"حضرت زهرا(س) پناهگاه پیامبر(ص)بود، روحی بزرگ به اندازه تمام تاریخ داشت. فرزندی که زخمهای پیامبر را درمان می کرد و خس وخاشاک را از روی او میگرفت و به او دلداری میداد. نقش او به قدری ارزنده بود که پیامبر او را مادر خود نامید".
بدون شک پیامبر دختر خود را بسیار دوست می داشته و در تاریخ ها آمده که او را مادر خود می خوانده است. هر وقت که پدری چنین مهری به دختر خود نشان می دهد دل ِ آدم باز می شود.
اما نمی دانم این جمله که " حضرت فاطمه روحی بزرگ به اندازه ی تمام تاریخ داشت" ، اصلا چه معنا می دهد؟
اکثر روحانیان مسلمان سعی می کنند ائمه و بزرگان صدر اسلام را آن قدر بزرگ نشان بدهند که دیگر نتوان در باره ی آنان سوالی مطرح کرد. اما این کار از این پس نتیجه ی معکوس خواهد داد. روزگاری عظمت ِ غیر معقول این بزرگان چیز مثبتی بود. اما اکنون بسیاری به همین دلیل این بزرگان را به عنوان الگوی ایمانی یا اخلاقی خود نمی پذیرند. امروز مساله این است : الگوها باید به گونه یی باشند که بتوان از شان پیروی کرد. وقتی که کسی روحی بزرگ به اندازه ی تمام تاریخ دارد ( با هر معنایی که به این جمله ی تهی بدهیم ) ، دیگر آن قدر دور از دسترس می شود که آدم از خیر الگو بودن اش می گذرد. امامان شیعه اکثر شان همین طور اند. اساسا به محضی که کسی معصوم باشد دیگر صلاحیت الگو شدن برای آدم های غیر معصوم را از دست می دهد. فرض کنید کسی مربی بوکس است. شما شاگرد او می شوید. او به شما یاد می دهد که چه گونه در برابر ضربات مشت حریف مقاومت کنید. آن گاه این مربی در جایی می ایستد و از شما می خواهد که با مشت به سر و صورت اش بکوبید. این کار را می کنید. اما مربی تان هیچ خمی به ابرو نمی آورد. در آخر مربی تان به شما می گوید :
" همیشه همین طور مقاوم و استوار باش. البته من با تو فرق دارم. من طبیعت ام این طور است. یعنی ضربات مشت بر سر و صورت ام کاملا بی تاثیر اند". شما نمی توانید از این مربی چیزی یاد بگیرید. چرا که او مثل شما نیست. شما مربی ای می خواهید که در برابر ضربه ی مشت آسیب پذیر باشد.
آنچه من می خواهم بگویم این است که متورم کردن شخصیت های این بزرگان نه خدمتی به آنان است و نه به مردم زمانه ی ما ( مخصوصا آنانی که به هر دلیل یا علتی ایمان محکمی به این بزرگان دارند اما راه شک و سوال را هم کاملا نبسته اند).
۴ نظر:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر ؛ شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسى ز ابدال حق آگاه شد
are you trying to say that Imaams are not masoom? is that what you want to say? do you have any prove for that?
رضای گرامی ،
مساله این نبود که امامان معصوم هستند یا نیستند. فرض کنید که هستند. نکته این بود که دنبال معصوم ها نمی توان رفت. معصوم ها نمی توانند الگو باشند.
سلام
واقعا اشاره ای نکته سنجانه ای کرده اید. اما مشکل این است که این معصوم گرایی و بت سازی در تاریخ ماها ریشه های عمیق تری دارند. نگاهی به شاهنامه نشان می دهد که سوپرمن سازی دینی ماها ریشه در فرهنگ قبل از اسلام ما هم دارد. من یک وقتی به کتابی به نام حمله ای حیدری بسیار علاقه داشتم. اگر شما این کتاب را به دقت بخوانید به خوبی در می یابید که کپی بسیار ناقص شاهنامه است که در داستانهای آن به جای رستم با علی و به جای خراسان با سرزمین اعراب سر و کار داریم.
همین داستان مرگ فاطمه را قعلا ملاهای ایران و افراطی های وهابی تبدیل کرده اند به استخوانی که بر سر آن باید گلوی هم را در شبکه های تلویزیونی درید.
من برای اولین بار وقتی کتابی به اسم عایشه بعد از پبامبر را خواندم تعجب کردم که قبلا برای لحظه ای هم محمد را به عنوان یک انسان نتوانسته بودم تصور کنم و در آن کتاب آدم به روشنی می بیند که او در زندگی روزمره اش دچار همان گرفتاری هایی بوده است که دیگران اما این از مقام بلندش در تاریخ تفکر بشری چیزی در ذهنم نکاست.
با احترام
محمد علی
ارسال یک نظر