۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

عاشورا

در میان مسلمانان – و مخصوصا در میان شیعیان- رسم است که از چیزی به نام " جبهه ی حسین" در مقابل " جبهه ی یزید" سخن گفته شود. کار امام حسین در کربلا همواره به عنوان یک حرکت دینی- سیاسی تبلیغ شده است. چیزی هم داریم با عنوان " پیروزی خون بر شمشیر". اما واقعیت آن است که امام حسین به سختی شکست خورد و در کربلا شمشیر یزید بود که بر خون حسین پیروز شد. اگر به حرکت امام حسین از منظر سیاسی و اجتماعی نظرکنیم ، امام حسین ناکام ماند و شکست خورد. امروز از این شکست ِ تاریخی نمی توان الگویی برای پیروزی در برابر نظام های یزیدی بیرون آورد. آنچه که به نظر ِ من از مقاومت کربلا می توان آموخت یک چیز فردی و شخصی است نه گروهی و جبهه یی. امام حسین به عنوان یک فرد تن به ذلت در نداد و در برابر زور سر خم نکرد. در این حوزه بود که او پیروز شد. او در میدان آزاده گی فردی می تواند یکی از بزرگ ترین الگوهای تاریخی برای فرد امروز باشد ( حد اقل من این طور فکر می کنم). در دنیای کنونی که فردیت آدم ها خیلی مهم تر شده ، دو باره می توان در کار امام حسین دقت کرد. امروز فرد ِ شهروند به آن آزاده گی که امام حسین عرضه و تجربه کرد نیاز دارد. کاش کمی این وعاظ ما از این زاویه به قضیه نگاه می کردند و بی خود از پیروزی خون بر شمشیر سخن ها نمی راندند.
من از نهضت امام حسین خسته ام ، دل ام برای عزت و آزاده گی شخصی اش تنگ شده.

۱۱ نظر:

هاشم گفت...

سلام عزیز !
من ودوستان خیلی خوشحال شدیم که توفیق آنرا یافتیم تا شما را از نزدیک ببینیم وچند کلامی باهم بگویم اما همچنان اشتیاق سیر دیدن تان بدل ما ماند.از حسرت تشکر میکنم که فرصت دیدن شما را مساعد کرد.همچنین خوشحالم که میبینم باز هم مینویسید واینکه انرژی تان برای نوشتن بیشتر شده .
نوشته هایتان را مرور کردم بازهم دنیایی از پرسش واندیشه اند . واما در این نوشته (عاشورا) یک چیز برای من مبهم است اینکه فردیت وفرد همانند دیموکراسی وحقوق بشر به معنی امروزی آن چیزی تازه وبه قول شما مبتنی بر نگرش انسان شناختی بی سابقه ای است که در سراسر جهان تازه است. من قول شما را که در نوشته قبلی تان تحت عنوان (حقوق بشر،فردیت وتفکر محلی)آمده بود دراینجاعینا نقل قول میکنم:
"بسیاری سعی می کنند با کاوش در ذخایر فرهنگی ما رد پای مفاهیمی چون دموکراسی ، حقوق بشر و آزادی بیان را پیدا کنند و به دیگران نشان بدهند. این تلاش ها می توانند راه ورود مفهوم مدرن حقوق بشر به فضای فرهنگی و اجتماعی ما را هموارتر کنند. اما احتمالا بیش از این کاری نمی کنند. مفهوم مدرن حقوق بشر چیزی کاملا تازه است. " چیزی دگر" است ورای آنچه تا کنون در فرهنگ خود می شناخته ایم. حقوق بشر – آن گونه که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بازتاب یافته- مبتنی بر نگرش انسان شناختی ِ بی سابقه یی است که در سراسر جهان تازه است. حقوق بشر در پی ِ آن امکان مطرح شدن یافت که یک تحول انسان شناختی بنیادین سراسر حوزه های فکری دنیای غرب را درنوردید. آن تحول همانا اهمیت یافتن و بل در مرکز نشستن ِ مفهوم " فردیت" بود. برجسته شدن فردیت نگرش جمعگرایانه ی قبلی را تضعیف کرد . بنا بر نگرش جمعگرایانه هر فرد باید در سایه ی اعتقادات عمومی جامعه می زیست. لازمه ی این نگرش آن بود که بر اساس آن حتا جان ِ فرد را در برابر باورهای جمعی در درجه ی دوم اهمیت می نشاندند."
به قول شما اگر این مفاهیم چیزی تازه وخیلی متفاوت با آنچه که در دنیایی ماقبل مدرن مطرح بود،استند. چگونه میتوان رد پایی این مفاهیم را در کربلا ودر کارنامه ای حسین جستجوکرد؟ حالانکه تمام متون دینی به ویژی متون اسلامی آنگاه که انسان را مورد خطاب قرارمیدهند ویا اینکه میخواهند پیامی را براو عرضه کنند،روی مفهومی "الناس تکلیف محور استوار اند نه فردیت حق محور" .آیا مسئله ای فردیت در مورد امام حسین استثنا است یا به عبارت دیگرذهن وزمانه ای او قادر به درک اینچنینی فردیت بود،اگر بود چگونه؟ و اگر نبود ما چگونه میتوانیم نقش چهارده قرن قبل آن زمانه را باذهنیت امروزی ،نقاشی کنیم؟

