بر اساس گزارش روزنامه ی « هشت صبح» بیش از ۶۰ در صد مردم افغانستان گرفتار بیماری های روانی اند. « ثریا دلیل» سر پرست وزارت صحت این را گفته است. در همین گزارش آمده که میزان افسرده گی در میان مردان افغانی ۵۹ درصد و در میان زنان ۷۳ درصد است. کاش روزنامه ی هشت صبح این موضوع را کمی بیشتر می کاوید و مثلا گزارش مفصل تری از جزئیات تحقیقی که مبنای این آمار هاست عرضه می کرد.
خواندن این خبر خود افسرده کننده است. اما اگر آمارهای داده شده واقعا بر تحقیقی معتبر متکی باشند در این خبر بد دو مایه ی خوش حالی هم می توان یافت :
۱- در افغانستان پای تحقیق مدرن باز می شود. اگر این رویه ادامه پیدا کند کم-کم داده های معتبر تری مبنای داوری قرار خواهند گرفت و از فضای ارزیابی هایی چون « به خدا کل مردم دیوانه شده اند » بیرون می آییم. آن گاه دیگر جا بر آدم هایی چون «صدیق افغان» هم تنگ خواهد شد و رفته-رفته تعداد بیشتری از آدم ها یاد خواهند گرفت که در پذیرفتن ادعاها سخت گیر تر باشند.
۲- مردم افغانستان هم اندک-اندک صاحب « روان» می شوند. توجه به روان در افغانستان گام مهمی برای گشودن بعضی از گره های مهم در تحلیل های اجتماعی و سیاسی است. فعلا پیش فرض نهفته در اکثر داوری های رایج در افغانستان این است که گفتار و رفتار آدم ها ریشه در طلب منفعت شخصی یا گروهی دارند و مبتنی بر عقلانیت ابزاری محض اند. گویی هیچ کس روان ندارد. من چند سال پیش مقاله یی نوشتم با عنوان « آدم های بی روان» و در آن اشاره کردم که این طور نیست که مثلا در پشت هر فریاد یا گریه ی کرزی حتما محاسبه یی نشسته است. شاید او آدمی احساساتی است. چه قدر از سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان در پس-خانه های روان رهبران رقم زده می شوند و نه در آستان عقلانیت شان؟ این سوال را هنوز نمی پرسیم. چرا که در افغانستان آدم ها هنوز بی روان اند.
خواندن این خبر خود افسرده کننده است. اما اگر آمارهای داده شده واقعا بر تحقیقی معتبر متکی باشند در این خبر بد دو مایه ی خوش حالی هم می توان یافت :
۱- در افغانستان پای تحقیق مدرن باز می شود. اگر این رویه ادامه پیدا کند کم-کم داده های معتبر تری مبنای داوری قرار خواهند گرفت و از فضای ارزیابی هایی چون « به خدا کل مردم دیوانه شده اند » بیرون می آییم. آن گاه دیگر جا بر آدم هایی چون «صدیق افغان» هم تنگ خواهد شد و رفته-رفته تعداد بیشتری از آدم ها یاد خواهند گرفت که در پذیرفتن ادعاها سخت گیر تر باشند.
۲- مردم افغانستان هم اندک-اندک صاحب « روان» می شوند. توجه به روان در افغانستان گام مهمی برای گشودن بعضی از گره های مهم در تحلیل های اجتماعی و سیاسی است. فعلا پیش فرض نهفته در اکثر داوری های رایج در افغانستان این است که گفتار و رفتار آدم ها ریشه در طلب منفعت شخصی یا گروهی دارند و مبتنی بر عقلانیت ابزاری محض اند. گویی هیچ کس روان ندارد. من چند سال پیش مقاله یی نوشتم با عنوان « آدم های بی روان» و در آن اشاره کردم که این طور نیست که مثلا در پشت هر فریاد یا گریه ی کرزی حتما محاسبه یی نشسته است. شاید او آدمی احساساتی است. چه قدر از سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان در پس-خانه های روان رهبران رقم زده می شوند و نه در آستان عقلانیت شان؟ این سوال را هنوز نمی پرسیم. چرا که در افغانستان آدم ها هنوز بی روان اند.
۳ نظر:
"هشت صبح" که روزنامه ی معتبر است هم متاسفانه هنوز نتوانسته گذارش های با این محتوا را مفصل تر عرضه کند. شاید برگردد به مهم نبودن یا به اندازه ی کافی سیاسی نبودن موضوع.
gozaaresh ra nakhandaam hanuz. amma hads mizanam rawanhay afghanhaaye kharej az keshwar ham waz'e behtari nadashta bashad.
جلد دوم سمیع حامد
http://yakpul.blogfa.com
ارسال یک نظر