم (مثلاً انعطاف پذیر باشیم) تا عقلانیت سیاسی داشته باشیم. اگر این نیست پس چه بوده میتواند؟ در حالیکه این کار مسیر را به انحراف میکشاند و هر انحرافی مقصد را دورتر میکند نه نزدیکتر. حقانیت ایدئولوژیک فقط خون و مال نمیخواهد آنطور که شما مثال داده اید، بل حقانیت ایدئولوژیک میطلبد که مبارزه منطقی، اساسی، علمی و پایدار صورت گیرد نه دغل بازی و فریب و نیرنگ".
عقلانیت سیاسی یعنی پای محاسبه را در قلمرو حق و باطل باز کردن , یعنی نسبت هزینه و فایده را با نگاهی انتقادی سنجش کردن. مثالی بدهم :
شامگاه است و شما دکان تان را بسته اید. خیلی خسته و بی حال اید. اما روز خوبی بود. بیست و هفت هزار افغانی فایده ی خالص داشتید. آن را بر می دارید و در پشت موتر سایکل تان می گذارید و به طرف خانه حرکت می کنید. همیشه این کار را می کنید. در پیچ کوچه ی نزدیک خانه ی تان دو نفر در برابر تان سبز می شوند. هر دو تفنگچه دارند. می گویند موتر سایکل را بگذار و برو. شما چه کار می کنید؟ داد و فریاد می کنید؟ به مقابله بر می خیزید؟ زاری می کنید؟ موتر سایکل و پول را به آنان می دهید؟ چه می کنید؟
حال , معلوم نیست چه کار را بکنید خوب است. شاید تفنگچه های آنان پلاستیکی باشند. شاید اصلا جرات نداشته باشند فیر کنند. شاید آن دو نفر جنایت کاران حرفه یی باشند و قبلا چندین نفر را در ماجراهای مشابه کشته باشند. شاید شما به خاطر پول و موتر سایکل تان جان تان را از دست بدهید. شاید اگر داد و فریاد کنید همسایه ها به کوچه بریزند و آن دو نفر مسلح پا به فرار بگذارند. شاید زاری کنید بهتر باشد و دل آنان را نرم کند. چه کار می کنید؟
هر کاری که بکنید این واقعیت که آن موتر سایکل و پول مال شمایند و کسی حق ندارد آن ها را به زور از شما بستاند مسلم است. اما این " حق مسلم" حالا با چالش روبرو شده و شما باید تصمیم بگیرید. ملاحظه می کنید که در این جا " مسلم بودن حق شما" به تنهایی نمی تواند مبنای تصمیم گیری باشد. اگر شما بگویید که از این حق مسلم خود تا آخرین قطره ی خون خود دفاع می کنید ممکن است جان تان را از دست بدهید و خانواده ی تان گرفتار فقر و بدبختی شوند. و البته ممکن است که پایداری تان بر حق مسلم خود سبب شود که آن دو نفر کوتاه بیایند و محل را ترک کنند. اما کل حرف سر همین مساله است که شما از کجا می دانید که ماجرا چه گونه خاتمه خواهد یافت.
در این جا عقلانیت حکم می کند که از آنجا که شما به روشنی نمی توانید نهایت ماجرا را ببینید همان گزینه یی را انتخاب کنید که هزینه اش کمتر و فایده اش بیشتر به نظر می آید. حال , در این مثال اگر شما بگویید که " من تا آخرین قطره ی خون خود مقاومت خواهم کرد و موتر سایکل و پول ام را که حق مسلم من است به رهزنان نخواهم داد" این سخن تان مبتنی بر حقانیت ایدئولوژیک است. اگر در نتیجه ی این موضع گیری کشته شوید حقانیت ایدئولوژیک تان مشکل ساز بوده است. اگر در نتیجه ی این موضع گیری دزدان فرار کنند و شما را به حال خود رها کنند , حقانیت ایدئولوژیک شما را به پیروزی رسانده است. پس مساله این نیست که حقانیت ایدئولوژیک همواره شکست آور است. این طور نیست. گاهی حرکتی با مبنای حقانیت ایدئولوژیک به پیروزی می رسد. مساله این است که حرکت هایی که مبنای شان حقانیت ایدئولوژیک باشد در صورت شکست بسیار پر هزینه اند. در مثال بالا , شما اگر پیروز شوید پول و موتر سایکل تان را نگه داشته اید و اگر شکست بخورید جان تان را از دست داده اید ( و احتمالا پول و موتر سایکل تان هم رفته اند). عقلانیت سیاسی یعنی انتخاب کردن گزینه یی که شکست خوردن اش هزینه ی بسیار سنگینی را بر دوش آدم بار نکند , به نحوی که دیگر نتوان از زیر سنگینی آن کمر راست کرد.