ناشناس گفت...

بس که ببستند بر او برگ وساز گرتوببینی نشناسیش باز

سخیداد هاتف گفت...

سلام هاشم عزیز
تشکر از نظر تان.
البته که فردیت و فردگرایی عصر ما چیز تازه یی است و به این گونه اش سابقه یی در فرهنگ قدیم ما ندارد. منظور من این بود که امام حسین را در یک جبهه دیدن زیاد برای ما حاصلی ندارد. او به هر دلیلی شکست خورد و شکست اش را پیروزی تلقی کردن معنایی ندارد. اما مثلا این که امام حسین گذاشت یاران اش در تاریکی شب او را ترک کنند ( تا در روشنی روز در محظور نمانند) نشان از آزاده گی او به عنوان یک " فرد" دارد. این که گفت اگر دین ندارید ، حد اقل آزاده باشید نشان می دهد که در ورای دین هم به چیزی به نام آزاده گی فردی/شخصیتی باور داشت. این خیلی مهم است.
خلاصه می خواستم بگویم که اگر امام حسین هیچ می تواند الهام بخش ما باشد آزاده گی فردی اش است و نه حرکت سیاسی شکست خورده اش. امروز به مشکل بتوان آدمی مثل من را به جبهه یی راند و به او گفت : چشم و دهان ات را باز نکنی.
اما برای من هم ، هنوز هم ، آزاده گی فردی چون امام حسین الهام بخش است. از درون سپهر فردیت معاصر مان بیشتر با جلوه هایی از فردیت گذشته گان رابطه برقرار کنیم تا با دعوت شان برای ذوب شدن در دیگ جمعگرایی. این همه ی منظورم بود.
شادکام باشید.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز

من یک نظری دارم که در یک سوال می پیچم اش. امیدوارم ناراحت تان نکند.

فکر نمی کنید که عاشورا و اصلا الگو بودن حسین و کارش در کربلا خود نوعی ضدیت با عقلانیت را در زندگی آدم نه توجیه پذیر که اصلا محبوب می کند؟

مثلا خود زنی های عاشورایی با کارد و چاقو و زنجیر و ... را سخت است که بتوان با عقلانیت توضیح داد.

مثلا دروغهای شاخداری که در باره ای عاشورا در مجالس عمومی و بر سر منبر گفته می شوند و توسط مردم قابل قبول اند. اصلا داستان های عاشورا پر است از معجزه ها که اصلا با باور مسلمانان مبنی بر اینکه محمد آخرین پیامتبر است منافات دارد.

مثلا همین صنعت نوپای علم کشی در افغانستان که چهار نفر سودجو پرچمی را بالا می کنند و می گویند از فلان جا آن را اورده اند و برای هفته ها مردم را می چاپند.

مثلا همین دسته گردی ها و بندکردن سرکها و حساسیت و غیرتمندی بیش از حد که بخواهی نخواهی برای برادران غیر شیعه کمی می تواند ناخوش آیند باشد. اگر ناخوش آیند نباشد این چیز بلندگوی تفاوت در باورها است و مردم بد بخت ما را از دیگران جدا می کند.

با سلام

محمد علی

سخیداد هاتف گفت...

محمدعلی گرامی ،
همه ی تجربه های تاریخی بشر به آدم فرصت الگوبرداری می دهند. مهم این است که سطح رشد عقلی-عاطفی ِ ما چه گونه الگو برداری های ما را شکل می دهد. عاشورا و کربلا - آن گونه و تاآن حد که می شناسیم شان- بروی الگو برداری های مختلفی باز اند. برای بعضی تفسیر و فهم آن حادثه ی خونین تاریخی به اینجا رسیده که با زنجیر تیغ دار بدن خود را پاره پاره کنند- که صد البته کاری است غیر معقول و به قول آیت الله محسنی ناشی از احساسات عوامانه. بعضی دیگر وجوه دیگری از عاشورا برای شان مهم و معنادار است.
نکته ی مهمی که من می خواهم در اینجا بگویم این است که تقلیل گرا نباشیم و چیزی مثل عاشورا یا هر رویداد دیگر تاریخی را به سرعت در یک چارچوب تنگ ِ مورد پسند خودمان نریزیم. مایه یی از پابندی به جست و جوی حقیقت - حتا در میان چیزهایی که از روایت مطلوب ما فاصله دارند- برای هر کس خوب است. متاسفانه در میان اکثر روشنفکران ما مد شده که با هر چه نشانی از اسلام دارد مقابله کنند. در حالی که ما همان روزی را که بر سر دین آورده ایم ، بر سر علم و فلسفه و فرهنگ هم آورده ایم.
شادکام باشید.

M.Jmil alipour گفت...

سلام خدمت همه اي خوانندگان عزيز!
نظر نه بلكه تبصره اندكي است پيرامون نوشته هاي دوست عزيزما محمد علي.
دوست عزيز اگه بخواهيم ارزش هاي اجتماعي و باورهاي فراباوري خويش را بر اساس خرد و عقل باوري حلاجي كنيم فكر نكنم نتيجه اي مطلوب بدست آيد زيرا به قول آنكه ميگويد ما هنوز اند خم يك كوچه ايم . ما هنوز به خود باوري نرسيديم چه رسد به آنكه آگاهي برمبناي خرد را معرفي كنيم.كدام عمل ما مبتني بر خرد است؟ از خود فروشي آغاز تا ذهن كشي . در اين قسمت سخت ازنظريات خدابيامرز ماركس در باب دوره هاي تاريخي حمايت ميكنم ، اگر اشتباه نكنم ماركس گذشت زمان را معيار ترقي و خودآگاهي بشريت ميدانست پس بياييد بگذاريم كه مردم ماخودشان را بزنند ، بكوبند ،زخم زخم كنند حتي بكشند البته تا زمانيكه ملاهاي ناملا جاي شان رادر چارچوب گذشت زمان به فراانديشي بدهند.ميدانم هر متفكر و نوسندهاي ما از اين خود بيگانگي ها و تن در دادن به باورهاي خرافاتي رنج ميبرداما چاره چيست ؟ حافظ از تو دعا گفتن است و بس روشنفكران ما فقط توصيه منطقي شان را ادامه دهند ،آخرنه آخر مفيد واقع ميشود قابل تذكر است كه منظورم از باورهاي خرافاتي همين زنجيرزني ها و بيهوده گريه كردن هاست . در اخير از اقاي سخيداد هاتف اظهار سپاس ميكنم زيرا باني اين نظرگذاري ها ايشان است .

