دیشب از فروشگاه آب و آب میوه گرفتم. وقتی بیرون آمدم ، مردی ژنده پوش ِ ژولیده مویی از من پول خرد خواست. سرم را پایین انداختم و از کنارش گذشتم. قرار گرفتن در این وضعیت همیشه آزارم می دهد. گدا برای من "یاد آور" است ؛ یاد آور پیچیده گی های اخلاقی روابط انسانی. به بیانی دیگر ، گدا از من فقط پول نمی خواهد. او همچنان از من می خواهد که وقتی از کنارش گذشتم به چندین سوال ِ اندیشه سوز هم پاسخ بدهم. ما در برابر گدا* یکی از این چهار کار را می کنیم :
1- به او کمی پول می دهیم
2- به آرامی یا به تندی به او می گوییم که پول نداریم تا به او بدهیم
3- به او می گوییم که پول داریم اما به او نمی دهیم
4- به خواست اش اعتنایی نمی کنیم و خاموشانه از کنارش می گذریم
گزینه ی اول گزینه ی خوبی است. وقتی به گدایی پول می دهیم در کاستن از رنج او تا حدی سهیم می شویم. اما قضیه در همین جا به پایان نمی رسد. آیا می توان به همه ی گداها پول داد؟ اگر به بعضی گداها کمک می کنیم و به بعضی دیگر کمک نمی کنیم ، معیار ِ انتخاب این برخورد های دوگانه ی ما چیست؟ آیا بهتر است به یک گدا صد افغانی بدهیم یا این صد افغانی را میان صد گدا تقسیم کنیم؟ گیرم به یک گدا صد افغانی دادیم ، این صد افغانی ما چه گرهی از کار فروبسته ی او می گشاید؟ آیا همان یک بار و یک روز کمک کردن به کسی کافی است؟ اگر کافی نیست کار ِ درست در این زمینه چیست؟
گزینه ی دوم به نفع ماست. پول مان پیش خودمان می ماند. اما با دروغی که گفته ایم چه کار کنیم؟ گدا از من نخواسته بود که همه ی زنده گی ام را به او بدهم. فقط کمی پول خواسته بود. چه طور است که من برای ساختن یک لباس دو هزار افغانی دارم اما پنج افغانی ندارم که به یک گدا بدهم؟ چه گونه است که اگر یک رفیق من از من یک هزار افغانی بخواهد این پول را بی تردیدی در خدمت او می گذارم ، اما نوبت که به یک گدای درمانده رسید از دادن یک افغانی به او خودداری می کنم؟ نه فقط این ، دروغ هم می گویم که این یک افغانی را ندارم. من که یک افغانی ندارم چه طور زنده گی می کنم؟ تیل موترم را از کجا پیدا می کنم؟ این لباس مجلل را از کجا آورده ام؟ این چیزهایی را که خریده ام و در خریطه گذاشته ام چه گونه خریده ام؟
گزینه ی سوم متضمن دروغی نیست. به گدا می گویید که به او پول نمی دهید ، خلاص. اما چرا نمی دهید؟ شما را چه شده که حتا حاضر نیستید کمترین کمکی به یک انسان دیگر بکنید؟ اگر خودتان محتاج چیزی باشید و از دیگران کمک بخواهید و دیگران به روشنی کمک خود را از شما دریغ کنند ، چه احساسی خواهید داشت؟ البته شما مجبور نیستید و هیچ قدرتی بالای سر تان نیست که شما را مجبور کند به گدا پول بدهید. اما سوال این است که آیا باید همیشه آدم مجبور باشد تا به نیازمندان یاری برساند؟ فرض کنید شما را موتر زده و در کنار سرک افتاده اید و ناله و فریاد می کنید. به نظر شما چرا باید کسی به کمک شما بشتابد؟
گزینه ی چهارم مثل گزینه ی سوم است. این قدر هست که در این گزینه نه به گدا پول می دهیم و نه با او سخنی می گوییم. نادیده اش می انگاریم. البته ، باز ، خودمان از نادیده انگاشته شدن خوش مان نمی آید. وقتی دیگران ، در موقعیت های مختلف ، با ما چنان برخورد می کنند که گویی اصلا وجود نداریم سخت ناراحت می شویم. مخصوصا اگر در حالت نیازمندی باشیم و کسی نادیده مان بینگارد و با رفتار خود به ما بگوید که " من خودت را نمی بینم ، نیازت که بماند" خود را در وضعیت بدتری می یابیم.