این دوست نوشته است :
" حقانیت ایدئولوژیک میطلبد که مبارزه منطقی، اساسی، علمی و پایدار صورت گیرد نه دغل بازی و فریب و نیرنگ".
این چیزها در شعارهای ایدئولوگ ها می آیند. اما در عمل حقانیت ایدئولوژیک و ابرام بر آن جا را بر مبارزه ی منطقی و علمی و اساسی تنگ می کند. شما بروید و به ایدئولوگ هایی که به حقانیت ایدئولوژیک خود ایمانی خدشه ناپذیر دارند بگویید که بر اساس فلان و فلان محاسبه که ما کرده ایم فلان کار " نمی شود". او نمی گوید که خوب پس تغییر اش بدهید. در عوض می گوید : " باید بشود" و در مسیر همین " باید بشود " است که خون ها ریخته می شود اما ایدئولوگ از حقانیت کار خود دست بر نمی دارد. هر چه بیشتر خون ریخته شود او حقانیت ایدئولوژیک خود را مقدس تر می بیند و مطمئن تر می شود که راه او راه مقدسی است که هرگز از ان نمی توان و نباید برگشت.
بر مبنای عقلانیت سیاسی مهم این نیست که شما تا چه حد بر حق اید. مهم این است که قدرت ارزیابی زمانه و زمینه و فایده و هزینه ی حرکت حق طلبانه ی تان را داشته باشید و بر شرایطی که پاره هایی از این " حق" را شدنی و پاره یی دیگر را نشدنی می کنند آگاه باشید.
حقانیت ایدئولوژیک حق را در خالیگاه تعریف می کند گویی که حق با شرایط ذهنی و عینی مردم جامعه هیچ نسبتی ندارد و به هر حال باید بر آن پا فشرد. عقلانیت سیاسی حق را در زمینه های تاریخی و اجتماعی تعریف می کند و ایفا و تحصیل آن را لزوما مشروط به شرایط زمانه و ساختار قدرت و روابط جمعی می بیند.
عقلانیت سیاسی مساوی با نیرنگ بازی و دغل کاری نیست. بر عکس , عقلانیت سیاسی از ما می طلبد که پیوسته توضیح بدهیم و پیوسته مردم را از ضرورت ها , تنگناها و امکانات تازه با خبر کنیم. از قضا در چارچوب عمل بر مبنای حقانیت ایدئولوژیک است که دغل کاری و نیرنگ بازی بیشتر می شود. در این چارچوب است که ایدئولوگ همه ی شکست های سنگین را پیروزی می نامد و در تیره ترین روزها به مردم وعده ی روزهای درخشان می دهد بی آن که چشم انداز آن روزهای روشن ذره یی پیدا باشد. ایدئولوگ است که نمی تواند به خطای خود اعتراف کند. آن که با عقلانیت سیاسی کار می کند وقتی اشتباه کرد می گوید اشتباه کردم و مردم می دانند که او در جایی از کار خود محاسبه ی درستی نکرده بوده است. اما وقتی که یک ایدئولوگ به اشتباه خود اعتراف کند ایمان مردم به کل پروژه ی او از بین می رود. از همین رو ایدئولوگ ها - حتا اگر کشوری را به خاکستر هم بنشانند- هرگز به خطای خود اعتراف نمی کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر