۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

گر صبر کنی...


امروز به رادیو گوش می دادم. گفت و گویی بود با یک شاعر سال-خورده ی امریکایی. خانمی شاید هفتاد و چند ساله. خانم شعرهای خود را می خواند و گرداننده ی برنامه از او سوال های گوناگون می پرسید. یکی از آن سوال ها این بود : شما تجربه ی زیادی دارید. یکی از مهم ترین توصیه های تان به شاعران تازه کار چیست؟ (البته این عین جمله ی مصاحبه کننده نیست. اما منظورش همین بود).  خانم شاعر گفت: توصیه من به شاعران تازه کار این است که صبر کنند. می گفت که این شاعران مثل جوجه ی پرنده هستند و خوب است که  زود از آشیانه بیرون نجهند و منتظر بمانند تا کمی پر و بال شان در بیاید.
این توصیه ی او مرا وا داشت که در این مورد کمی فکر کنم:
 در فرهنگ خانم شاعری که ذکرش رفت شعر گفتن هم تابع برنامه و سنجش است. در این فرهنگ کسی نمی گوید که من شعر را برنگزیدم ، شعر مرا برگزید  یا من شعر را نسرودم ،شعر مرا سرود. این نوع سخن گفتن در میان ما شایع تر است. آخرین اش را من از فرهاد دریا شنیدم که می گفت " من موسیقی را انتخاب نکردم ، موسیقی مرا انتخاب کرد"! ( و یک سوال خارج از موضوع: چرا بعضی آدم های کم ذوق اسم پسرشان را فرهاد می گذارند؟). نمی گویم که در فرهنگ آن خانم شاعرها می نشینند و ساعت خود را کوک می کنند و براساس جدولی از تقسیم ِ اوقات روزانه شعر می گویند. اما روشن است که در فرهنگ او شاعری "کار" و شعر "یکی از کالاها" است. "کار" برای آن که نتیجه بخش شود باید در چارچوب یک برنامه گنجانده شود. "کالا" برای آن که در بازار توفیق کسب کند و محبوب و پر خریدار شود ، باید بر اساس سنجشی درست از وضع بازار عرضه شود.
در کشور ما معمولا زمان چاپ مجموعه ی شعر وقتی فرا می رسد که از یک سو تعداد شعرها به حدی رسیده باشد که بتوان از کنار هم قرار دادن شان مجموعه یی ساخت و از سویی دیگر ، پول چاپ مجموعه فراهم باشد. نمی دانم چند نفر از شاعران ما به مساله ی "توفیق" ِ شعرهای خود - به عنوان "کالاهای فرهنگی"- فکر می کنند.  البته همیشه می توان گفت که کیفیت یک شعر به توفیق آن در بازار ربطی ندارد. من فکر می کنم ربط دارد. شاعر را مخاطبان اش شاعر نگه می دارند. وقتی کسی می گوید " من شاعر ام" این را از روی موقعیتی می گوید که مخاطبان به او داده اند. همین که مخاطبان به او به عنوان " شاعر" نگاه نکنند ، او هم رفته رفته دنبال کار دیگری خواهد رفت. این را می توانید از کسان بسیاری که ترک ِ شاعری کرده اند بپرسید. می دانم عده یی خواهند گفت که آن که بسیاری را به ترک ِ شاعری می راند " غم نان" است --- که نمی گذارد. همین غم ِ نان هم در واقع کار ِ درست و کالای مرغوب عرضه کردن و بردن ِ آن به بازار مناسب را ضربه می زند. شکست تنها برای معدودی برانگیزاننده است. برای بسیاری بنیاد برافکن است.  اما توفیق توفیق می آورد. شعری که خوانده می شود و بر سر زبان ها می افتد و مجال ورود به آگاهی جمعی ِ مردم پیدا می کند ، صاحب ِ خود را در عرصه نگه می دارد و به او امکان می دهد که از "موقعیت"ی که یافته به تولید کالاهای تازه ( شعرهای نو) بپردازد.
من توصیه ی آن خانم را این طور فهمیدم که از آن جا که حالا معلوم نیست شما چه گونه آدمی هستید و با " افتادن" های محتمل چه گونه معامله می کنید ، سعی کنید خود تان را به صورت زودرس در معرض شکست و ناامیدی قرار ندهید. صبر کنید و موقعیت را بشناسید.

هیچ نظری موجود نیست:

 
Free counter and web stats