در زمانه ی عجیبی زنده گی می کنیم. بگویم چرا عجیب ؟ یا نگویم؟ اگر دلایل ام را برای این که در زمانه ی عجیبی زنده گی می کنیم بنویسم ، این نوشته طولانی می شود . اگر دلایل ام را ننویسم شما نوشته ی کوتاهی – در حد یک جمله – خوانده اید ، اما من فرصت گفتن دلایل خود را نیافته ام و برای شما هم مهم نبوده است که بدانید چرا در زمانه ی عجیبی زنده گی می کنیم یا چرا کسی این طور فکر می کند.
زود باش ، حرف ات را بگو
گاهی شده است که به طول و عرض یک نوشته نگاهی کرده باشید و با خود گفته باشید " گم اش کن ، حوصله اش نیست" ؟ و اگر بعضی از ما چنین تجربه یی داشته باشیم آن گاه پرسش این است: حوصله ی خواندن یک مقاله که نباشد ، حوصله ی خواندن چه هست؟ البته می توان یک نوشته ی طولانی را خواند و آن را مزخرف یافت. اما این فرق می کند با این که از اول تصمیم بگیریم که فقط نوشته هایی را بخوانیم که دو سه پاراگراف داشته باشند و نه بیش تر. از فلانی می پرسی که فلان نوشته را خوانده است یا نه. می گوید :" نه ، خیلی طولانی بود". اگر نوشته یی که خواندن اش پانزده دقیقه وقت می گیرد طولانی است ، پس گلیم ِ کتاب پیشاپیش جمع است.
توصیه می کنند که " مختصر و مفید بنویس". نمی شود. مختصر که نوشتی فایده اش هم مختصر می شود. اگر کسی مهملات می نویسد ، فرقی نمی کند که ده جمله بنویسد یا صد جمله. اما اگر کسی چیزهایی می نویسد که به خواندن می ارزد ، آن گاه معقول تر آن است که به او اجازه بدهیم دیدگاه ِ خود را باز کند و منظومه ی منسجمی از اندیشیده های خود عرضه کند- حتا اگر این کار ِ او به طولانی شدن نوشته اش بینجامد. ما از این که کسی اندیشه یی را با ظرافت های بیشتر و پیوندهای در هم تنیده تر عرضه کند ضرر نمی کنیم.
خیلی طولانی بود
" خیلی طولانی بود " یا " خیلی طولانی هست" یکی از شکایت های مشهور زمانه ی ما در باره ی نوشته ها و برنامه ها و... شده است. این شکایت را نمی توان کاملا به کناری نهاد و به آن اعتنایی نکرد. در این زمانه عوامل زیادی سبب شده اند که وقت کم داشته باشیم و نتوانیم مثل گذشته با خاطر فارغ از دغدغه ی وقت زنده گی کنیم. بنا بر این کسانی که می نویسند باید سعی کنند تا آنجا که ممکن است موجز تر و رسا تر بنویسند. اما به نظر نمی رسد که شکایت از طولانی بودن نوشته ها همیشه به خاطر کمبود وقت باشد. کسی که می تواند سه ساعت را در فیس بوک بگذراند و در این سه ساعت به صدها تصویر و یادداشت یک جمله یی سر بزند ، لاجرم بیست دقیقه وقت برای خواندن یک مقاله نیز خواهد داشت. این قدر هست که خواندن یک مقاله هم تمرکز می خواهد و زمانه ی ما زمانه ی تمرکزگریزی است. گویی ما حوصله ی روند ، دامنه و سلسله را نداریم و واحدهای کوچک تر و زود گذر تر را بیشتر می پسندیم ؛ به جرقه ، تکه-پاره و پرش ها و برش های از هم گسیخته متمایل تر ایم.
عقب افتادم
می پرسند: " آیا می دانید که ...؟" یا " خبر داری که ...؟". این پرسش ها حجم دانسته های ما را به چالش می خوانند. آن گاه اگر ما معتقد باشیم که داشتن حجمی بزرگ تر از دانسته ها بهتر است همه ی فیلتر ها را بر می داریم و اجازه می دهیم که هر نوع اطلاعاتی وارد ذهن و ضمیر ما شوند. در این صورت هر وقت که - به هر علتی- از گرفتن اطلاعات گوناگون باز بمانیم فکر می کنیم که عقب افتاده ایم. اطلاعات زمانه ی ما هم آن قدر متنوع اند که برای گرفتن همه ی شان هرگز وقت کافی نخواهیم داشت. ظاهرا چاره یی که برای این مشکل سنجیده ایم این است که از هر چیز یک عکس فوری بگیریم و بگذریم. به این گونه عصر ِ ما عصر حکمرانی کلیپ ها شده است و ذهن ِ ما قلمرو پرش های کوتاه.
اکنون ، بیایید مسایل به اختصار مطرح شده ی بالا را با تفصیل بیشتری بشکافیم... . نه ، این کار این نوشته را طولانی تر خواهد کرد. فعلا خواندن این یادداشت دو و نیم دقیقه وقت می گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر