امروز در دو نوشته از دو نویسنده با مشکل " را" مواجه شدم. این " را" یک پس-آیند ِ مفعولی است ( نام دیگری برایش نیافتم ، ناگزیر آن را پس-آیند خواندم. ادات می گویندش ، اما خیلی خشک و گنگ است). در جمله ی " من کتاب را برداشتم" کتاب مفعول جمله است و "را" معمولا پس از این مفعول می آید. اما جای استفاده از این پس-آیند مفعولی در همه جا این قدر روشن نیست. مثلا :
یک - اگر کسی بگوید " آن کبوتر را که امروز کشتی ، کبوتر ِ همسایه بود " ، در اینجا فعل کشتن بر کبوتر واقع شده ، یعنی کبوتر مفعول است ، اما استفاده از پس-آیند " را" در این جمله غلط است. عبارت ِ " که امروز کشتی" فقط یک عبارت ِ توضیحی است و اگر این بند ِ توضیحی اضافی را برداریم باز جمله باید صحیح باشد. در حالی که اگر این بند را از این جمله برداریم چیزی که بر جا می ماند این است : "آن کبوتر را کبوتر ِ همسایه بود" که آشکارا جمله ی غلطی است.
اما آیا اگر بگوییم " آن کبوتر که امروز کشتی کبوتر ِ همسایه بود"، این جمله درست است؟ به نظر من این جمله هم لنگ است. این کبوتر مورد فعل کشتن قرار گرفته و بنا بر این باید مفعول بودن اش هم به نحوی در ساخت گرامری جمله منعکس شود. از این رو به نظر من جمله ی صحیح تر در این مورد این است :
" آن کبوتر ، که امروز کشتی اش ، کبوتر ِ همسایه بود". این " اش" در آخر کلمه ی کشتی نقش مفعول بودن کبوتر را روشن می کند. بند ِ توضیحی " که امروز کشتی اش " را نیز می توان برداشت بی آن که جمله به لحاظ دستوری آسیب ببیند.
دو- بعضی جمله ها و بندهای توضیحی به نحوی دیگر نیز پس-آیند " را" را به پیچ و تاب می اندازند. مثلا می نویسیم : " این حقیقت را که دولت کرزی دولت فاسدی است همه می دانند". بعضی می نویسند : " این حقیقت که دولت کرزی دولت فاسدی است را همه می دانند". در این جمله ها " که دولت کرزی دولت فاسدی است " معنای " این حقیقت" را توضیح می دهد. در هردوی این جمله ها اگر بند ِ " که دولت کرزی دولت فاسدی است" را برداریم ، جمله " این حقیقت را همه می دانند " بر جا می ماند که جمله ی درستی است. با وجود این، بد نمی شود اگر برای روشن تر کردن معنای جمله و استوار کردن گرامر اش از بعضی نشانه های نوشتاری ِ یاری رسان استفاده کنیم . مثلا بنویسیم:
" این حقیقت را – که دولت کرزی دولت فاسدی است- همه می دانند".
اگر به دقت و صحت دستوری ِ نوشته ی خود بسیار بیشتر بها بدهیم ، در این صورت می توان " را" را در این گونه جمله ها کاملا به کناری نهاد و نوشت : " از این حقیقت – که دولت کرزی دولت فاسدی است- همه آگاه اند".
سه- گاهی استفاده از نشانه های مفعولی ای چون اش ، ام ، شان ، ات ، تان ، ام و مان مشکل را حل می کنند. مثلا می نویسیم : " او را به داخل بازداشتگاه برده و او را تهدید کردند که اگر به جرم خود اعتراف نکند او را می کشند". در این جا سه جمله داریم : او را به داخل بازداشتگاه بردند ، او را تهدید کردند که ... او را می کشند. به جای این همه " او را" نوشتن می توان نوشت :
" او را به داخل بازداشتگاه برده و تهدید کردند که اگر به جرم خود اعتراف نکند می کشندش". این " اش" در اخر کلمه ی می کشند نقش همان " او را" بازی می کند و در عین حال ِ به نویسنده امکان می دهد که از " او را " به تکرار استفاده نکند.
چهار- در افغانستان گاهی " را" را پس از مفعول غیر ِ مستقیم و به جای " به" استفاده می کنند. مثلا در جمله ی " من این موضوع را به هاشم گفتم "، هاشم مفعول ِ غیر مستقیم یا درجه دو است. پیش از مفعول غیر مستقیم معمولا از به ، برای ، نزد ِ و... استفاده می شود. اما بعضی به جای به و برای و... از " را" استفاده می کنند. مثلا می گویند یا می نویسند : " هاشم را گفتم که به مکتب برود". در حالی که درست اش آن است که بگوییم " به هاشم گفتم که به مکتب برود".
این یادداشت را به این خاطر ننوشتم که خدای نخواسته پا در کفش صاحب نظرانی چون کاظم کاظمی کنم. راست اش ، من از ساخت ِ دستوری ِ محکم نوشته ها خوش ام می آید. سستی و از هم پاشیده گی دستوری شان زود ذهن ام را پریشان می کنند. به این می ماند که در یک کشتی نشسته باشید و به جای آن که با آرامش خاطر به افق چشم بدوزید و به چشم انداز ِ مقصد تان خیره شوید پیوسته مجبور شوید که این مهره را در این جا بپیچانید و محکم کنید و آن را رشته را در آنجا گره بزنید و همین طور. به نظر من این سخن که می گویند معنا را بگیر و زیاد دنبال قشر و پوست نرو سخن مفیدی نیست. آدم وقتی می تواند خودش را غرق معنا و درون-مایه کند که سستی ها و آشفته گی های ظاهری یک نوشته پیوسته به چشم سر و چشم ذهن اش سیخ نزنند.
من وقتی به خواندن نوشته ها ی بعضی از نویسنده گان شروع می کنم ، با خود می گویم : " مطمئن ام که آنچه اکنون خواهم خواند آن قدر سالم و استوار هست که من بتوانم ذهن ام را بر درونمایه اش متمرکز کنم". این اطمینان آدم را شیفته ی کار یک نویسنده می کند و از این طریق به نویسنده کمک می کند که اندیشه های خود را با توفیق و تاثیر بیشتری به مخاطبان خود عرضه کند.
یکی از مهم ترین رازهای کامیابی حافظ و سعدی همین استواری کلام شان است. شعرهای حافظ را از این منظر بخوانید. به قول ایرانی ها مو لای ِ درز ِشان نمی رود. اخوان ثالث و شاملو نیز این گونه اند.
۵ نظر:
* آن کبوتر که امروز کشتی، از همسایه بود.
* "هاشم را گفتم که به مکتب برود." این ساختار شاید مانند دیگر ساختارهایی که از فارسی قدیم است، هنوز در افغانستان رواج دارد. برای نمونه:
کس ندید که کسی از ملکان شاعری را پنجاه هزار درم داده باشد. (از تاریخ طبری)
و به نظر من اشتباه دستوری ندارد.
البته شما هم بد نمی گویید که بهتر است بگوییم " به هاشم..." این فارسی ای است که در ایران رواج دارد. و هر دو درست هستند. به نظر من باید دید که کدام یک را خواننده ی افغان بیشتر می پسندد و برایش خوش خوان تر است. امیدوارم باز روده درازی نکرده باشم.
ساکی عزیز
بلی ، شما درست می گویید. هاشم را گفتم اشتباه دستوری ندارد. کمی از قاعده ی امروزی زبان رسمی فاصله دارد. اصولا هر چه از را کمتر استفاده شود بهتر است. من نظر بر کاربرد ِ امروزی به و را در نظام غالب دستوری امروز داشتم. گذشته گان ما گاهی با را هم به جای ِ به استفاده می کردند. مثلا می گفتند با دره فرود آمدیم.
تشکر از نظر تان
شادکام باشید
سلام استاد محترم
تشکر از توضیح و زحمات همیشگی شما. واقعا آدم را به اندیشته باز میگرداند. این راه را که میروم به خرابه میرسم. در اینجا هم میتوان نوشت که راهِ که میروم به خرابه خواهم رسید. من دراضافه کردن ی مشکل دارم و آیا درست است اگر بنویسم راهی که میروم به خرابه خواهم رسید. اما در دیگر مکان میتوان نوشت: حالا راهی آنم که دلیل بودنم را ثبوت خوشبختی هایت احساس کنم.ولی بعضی صداهاهم در محوطه نوشتار بی مکان میباشد. مثلا صدای سلف زدن موتر را چگونه بیان کنیم که کلمه واحد ومستقل باشد ویا........... واقعا آموزنده و زیبا بود موفق و شاد زی.
دوست عزیز "مردم" ،
بسیاری در استفاده از "ی" معروف به یای نکره مشکل دارند. این "ی" وقتی در آخر کلمه یی می آید نشان می دهد که آن کلمه "یکی از " یک مجموعه ی عام است. مثلا وقتی می گوییم : پادشاهی پسر به مکتب داد ، به یک پادشاه خاص اشاره نمی کنیم ، به یکی از مجموعه ی پادشاهان اشاره می کنیم. در این جا "ی" در آخر پادشاه مثل "یک" در عبارت " یک پادشاه" یا "یکی" در عبارت یکی از پادشاهان است.
عده یی میان مضاف و مضاف الیه ( مثلا در عبارت پسر ِ پادشاه) این " ی" را استفاده می کنند که غلط است. در اینجا باید از کسره ی اضافه استفاده کرد.
این " ی" را در میان صفت و موصوف ( کوه ِ بلند) نیز نباید استفاده کرد. اما اگر منظور یک کوه بلند یا یکی از کوه های بلند باشد ، در آن صورت می توان نوشت : کوهی بلند. در اینجا هم منظور من کوهی است ( هر کوه که باشد) که بلند است.
امیدوارم این توضیح کمکی کرده باشد. شادکام باشید.
ارسال یک نظر