ناشناس گفت...

سلام

شما گفتید که :

" متاسفانه در میان اکثر روشنفکران ما مد شده که با هر چه نشانی از اسلام دارد مقابله کنند. "

می توانم پرسان کنم که چرا اینطور شده ؟؟ آیا این رویداد دلایلی دارد که یکسره بر حماقت این روشنفکران می توان حواله اش کرد؟

مثلا فکر نمی کنید که تجربیات سی سال جنگ و سی سال حکومت جمهوری اسلامی و وضعیت کشورهای اسلامی در مجموع دلایل کافی برای بیزاری از دین فراهم می کند؟ آخر به نظر شما چقدر آدم معتقد باشد تا تلاش کند که باز هم در این آتش فشان سوزان به دنبال آب باشد؟

البته این به معنی آن نیست که من منکر وجود میزانی از حقایق و خوبیها در دین باشم اما خود دینداران هم به نظر می رسد که بر سر میزان این حقایق در مذاهب اسلامی توافق ندارند. من شخصا خیلی وقتها نمی توانم جلوی این فکر را بگیرم که امام حسین اگر امروز می بود همین بن لادن و ملاعمر بود. او حتی به فامیلش هم رحم نکرد. من شخصا عقلانیتی در کار امام حسین نمی بینم. بدون شک او خودش را آفتاب حقیقت می دانست و اصلا خودش را منبع حقیقت می دانست. همان ایمان به بر حق بودن صد در صد او را به خود کشی کشاند.

در موارد مختلف در گفته های امام حسین اشاره به خاندان و نسب و خونش را می یابیم که بر اساس آن خود را مستحق بی چون و چرای قدرت سیاسی می دانست. من هم از شجاعت حسین خوشم می آید اما از نزدیکی بیش از حد این شجاعت به حماقت همیشه به فکر فرو می روم. در جهان امروز من فقط و فقط جهادی های وهابی و القاعده را به اندازه ای امام حسین مطمین و مخلص در ایمان مذهبی و حق بودن مطلق خویش می دانم.

در مغولستان چنگیز را هم نیمه خدا می دانند. من فکر می کنم این حسین و چنگیز پرستی به خاطر نبود فرصت مساوی سخن گفتن برای موافقین و مخالفین است. حسین بیشتر در میان شیعیان پرستیده می شود تا بررسی و نقد. من شخصا فکر نمی کنم که اگر حسین به قدرت می رسید در اداره ای مملکت بهتر از پدرش امام علی عمل می کرد که نتوانست بر اختلافات و جنگ داخلی فایق آید و سر انجام هم شکست خورد و به دست یکی از مخالفین مسلمان خود به قتل رسید.

محمد علی

سخیداد هاتف گفت...

