۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

از چشم ِ سر تا چشم ِ خیال


فرض کنید به رستورانتی می روید که گفته می شود غذاهای فوق العاده یی دارد. از جمله ، شنیده اید که کباب ماهی اش در سراسر جهان نظیر ندارد. ماهی های ِ این رستورانت را آشپز شصت ساله یی می پزد که همیشه ریش خود را بلند می گذارد. پشت میزی می نشینید و کباب ماهی تان را می آورند. ماهی را می خورید و با خود می گویید: " واقعا که این آشپز در کار خود استاد است. در تمام عمرم چنین غذایی نخورده بودم". قیمت غذا را می پردازید و از رستورانت بیرون می آیید. روزی دیگر قصه ی ماهی دیشبه ی تان را با یکی از دوستان خود می گویید. دوست تان مکثی می کند و می گوید : " سر ماهی اش که حرفی نیست. منتها این آشپز عادت بدی دارد. ماهی ها رایک دقیقه پیش از پختن اول خوب بر سر و ریش و گردن و شکم خود می مالد ؛ بعد آن را می پزد. اعتقاد مزخرفی دارد. فکر می کند با این کار ماهی متبرک می شود". شما با ناباوری به دوست خود نگاه می کنید. اما دوست تان قسم می خورد که آنچه او می گوید واقعیت دارد.
 آن گاه شما مرد ریشویی را می بینید که ماهی ای در دست دارد و آن را اول بر موی خود می کشد ، بعد بر ریش و گردن خود و سر انجام پیراهن خود را بالا می زند و آن را بر شکم خود می مالد. دل تان بد می شود. به جای ِ آن احساس مثبت دیشب تان موجی از بیزاری می ریزد.
چرا؟
به خاطر این که دیدن ِ چنان صحنه یی واقعا نفرت انگیز است. اما شما که چیزی ندیده اید. فقط چیزی شنیده اید. چرا شنیدن ِ آنچه که دوست تان گفت در شما این قدر بیزاری انگیخت؟ پاسخ به این سوال وجه جالبی از آدمیت ما را روشن می کند. ما در واقع از طریق گوش ِ خود هم " می بینیم". ما اگر نتوانیم در صداهایی که به گوش مان می رسند پاره هایی از جهان را ببینیم آن صداها بی معنا می شوند. ما برای دیدن مستقیم جهان چشم ِ سر را داریم. اما برای دیدن آنچه که چشم سر نمی تواند ببیند ، چشم دیگری داریم : چشم ِ خیال. 

این مقدمه را گفتم تا برسم به مساله ی عریانی ِ " ماجده المهدی" – آن دختر جوان مصری که جامه از تن کند و از تن عریان خود عکس گرفت و عکس خود را بر پهنه ی انترنیت پخش کرد و هزاران آدم را به خشم آورد. عده یی از اهل شریعت خواهان مجازات او شدند.
برای من یکی از جنبه های جالب این قضیه این بود: پوششی که تن را پنهان می کند همان رختی را به ما نشان می دهد که به عنوان پوشش به کار گرفته شده. در این مورد چشم ِ سر ما لباس را می بیند. اما هر تن پوشی ناگزیر چشم ِ خیال ما را هم فعال می کند. چرا که می دانیم در زیر هر تن پوشی تنی هست. این تن چه گونه چیزی است؟ تن ِ پوشیده در لباس ِ ماجده المهدی چه گونه چیزی است؟ این سوال ها را چشم ِ خیال می پرسد. وقتی که مردمی می شنوند که ماجده المهدی عریان شده است ، پیش از آن که تن ِ عریان او را ببینند با چشم ِ خیال خود تن او را می بینند.
حال ، وقتی که به ماجده المهدی می گوییم " تو نباید این کار را می کردی" ، در حقیقت به او می گوییم : " آخر چرا چشم ِ خیال ما را کور کردی؟ حالا با چشم ِ سر می توانیم تن ات را ببینیم". عریانی چشم ِ خیال ما را کور می کند. از کار می اندازدش.
نتیجه؟
نتیجه این می شود که هر چه پوشش سنگین تر می شود چشم ِ خیال ما سوال های بیشتری می پرسد یعنی فعال تر می شود. و هر چه چشم ِ خیال ما سوال های بیشتری در باره ی تن بپرسد ، سوال های کمتری در دیگر زمینه ها خواهد پرسید. آن گاه ما می مانیم و مردمی که با چشم ِ سر بر عریانی نفرین می فرستند ، اما چشم ِ خیال شان پیوسته با " طلب ِ عریانی" درگیر است.
بی خود نیست که در کشورهایی که از نظر عریانی در" اوج ِ فساد" اند ،  خیال ها برای پرسش های فراتر از تن این قدر  آزاد اند. اما در کشورهای اسلامی که عریانی نیست ( و بنا بر این ازاین جهت فسادی نیست) ، خیال ها همه درگیر تن اند. در کشورهای "فاسد" و پامال کننده ی اخلاق طیاره و کامپیوتر می سازند . در کشوری به نام افغانستان – که از بس تنزه و پاکیزه گی اخلاق داشت به دست طالبان افتاد-  بیست میلیون نفر جمع شده بودند و می خواستند دسته ی چاقو بسازند اما ناگهان دیدند که تعدادی از "خواهران" چادری پوش از سرک رد می شوند. همه دست از کار کشیدند و چاقوی شان بی دسته ماند.  


