می گوید: میرزا حسین زرین کوب کتابی دارد به نام " آغاز اسلام" یا " چیزی شبیه این"! و در این کتاب می گوید که ...
می گویم: منظور تان عبدالحسین زرین کوب است؟
می گوید: نه. میرزا حسین زرین کوب.
می گویم: شاید " بامداد اسلام" را می گویید.
می گوید: آقا جان، من خودم ایرانی ام.
می گویم: درست است. ولی ...
می گوید: ببین. من آن وقت ها خیلی جوان بودم اما همه ی کتاب های این زرین کوب را می خواندم. هنوز هم چند کتاب اش را دارم.
می گویم: خوب ، سر اصل ماجرا برویم. می گفتید که مرحوم زرین کوب در کتاب خود می گوید که ...
می گوید: چرا مرحوم زرین کوب می گویی؟ مگر او مرده؟
می گویم: من شنیدم که فوت کرده اند.
می گوید: به هر حال، در آن کتابه می گوید که اسلام ما ایرانی ها را بدبخت کرد.
می گویم: واقعا؟ این را زرین کوب نوشته؟
می گوید: کتاب را برایت می آورم. نشان ات می دهم.
من فکر نمی کنم "میرزا" چنین چیزی گفته باشد. با اخلاق پژوهشی میرزا نمی خواند. این میرزا کی جهان را چنین سیاه و سفید می دید؟
نتیجه گیری ژئوپولیتیک: بعضی ایرانی ها فکر می کنند که ایرانی بودن به آدم جواز می دهد حرف های مفت بزند. آن هم چه قدر مفت، گاهی.
۶ نظر:
بازگشت تان مبارك.
من با اين كه پنج ششم از زندگيم را در ايران گذرانده ام, نمي توانم حس ايران پرستي را درك كنم. اخر ادم وقتي نتواند به داشته ي فرديش اتكا كند, در چنين تعامل هايي, دم زدن از داشته ي ملي چه نقشي دارد? اين سوال را از همكلاسي ايرانيم پرسيدم. در جواب گفت: كدام ملتي به اندازه ما تاريخ پرشكوه دارد? چرا دم نزنيم? تو هم اگر مي داشتي همين مي كردي. اصلن مي داني چرا اصفهاني ها مي روند پل خواجو اما وقعي به سي و سه پل نمي گذارند? چون سي و سه پل را يك ايراني نساخته. محمود افغان ساخته.
من هنوز علامت سوال را داشتم.
خسته نباشید دوست بزرگوار، خوب شد باز آمدید، از روی «احطیاط» روز، یا دو روز در میان رهانه را باز میکردم تا نشود مثل پیش یکهفته بعد از آمدن خبر شوم، امروز که در فیس بوک شمارا دیدم، با عجله و خوشی آمدم رهانه و دیدم باز آمده اید، بسیار خوب شد.
ای بابا... اینکه مختص ایرانی ها فقط نیست... افغانهای دو آتشه خود مون که آخ آخ...
سلام سلام. خوش حال ام که می بینم هستید.
خواهرم که صنف 9 است, می گوید این دبیر ادبیات فارسی, که می داند من افغانی ام, عمدن و با لحن تمسخرانه یی به بچه ها می گوید که شعرهای افغانی را نخوانید از آن جاها پرسشی نمی آورم!
سلام اقای هاتف
چه شد که بدون مقدمه پیدا شدید و یکسره رفتید سراغ ایرانی ها؟ ایا شما را هم تب ملی گرایی بیمار افغانی گرفته است؟
من فکر می کنم ملی گرایی ایرانی و افغانی چند مشکل اساسی دارد.
یکی اینکه این ملی گرایی ها اساس شان بیش از حد بر دیگر ستیزی استوار است. دوم اینکه این ملی گرایی ها اساس گذشته گرا هستند و در نتیجه مردمان این سرزمین ها را از حال می کند و به گذشته پرتاب می کند. گذشته هم که چه گذشته ای ! گذشته ای وهم آلود گم شده در افسانه و اغراق.
ابله مردک به فکر ان بوده
که مرا جد و بابه خان بوده
خدا کند که ملی گرایی افغانی تکیه گاههای غیر از دیگر ستیزی و افسانه و وهم گرایی هم پیدا کند. ما از ستیز با پاکستان و ایران به چیزی نمی رسیم. همچنان که ایرانی ها از ستیز با دیگران به جایی نرسیده اند و بعد از هزاران سال تازه به ولایت فقیه رسیده اند !!
م.ازره
م. ازره گرامی،
اگر نوشته را به دقت بخوانید نگرانی تان رفع می شود. بحث بر سر بی اطلاعی و در همان حال تبختر کسی است که فکر می کند چون ایرانی است حتما می داند که زرین کوب کیست و چه می گوید. نمی دانم کجای این یادداشت دیگر ستیزی داشت. تازه من با بیانی طنز آلود گفته ام " بعضی ایرانی ها" و شما نوشته اید :
" ایرانی ها از ستیز با دیگران به جایی نرسیده اند و بعد از هزاران سال تازه به ولایت فقیه رسیده اند !!".
این جمله تان را بخوانید و بنگرید که در آن چه تعمیم ناروایی نهفته است. شادکام باشید.
ارسال یک نظر