محمد علی گرامی سلام ,
اول , تشکر از توجه تان به این مساله. دوم , سپاس از متانت و برخورد آرام و منطقی تان با قضیه.
سوم , من سخن شما را درک می کنم. هم مسلمانی و هم اسلام نسبتی با مصایب و بدبختی های تاریخی ما دارند. اما اسلام بیش از آن که ظرف خالی زنده گی ما را پر کرده باشد از آنچه قبلا در این ظرف بوده نیز رنگ و بو گرفته است. آنچه من به آن اشاره کردم این بود که ما این نیمه ی از قبل پر ظرف ذهن و جامعه و فرهنگ خود را کمتر می بینیم. اسلام چیز عجیب غریبی نیست. خواستاران اش آن را استثنائا بر آوردن همه ی خوبی ها توانا می دانند و مخالفان اش آن را استثنائا در ویران گری قابل می دانند. اما واقعیت آن است که هر دوی این قابلیت ها ربطی محکم دارند به فرهنگ مردم پذیرنده ی اسلام. همه ی ما دیده ایم که می شود هم مسلمان بود و هم مدرن و صلح دوست و ترقی خواه. همین که چنین چیزی شدنی است گواه آن است که انداختن همه یا اکثر گناه ها به گردن اسلام زیاد موجه نیست.
شما فکر می کنید اگر اسلام نمی بود در کشورما مایه ی نزاع و بی عقلی از میان می رفت. همین امروز شما یک حکومت صد در صد سکولار بیاورید ( با فرض این که مردم هم دینی چون اسلام ندارند) تازه ما به جان همدیگر می افتیم که تو فارسی زبانی , تو پشتو زبانی , تو هزاره یی , تو تاجیکی و از این قبیل. این توهمی بیش نیست که عده یی فکر می کنند اگر اسلام برود درهای خوشدلی و رفاه و پیشرفت بروی مردم باز خواهد شد.
×
این را قبول دارم که امام حسین بر حقانیت خود پا می فشرد و ورای آن حقانیت راه ها و رسم های دیگر را باطل می دانست. آن زمانه زمانه ی آن گونه اندیشیدن و باور داشتن بود. مخصوصا که نواسه ی پیامبر هم باشی. اما این را قبول ندارم که امام حسین کسی در مایه ی ملاعمر و بن لادن بوده باشد. یکی از جاهایی که در آن باید احتیاط کرد این است که به زودی به این نتیجه برسیم که چهره ی امام حسین چهره یی یکسره تبلیغاتی است. با تبلیغات محض کسی این وزن را پیدا نمی کند. امام حسین بروی کسی تیغ نکشیده بود که چرا روزه نمی گیرد یا در نماز جماعت حاضر نمی شود. درگیری اش با یزید هم بیشتر درگیری با حاکمی جائر بود تا با حاکمی کافر. او نگفت حاشا که هرگز تن به کفر بدهم . گفت که ذلت را نمی پذیرد. شهادت اش خودکشی نبود , سرکشی بود.
شادکام باشید.

رسول گفت...

سلام
اگر اسلام و نماد چهره ها و تفکرات عربی اشغالگر ذهن و جامعه ما نبود آنگاه چه خواهد میبود؟
آیا جنگهای داخلی و تبعیضات نژادی به فراموشی سپرده میشد؟ آیا با باورهای آنزمانی که حکمفرمایی فعالیتهای روزانه و سالانه و شاید هم بیشتر از ان که بوجود آورنده فعالیتهای روزانه زندگی ما بود به نتیجه بهتر از این میرسیدیم؟

حسن توحیدی گفت...

اگر ما به عاشورا این گونه نگاکنیم که امام حسن تنها درپی گرفتن قدرت سیاسی از یزید بودبدهی است که شکست خورد و حتی به کوچک ترین هدفش که اصلاح امت جدش بودنرسید چه رسد به انیکه زمام امور را بدست گیرد و حکومتی دلخواهش را بنیان نهداما اگرما نگاهی بیندازیم به پیامدهای تاریخی ان بدون شک عاشورا یکی از موفق ترین نهضت ها در تاریخ بحساب می اید چون هنوز یک سال از عمر ان نگذشته بود که پیامش بسرعت در جامعه رسوخ کردو باعث قیام های متعدد گردید مثلا قیام توابین و قیام مختار و قیام های متعدد دگر

البته درین شک نیست که امام حسین خودش دربرابر یزید شکست خورد اما طرز تفکرش به مرور زمان بر طرز تفکر یزید پیروزگردیدودرتاریخ ماندگار شد وشاید بزرگترین دلیل این ماند گاری هم انسانی بودن ان باشد

ناشناس گفت...