پی نوشت: حالا کسی پیدا می شود و می گوید : " ای نفرین بر تو که می گویی عریانی خوب است و پوشش بد". این نیست. فقط می خواستم بگویم که این که چشم ِ خیال مان پیوسته درگیر ِ تن باشد پی آمدهایی هم دارد. این طور نیست که بگوییم پوششی از آن نوع که در فرهنگ مذهبی و سنتی کشورهای اسلامی حاکم است عالی است و قصه تمام.  

۹ نظر:

ناشناس گفت...

به هر اندزه پوشاندن هر چیز به همان اندازه پرسش بر می انګیزد اما عفت عصمت ببار می اورد که عصمت در عقاید دینی و مزهبی شاخصه خدا صفتان است
کلا جالب بیان فرمودید
احمد کریمی

ناشناس گفت...

الحق که چنین است.

ناشناس گفت...

« ... در کشورهایی که از نظر عریانی در" اوج ِ فساد" اند ، خیال ها برای .... »
اینطرف ها عریان و نیمه عریان بسیار و مردمان هم بی خیال . چشم ها تربیت شده ، شکم و زیر شکم ها همه سیر ، خیال و چشم خیال در تلاش و کار . از فساد به اندازه سر سوزن خبری نیست . آن سوی سراب بنده گی چو گدایان به شرط مزد . کابل کرزی تا تهران امام زمان اوج فساد . دختران محجبۀ ملافه پوش جاده های تهران « ... بیا با من آغا ... دویست تومان ، میخای ؟ تو رو خدا ، حاج آغا ! بیا . امروز نه حاج خانوم ، نمی خام » صنف معتاد نمبر اول در جهان ، یک قلم اختلاس 300 میلیارد دولار .
و اما دختری مصری علیا : خال مهرویان سیاه و دانۀ فلفل سیاه .
مترقی به جلو نظر دارد ، مرتجع به عقب . از قول خودم .
عصیان سنت شکن این دوشیزه ستودنیست . او آغازگر یک انقلاب عقیده تی است که سرانجام حجاب سیاه اسلام را خواهد درید و نسل خودش را از عقب گرایی و تحجر رهایی خواهد بخشید . کاری که اسپا نوی ها با اسلام تازیان کردند .
گفتند : تو چادر ( حجاب ) و لباست را روی زمین ریختی و روی آن پا گذاشتی و با این عمل به سنت و عفت اهانت نموده یی . گفت : من پارچه ی را توهین کردم که هی به من اهانت می نمود .
از زن بودن خود شرمنده نیستم، آن هم در جامعه‌ای که زنان در آن چیزی نیستند جز ابژه‌های جنسی که هر روز مورد آزار و اذیت مردانی قرار می‌گیرند که هیچ چیز راجع به سکس و اهمیت زن نمی‌دانند. این عکس برای من نوعی "بیان بودن" است من بدن انسان را بهترین فضای بازنمایی هنری این موضوع می‌بینم.
زنان زیر سایه اسلام تنها ابژه‌هایی برای استفاده خانگی‌اند، اما من جایی نمی‌روم و تا آخر علیه تبعیض‌ها خواهم جنگید. زنان بسیاری حجاب به سر می‌کنند تنها به خاطر فرار از آزار و اذیت هنگام راه رفتن در خیابان‌ها
از چیزهای ساده در زندگی استقبال کرده‌ام و به هر کلمه‌ای که می‌گویم اعتقاد دارم. دوست دارم در خطر زندگی کنم و تحت فشار همه تهدید‌هایی باشم که به گوشم می‌رسند تا آنجا که آزادی واقعی‌ای را به دست بیاورم که همه مصری‌ها برای آن می‌جنگند و روزانه برای آن می‌میرند.
آذین

ناشناس گفت...

درود بر همه

برخلاف فکر شما، من فکر میکنم که فاصلۀ چشم آدمی با قناعت فاصلۀ زیادی دارد... نمونه هایش را میتوان در زندگئ روزمرۀ جهان غرب فراوان دید...

