این داستان ملا اختر محمد منصور خیلی جالب نیست؟ می گویند کسی گفته بوده که او همان « ملا منصور» مقام بلند پایه ی طالبان است. بعد ، سازمان اطلاعات انگلستان او را چند بار به کابل می آورد و حامد کرزی هم با او دیدار و گفت و گو می کند. می گویند حالا معلوم شده که آن فرد ملا منصور نبوده. یک عالم پول را هم با خود برده و نا پدید شده. من در بازی بودن کل این ماجرا ذره یی تردید ندارم. گمان من این است که روش های تایید و تثبیت هویت یک آدم ( آن هم آدمی به این اهمیت) در سازمان اطلاعات انگلستان یا امریکا پیش رفته تر و پخته تر از این چیزها باشند. ده سال بعد دیدی که یکی از انگلیسی های درگیر در این ماجرا نوشت : ایجاد این تصور که ما فریب خورده بودیم هدف اصلی آن ماجرای ساخته گی بود!
حال ، اگر قبول کنیم که آنچه در سطح رسانه ها روایت می شود درست است و واقعا فرد فریب-کاری توانسته همه را بازی بدهد ، در این صورت باید گفت که آن فرد تقلب گر یک نابغه است. نه به این خاطر که توانسته مشهورترین سازمان های اطلاعات جهان را فریب بدهد. بل به این خاطر که او درکی بسیار عمیق از ضعف های ذاتی سیستم های اطلاعاتی داشته و مطمئن بوده که این ضعف ها حاشیه ی امنی برای فریب کاری او پدید می آورند. آن ضعف ذاتی این است :
بنیان کار سازمان های اطلاعات بر پنهان کاری است. این پنهان کاری چندان شدید است که دست خود این سازمان ها را هم از پشت می بندد. حال اگر این پنهان کاری را در متن موذی گری و بی صداقتی ذاتی این سازمان ها بگذاریم گره را پیدا می کنیم. مثلا سازمان اطلاعات انگلستان هیچ تعهد انسانی یا اخلاقی در مورد دولت افغانستان یا مردم این کشور ندارد. کار این سازمان حمایت و تقویت منافع ملی انگلستان است. اگر لازم شود که این سازمان سرویس های اطلاعاتی افغانستان را فریب بدهد این کار را بی تردید می کند. همین طور اطلاعاتی های افغانستان اصولا می دانند یا قاعدتا فرض شان این است که سازمان اطلاعات انگلستان غیر قابل اعتماد است و باید هر کار اش را با دقت و احتیاط بررسی کرد. نتیجه ی این نگرش متقابل این می شود که هر دو طرف مهم ترین و سرنوشت ساز ترین پاره های اطلاعات خود را برای خود نگه دارند و به همدیگر ندهند. مثلا اگر استخبارات افغانستان بفهمد که آن کس که توسط اطلاعاتی های انگلستان معرفی شده ملا منصور نیست ، رویه ی اطلاعاتی متعارف این نیست که به انگلیس ها بگوید شما اشتباه کرده اید. بر عکس ، پرسش این می شود : چرا اطلاعات انگلستان این کار را می کند؟ منظور اش چیست؟ وقتی این سوال را پرسیدید بیشتر نیاز به پنهان کاری پیدا می کنید. در نتیجه حتا اگر برای هر دو طرف هم روشن شود که آن کس که می رود و می آید ملامنصور نیست ، در میان نهادن این پاره ی اطلاعات با همدیگر آسان نیست ، چون مساله پیشاپیش بر اساس بی صداقتی ، موذی گری ، بی اعتمادی و سوء استفاده بنا شده است. حال ، اگر کسی از عهده ی مدیریت این فضا بر آید و دست به فریب کاری بزند ( مثل این نمونه ی ملامنصور تقلبی) باید به چنین کسی به خاطر تیز هوشی اش جایزه داد.
اگر کسی فکر می کند که سازمان های اطلاعات کشور ها در دام پنهان کاری های متقابل خود نمی افتند و راه هایی وجود دارند که آن ها با همدیگر به صورت معنا دار همکاری کنند ، در این صورت تنها یک چیز اثبات می شود : ا ماجرای این ملا منصور ساخته گی است.
حال ، اگر قبول کنیم که آنچه در سطح رسانه ها روایت می شود درست است و واقعا فرد فریب-کاری توانسته همه را بازی بدهد ، در این صورت باید گفت که آن فرد تقلب گر یک نابغه است. نه به این خاطر که توانسته مشهورترین سازمان های اطلاعات جهان را فریب بدهد. بل به این خاطر که او درکی بسیار عمیق از ضعف های ذاتی سیستم های اطلاعاتی داشته و مطمئن بوده که این ضعف ها حاشیه ی امنی برای فریب کاری او پدید می آورند. آن ضعف ذاتی این است :
بنیان کار سازمان های اطلاعات بر پنهان کاری است. این پنهان کاری چندان شدید است که دست خود این سازمان ها را هم از پشت می بندد. حال اگر این پنهان کاری را در متن موذی گری و بی صداقتی ذاتی این سازمان ها بگذاریم گره را پیدا می کنیم. مثلا سازمان اطلاعات انگلستان هیچ تعهد انسانی یا اخلاقی در مورد دولت افغانستان یا مردم این کشور ندارد. کار این سازمان حمایت و تقویت منافع ملی انگلستان است. اگر لازم شود که این سازمان سرویس های اطلاعاتی افغانستان را فریب بدهد این کار را بی تردید می کند. همین طور اطلاعاتی های افغانستان اصولا می دانند یا قاعدتا فرض شان این است که سازمان اطلاعات انگلستان غیر قابل اعتماد است و باید هر کار اش را با دقت و احتیاط بررسی کرد. نتیجه ی این نگرش متقابل این می شود که هر دو طرف مهم ترین و سرنوشت ساز ترین پاره های اطلاعات خود را برای خود نگه دارند و به همدیگر ندهند. مثلا اگر استخبارات افغانستان بفهمد که آن کس که توسط اطلاعاتی های انگلستان معرفی شده ملا منصور نیست ، رویه ی اطلاعاتی متعارف این نیست که به انگلیس ها بگوید شما اشتباه کرده اید. بر عکس ، پرسش این می شود : چرا اطلاعات انگلستان این کار را می کند؟ منظور اش چیست؟ وقتی این سوال را پرسیدید بیشتر نیاز به پنهان کاری پیدا می کنید. در نتیجه حتا اگر برای هر دو طرف هم روشن شود که آن کس که می رود و می آید ملامنصور نیست ، در میان نهادن این پاره ی اطلاعات با همدیگر آسان نیست ، چون مساله پیشاپیش بر اساس بی صداقتی ، موذی گری ، بی اعتمادی و سوء استفاده بنا شده است. حال ، اگر کسی از عهده ی مدیریت این فضا بر آید و دست به فریب کاری بزند ( مثل این نمونه ی ملامنصور تقلبی) باید به چنین کسی به خاطر تیز هوشی اش جایزه داد.
اگر کسی فکر می کند که سازمان های اطلاعات کشور ها در دام پنهان کاری های متقابل خود نمی افتند و راه هایی وجود دارند که آن ها با همدیگر به صورت معنا دار همکاری کنند ، در این صورت تنها یک چیز اثبات می شود : ا ماجرای این ملا منصور ساخته گی است.