سلام
این مقاله را امروز خواندم.من البته به این قانع نیستم که کار امام حسین سرکشی محض بود. در این رخداد باید پدیده زمان را هم در نظر بگیریم یعنی
انقلاب عاشورا+سیزده قرن تحول در جامعه و تکنولوژی=تعریف امروزین انقلاب عاشورا
کار امام حسین از آنجا عظمت یافت که او حد اکثر کاری را که میتوانست کرد. آن معارله را میتوان اینطور بیان کرد: تماثل انقلاب عاشورا که در قرن اول هجری صورت گرفت، در قرن بیستم(چهاردهم هجری) عبارت است از کار یک سینماگر-هنرمند.
امام حسین حتما این محاسبه را داشت که "جنگ" در این جا بیمعنی است. پس کار او اساسا به نظر خودش جنگ هم نبوده، این هم نبوده که بیاید و چند تایی را به قتل برساند، چون به همراهانش پیشنهاد ترک معرکه را میدهد. نجات خودش هم نبوده است که میدانیم. اما این به این معنی هم نیست که او کاملا گیج و دیوانه شده بود، 72 نفر نمیتواند با یک دیوانه تا پای جان بایستد. او آگاهانه یک کاری را میخواست انجام بدهد. کار امام حسین یک خلق هنری بزرگ تازیخ بود. هدف عاقلانه ایکه او میتوانست داشته باشد این بود که او میخواست انقلاب در باور و فهم و آگاهی مردم بوجود آورد.وقتی یک حقیقتی را با زبان روزمره نتوان به مردم فهماند، و ثبوتی با این زبان نتوان عرضه کرد، از زبان گویا تری باید کار گرفت، ثبوت را باید خلق کرد. هنر وظیفه پیدانمودن این زبان ها را به عهده دارد. ازطرفی کار امام با کار خلیفه فرق دارد. امام یک شخصیت است، یک صفت است که در وجود کسی ایجاد میشود و توسط مردم تشخیص داده میشود و کشف میشود. تماثل امام آن زمان در زمان امروز عبارتست از روشنفکر. اما خلیفه یک مقام است. یک مفهوم سیاسی. که با کسب رای و سیاست بدست میآید. پس کار امام خاصیت سیاسی و نظامی هم نداشت که در این میدان شکست خورده باشد. اما او مسولیت داشت که به صدای آنهایی که از او راهنمایی میخواست پاسخ دهد. بنا براین امام حتما یک کار مسولانه میکند. مردم را هم در آن در نظر دارد و تنها سرکشی محض نمیکند.
بیاد ماندنی ماندن عاشورا بخاطر ظلم دلخراشش نیست، بخاطر بالا بودن تلفاتش هم نیست، چرا که جنگ هایی از آن زمان تا به حال داشته ایم که در آن هم کسانی بیرحمانه تر از حسین کشته شده اند و هم تلفاتی بیشتر از تلفات عاشورای حسینی داشته است.اما گویا مردم فقط این ظلم در عاشورا را احساس کردند، و فقط دردی را که حسین از زخم شمشیر ها کشید حس کردند، و حق و ناحق بودن را فقط در این جنگ ( که به نظرمن اصلا جنگ نیست چیز دیگریست)فهمیدند؟ درست است. هرچه بود همان بود که در این جا بعضی حقایق با هنرمندی خاصی به مردم فهمانده شد.کار امام قهر شدن بر یزید نبود. او کاری را نیم کاره نگذاشت که مردم یزید را به مرور ببخشد.
امروز کار هنرمند هم همین خاصیت را دارد. کار هنرمند قهر شدن یا ابراز محبت کردن نیست، گلایه کردن یا تشکر کردن نیست، بلکه معرفی کردن، نمایش دادن و فهماندن است. و عاشورا هم معرفی کردن، نمایش دادن و فهماندن بود.
اینها نکات عمده یی از مقاله ای بود که سالها پیش نوشته بودم. گرچه آن یادداشت ها فعلا وجود ندارد اما امروز که این نوشته شما را خواندم دیدم که من به نتایجی که در آن مقاله دسیده بودم هنوز هم متوقف مانده ام
سپاس
جلال

 
Free counter and web stats