عده یی استدلال می کنند که فلان گدا تنبل است و آن گدای دیگر که می لنگد اصلا لنگ نیست و تقلب می کند و... .
در همه ی این احوال واقعیت این است که کسی آن قدر در درون خود فروپاشیده که حاضر شده برای یک افغانی دست خود را پیش دیگران دراز کند. ممکن است کسی به لنگ بودن تظاهر کند ، اما وقتی کسی چنین کاری کرد و لنگ بودن ساخته گی خود را ابزار گدایی ساخت در یک چیز او نمی توان تردید کرد : لنگی ِ درونی ِ او واقعی است و نه تصنعی. ما معمولا این وجه مساله را در چنین افرادی نمی بینیم.
وجود گدا و گدایی در یک جامعه یاد آور بحرانی اخلاقی است.
*تصویر از رامبراند است.
۷ نظر:
این یگانه و صادقانه ترین مطلبی است که در این مورد خوانده ام.. من همیشه در برابر گدایی احساس درمانده گی می کنم.. همیشه.. و گاهی که نادیده می گیرم کسی را که گدایی می کند به شدت احساس عذاب وجدان می کنم...
هاتف عزیز
چی می شود اگر فقط پولی بدهی و هیچ فکری نکنی، خوب انسانی نیاز پیدا کرده است. نه با دادن این چند پول خرد خود را نیکوکار حس کنی و نه او را بدبخت و تحقیرشده ببینی و هیچ نبینی و منتظر بهشت هم به خاطر این کار ناچیزت نباشی، این بهتر نیست؟
رسولی عزیز ،
خوب حرف سر همین "فقط پولی دادن" است. زور آدم نمی رسد. و رفته-رفته در جایی آدم با خود می گوید: نه ، من نمی توانم این کار را.
تا وقتی که توانسته باشیم به آنها پول داده ایم گاهی هم بی توجهی کردیم گاهی هم به فکر فرورفته و ده متر بعد تر فهمیدیم که ده متر قبلتر شخصی از ما طلب کمک میکرد. پاسخ دادن منفی برای کسی که تقاضای کمک میکند مشکل میباشد. اما در هرات اگر به گداها پول ندهی خیلی خوب ناسزا و آرزوهای بد را هم برای آدم میکنند مثلا خداشما را به عذاب خود گرفتارکند. خدا همه بدی های دنیا را روی شانه های شما بار کند خدا پدر و مادر شما را نیامرزد این لحظات یک کمی آدم را ناراحت میکند بعضی ها هم از ترس همین که خدای نکرده بلای سر راه شان نیاید پول میدهد و میرود.
راستی هاتف گرامی یک سوال داشتم. البته نمیخواهم کسی خدای نخواسته این را توهین فکر کنند. در مورد گدایی سیدهای شش پر چه فکر میکنید؟
دوم اینکه خمس یا قسمتهای را که بعضی ها سالانه فقط و فقط به سید ها متعلق میدانند را شما چگونه از بعد مذهبی و اجتماعی فکر میکنید؟
اگر جواب دهید خیلی از فکرکردن در این مورد بیرون خواهم آمد. متشکرم
رسول گرامی ،
گدایی سیدهای شش پر چیزی مربوط به گذشته است دیگر. آن وقت هم که سادات گدایی می کردند در واقع گدایی نمی کردند. با سر فرازی تمام " حق ِ آغا" را می خواستند. فعلا به نظرم سادات در مجموع و سادات شش پر به خصوص گدایی نمی کنند. نسل های جوان تر سادات مثل همه ی کسان دیگر متحول شده اند و طبعا نمی پسندند که دست خود را پیش کسی دراز کنند. در اصل هم سیدهایی که گدایی می کردند معدود بودند و بقیه ی سادات مثل دیگران از زحمت خود معیشت خود را تامین می کردند.
در مورد خمس و حق امام و ... من هم مثل بسیاری از آدم های نسل نو فکر می کنم. به این معنا که این ها چیزهای کهنه یی هستند که باید مورد تجدید نظر قرار بگیرند. اما برخورد های تند با این مسایل مشکلی را حل نمی کنند. به تدریج باید از این تاریک خانه ها فاصله گرفت.
اگر توضیح بیشتری می خواستید در یک یادداشت مستقل به آن خواهم پرداخت.
تشکر . شادکام باشید.
سلام هاتف گرامی وتشکر از اینکه جواب دادید.
اگر لطف نموده و در یک یادداشت مستقل به آن بپردازید خیلی خوشحال خواهم شد.
سالم و شاد باد هاتف
ارسال یک نظر