۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

می گویند مسعود یا این طور بود یا طوری دیگر


در این روزها دو گزارش از زنده گی و مرگ احمد شاه مسعود خواندم و شنیدم. هر دو را در بی بی سی فارسی. یکی از داوود ناجی و دیگری از داوودقاری زاده. در هر دو گزارش تم اصلی این بود که بعضی مسعود را قهرمان ملی می دانند و دوست اش دارند و بعضی دیگر چنان نگاهی به او ندارند و دوست اش نمی دارند. هر دو گزارش با این سوال بی جواب پایان می یابند که اگر مسعود امروز زنده می بود چه کار می کرد.
دو روز پیش در یکی از ماهنامه های ایرانی نوشته یی خواندم در باره ی شاپور بختیار ( آخرین نخست وزیر ایران در روزهای پیش از انقلاب). در آن نوشته آمده بود که بنا بر گزارش های وزارت خارجه ی انگلستان وقتی که شاپور بختیار از ایران خارج شد خیلی امیدوار بود که حکومت خمینی به زودی ساقط شود . او در پاریس و در ملاقات با مقامات انگلیسی تاکید می کرده که اگر عراق به ایران حمله کند حکومت خمینی از هم می پاشد ، ایران نجات می یابد و یک حکومت ملی تحت حمایت بغداد در تهران به وجود می آید.
حال ، من زیاد دیده ام که روشنفکران ایرانی از شاپور بختیار با چه احترامی سخن می گویند. اما اگر آنچه در گزارش های محرمانه و اینک از طبقه بندی خارج شده ی وزارت خارجه ی انگلستان آمده درست باشد ، می توان وجه دیگری از شخصیت بختیار را دید.
در مورد احمد شاه مسعود نیز هنوز فقط چیزهایی را می دانیم که یا از او قهرمانی نامور می سازند یا جنگ جویی خون ریز. کتابی است با عنوان " احمد شاه مسعود به روایت صدیقه مسعود". شکیبا هاشمی و فرانسواز کولومبانی این کتاب را به کمک همسر مسعود نوشته اند. این کتاب روایت زنده گی مسعود از زبان صدیقه مسعود است و چیزهای جالبی دارد. مثلا در این کتاب همسر مسعود می گوید که آمر مسعود شب ها بر حال وطن خود می گریست و از این که همه به جان هم افتاده اند سخت ناراحت بود. در روایت صدیقه مسعود ، مسعود مردی است مهربان و ساده که همواره با فقر و قناعت می زیسته. در جایی می گوید که شوهر او هیچ پولی نداشت و مصارف افراد خود را از طریق تجارت زمرد تامین می کرد.  همین یک تکه – تجارت زمرد- تکه ی فوق العاده مهمی است.  خانم مسعود چون فکر می کرده که هر کاری که از آدمی چون مسعود سر بزند مشروع است ، به راحتی این قضیه را شرح می دهد. اما اطلاع صادقانه یی که او در این زمینه می دهد در چشم دیگران معناهای دیگری می یابد. یا مثلا وقتی خانم مسعود می گوید که مسعود راضی نبوده که حتا برادران اش همسر او را ببینند ، می خواهد میزان مهر او به خود را نشان بدهد. دیگران اما در این کار مسعود چیزهای دیگری هم می خوانند. این ها و بسی بیش از این ها را در روایت خانم مسعود می بینیم. با این همه ، هنوز نمی دانیم که مسعود در خلوت گفت و گوهای خصوصی خود در بیرون از خانه چه می گفته و چه فکر ها می کرده. مثلا ما دقیقا نمی دانیم که در جلسات برنامه ریزی برای قتل عام هزاره های غرب کابل وقتی که مسعود سخن می گفته چه می گفته. جزئیات آن گفت و گو ها خیلی مهم اند اما کسی آن ها را از تاریکی به آفتاب نمی آورد.  این است که ما می مانیم و این جمله ی سر پوشیده ی  بی فایده که " در مورد احمد شاه مسعود دیدگاه های گوناگون وجود دارند".
البته آنچه گفتم تنها در مورد مسعود صادق نیست. نوبت به دیگران هم که می رسد تنها پاره یی از پوسته ی زنده گی عمومی شان را می خراشیم و می گذریم. می دانم که محدودیت کار با رسانه یی چون بی بی سی نیز مجال بیشتری نمی دهد. یعنی از داوود های ناجی و قاری زاده گله یی نیست.