اما اسلام نیز راه حل های خوبی در این مورد دارد. تعدد ازواج و ازدواج موقت اگر با دیدۀ تعصب به آنها دیده نشود راه حل های منطقی برای این معضله میتوانند باشند.

منظور اسلام از حجاب این است که فساد اخلاقی را در اجتماع اداره کند. اینکه بعضی ها مثال ایران و عربستان را در اینجا مطرح میکنند، باید گفت که نه اسلام کنونی در کشور های اسلامی، آن اسلام معتدل واقعی است و نه هم دشمنان اسلام و مسلمین، آن دشمنان اسلام در صدر اسلام هستند.

تجاوز جنسی همین اکنون در کشور های غربی یکی از معضلات عمدۀ اجتماعی را تشکیل میدهد.

http://uk.news.yahoo.com/boy-14-pensioner-rape-charge-092012834.html

حقیقت موجود در این جوامع، ادعای دوستانیرا که میگویند، عریان بودن و آزادی های افراطی جنسی میتواند، قناعت، آرامش خیال و تمرکز فکری بوجود آورد را کاملاً رد میکند.


تنها ماهوارۀ هات برد، صد های شبکه زنده و غیر زندۀ فلم ها و کلیپ های غیر اخلاقی را برای کشور های اسلامی نشر میکند. حالا انترنت را با صد های میلیون ویبسایت های پورن که هدف آنها کشور های اسلامی و روبه انکشاف است را میتوان معضله مهم دیگر دانست.

سوال اینجاست که مراکز عمدۀ تولید و نشر این تولیدات ناب، در کجاست؟

سخیداد هاتف گفت...

دوست ناشناسی نوشته است :

" تعدد ازواج و ازدواج موقت اگر با دیدۀ تعصب به آنها دیده نشود راه حل های منطقی برای این معضله میتوانند باشند".

این " تعدد ازواج" که گفته اید برای زنان هم هم هست یا به مردان اختصاص دارد؟

پامیروز گفت...

بال بال می زنم از برای این نوشته, استاد.

به ناشناس: البته ما در اسلام قانون چند "همسری" داریم, نه چند "زنی"!
و گفته اید:
"باید گفت که نه اسلام کنونی در کشور های اسلامی، آن اسلام معتدل واقعی است و نه هم دشمنان اسلام و مسلمین، آن دشمنان اسلام در صدر اسلام هستند."
بُزک نمیر که جوز لغمان می رسه!
اصلا این ها به کنار, یک سوال از شما دارم آقای ناشناس. چرا ما باید مجبور باشیم با "فساد اسلامی" زندگی کنیم نه با "فساد آزادی, سکولاریزم..."؟

قشلاق گفت...

حمله به هنجار های پزیرفته شده جامعه در قبال خود واکنش دارد. به هرمیزانی که هنجار مقدس تر باشد به همان میزان واکنش جامعه در قبال هنجار شکن بیشتر است.حالا یک دختر خانم در مصر هنجار شکنی کرده و غوغای بزرگ به راه افتاده است.

ناشناس گفت...

چادر
سيه چــــــــــــــــــــــــادر مرا پنهان ندارد
نمای رو مرا عـــــــــــــــــــــــريان ندارد
چـــــــو خورشيدم زپشت پـــــــــــرده تابم
ســــــيـــــــاهی ها نميگردد نـــــقـــــــابــم
نـــــمـــيــــدارد مـــــرا در پرده پنـــــــهان
اگـــــــر عابــــــــــد نباشد سست ايمـــــان
تــــــو کـــــز شهر طــــريقت هـــــا بيايی
بـــــمـــــوی مـــــن چــــرا ره گـــم نمايی
نـــخـــواهــــم نـــاصـــح وارونه کـــــارم
که پای ضعف « تو » « من » سر گذارم
کـــــی انصــــافی درين حکمــــت به بينم
گــــنـــــه از تــــو و مــــن دوزخ نشيـنم
بــــــجـــــای روی من ای مصلحت ساز!
بـــــروی ضــــــعــــف نفست چادر انداز
از : بهار سعید

آذین

ناشناس گفت...

سیه سر
زپايم بگســــــــــلم زولانه ها را
که دردی ميــــکشد در من زبانه
زطاــــــقت سوزی دردم بسوزد
تحمل ها و صبر جاهـــــــــــلانه
دريغ و درد تا گفتم که « هستم »
نوا را از زبان مــــــــن گسستند
چـــو فريادی زدم از دست ظالم
زدند مشت و دهانــم را شکستند
زدم گـــامی که تا خود را نمايم
به کنـــــــج خانه زندانم نمودند
فگنـــــدند بر سرمن تيره چادر
« سيه سر» گفته پنهانم نمودند

بهار سعید

 
Free counter and web stats