۷ نظر:

حسرت گفت...

پیش از همه، خوشحالم که برگشتی. هنوز افغانستانی یا برگشتی ؟

درویش گفت...

مسعود برای تاجیک نه یک قهرمان بلکه بیشتر از آن است. تاجیک ها آنقدر به مسعود تکیه دارند که تصویرش را فقط در بیت الخلا اگر نداشته باشند، در هر جا دارند و بالای سر خود می آویزند. حق دارند. امروز در بیرون که می رویم، اگر عکس مسعود را به یک موتر ببینیم، میدانیم که افراد آن بی پروا به مردم رفتار می کنند و دیگران را منت بردار خود می پندارند.
اما برای دیگر اقوام- مثل هزاره ها- بخصوص بعد از افشار- نه آن یک مجاهد و سردار و یا به قول امروزی قهرمان، که یک جنگجو و آدم کش می پندارند. او رهبری قتل عام افشار را فرماندهی می کرد.
تجارت زمرد- به قول صدیقه مسعود- خود یک امر غیر قانونی است و ضربه به منابع طبیعی کشور.
موفق باشی استد هاتف.

سخیداد هاتف گفت...

حسرت عزیز سلام ،
بر گشته ام ( مثل همان حلزون شعر شریف سعیدی).
شادکام باشی.

محمد ظاهر نظری گفت...

هاتف عزیز، خوشحالم که می نویسی و خوشحال تر خواهم بود که وعده کرده ای در آینده هم خواهی نوشت.

پامیروز گفت...

چند سال پیش, نبیل مسکینیار یک کلپ 5 دقیقه ای نشان داد که در او مسعود و یاران اش جلسه گذاشته بودند. به صورت آماده باش و روی پاهای خود نشسته بودند. یکی از یاران اش که ایستاده بود, با صدای بلند می گفت "... این پشتون های ... که ما نمی دانیم از پاکستان استند از کجا استند...!" و مسعود هم سرش را به نشانه ی تایید تکان می داد. ناراحت بودند.
مسکینیار با پخش آن ودیو می خواست بگوید که مسعود آن چنان که بعضی ها فکر می کنند نبوده.
یک چیز را من نمی دانم استاد و او اینکه "آیا خوب است که همه ی مردم افغانستان چهره ی واقعی رهبران جهادی را بشناسند؟ به ویژه نسل جدید"
مثلن دیشب مادر و خواهرم با دیدن تصاویری از مسعود (که او خودش می گفت من قهرمان 25 یا 30 فی صد مردم استم.) به حال مسعود افسوس می خوردند که چه آدم خوبی بوده. من هم خواستم روشنی بیاندازم و گفتم نه اینطور نبوده, این مسعود هزاره های غرب کابل را قتل عام کرده. باورشان نمی شد. می دانستم چه حسی داشتند.

ناشناس گفت...

به نظر من جدای تاجیکها برای دگران بیشتر قهرمان تحمیلی است تا قهرمان واقعی. به تاجیکها باید حق داد که او را قهرمان پندارند ولی اگر زنده میبود بدون شک مردم مانند یک جنایتکار به او نگاه میکردند نه قهرمان.

ناشناس گفت...

چه راست میگویند:انسانهازنده خوب ومرده بدندارد. مسعودهمان است که همسرش صدیقه گفته است یعنی تاجرزمردوثروت عامه اگرمسعوداندیشه ملی داشت چراباتمام ملیتها درگیربود, چراتمامیت خواه بودوچراهمه چیزرا بنام خود وبرای تاجیگ ها میخواست؟...
ازسوی دیگرلقب قهرمان ملی تنهامعامله ای بود که تاجیک ها دریک معامله ای اشکاردربرابراعطای لقب بابای ملت برای یک شاه فراری درلوی جرگه قانون اساسی انجام دادند وهزاره ها هم این القاب را به قیمت رسمیت فقه جعفری درباب احوال شخصیه وازبک ها هم به بهای نام بردن نام شان درسرودملی کشورازروی ناگزیری پذیرفتند .قضاوت به اهل دانش واندیشه....

 
Free counter and web stats