۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

رمزگشایی از استعاره ی " شیر"


استعاره بنیان فکر آدمی و پی سنگ ِ ارتباط های او است. استعاره یک صنعت ادبی نیست. از سرنوشت ساز ترین تولیدات آدمی است. انسان اگر نمی توانست استعاره تولید کند ، یک قدم هم نمی توانست پیش برود. استعاره در ساده ترین مفهوم خود چیزی به این شرح است: ما گاه که نمی توانیم چیزی را بفهمیم یعنی وقتی که زبان ما ظرفیت روشن کردن "چیز"ی را ندارد سرگردان می شویم. سعی مان را می کنیم اما به جایی نمی رسیم. آخر برای این وضعیت راه حلی پیدا می کنیم. کوشش می کنیم چیز مفهوم و آشنایی را پیدا کنیم و آن گاه بگوییم : آن "چیز" ( که نمی شود گفت چیست) مثل ِ " این چیز" است ( که آشنای مان است). مثلا هر وقت می خواهیم بگوییم که "عشق" چیست ، نمی توانیم. اما مثلا با جنگ آشناتریم. از جنگ کمک می خواهیم تا عشق را با آن توضیح کنیم.  تصویر ِ " قلب تیرخورده" را حتما دیده اید. عشاق ازش زیاد استفاده می کنند.  مبنای استعاری اش این است : عشق جنگ است. کمان ِ ابرو ، تیر مژگان و کمند گیسو از توابع همین استعاره اند. گاه گفته اند عشق دریا است و امواج خون فشان دارد.
یا وقتی می خواهیم "بزرگی" ( از نوع عظمت معنوی ) را وصف کنیم ، دچار مشکل می شویم. این است که از چیزهایی چون قله ی بزرگی و اوج ِ عظمت و نظایرشان استفاده می کنیم. این که می گوییم فلانی بر قله ی بزرگی یا عظمت ایستاده است بر این استعاره استوار است که " بزرگی کوه است". کوه را به کمک می طلبیم تا چیزی را که نمی  شود به راحتی گفت چیست به بیان و در میان بیاوریم. در میان آوردن همان ارتباط برقرار کردن است. روشن است که بدون استعاره نمی توانستیم بسیاری از مفاهیم را با هم در میان بگذاریم.
اکنون ، سوال این است که چرا حامدکرزی از استعاره استفاده می کند؟ پرسش ِ " ما کیستیم؟" ، جواب می طلبد. آیا پاسخ دادن به این پرسش نیاز به کاربرد ِ استعاره دارد؟ ببینیم :
 وقتی درباره ی "ما" فکر می کنیم دنبال مفاهیمی می گردیم که به بهترین و روشن ترین شکل ممکن " ما" را تعریف کنند. می پرسیم " ما کیستیم؟". اما فورا در می یابیم که ما یک چیزی هستیم که نمی دانیم چیست. به بیانی دیگر، ما هویت خود را نمی شناسیم. هویت به بیان آمدنی و در میان آوردنی ما روشن نیست. در این جا است که نیاز به استعاره پیدا می شود. باید یک چیزی پیدا کرد که برای ما خیلی آشنا باشد و آن گاه به کمک آن "چیز" سعی کنیم وصفی از "ما" به دست بدهیم. در این جا در دسترس ترین ، آشناترین ، ملموس ترین و تجربه شده ترین استعاره به ذهن مان می آید. آن استعاره این است : افغانستان جنگل است. اما سوال این است که ما کیستیم؟ خوب ، طبیعی است که وقتی که استعاره ی اصلی و مادر " افغانستان جنگل است" باشد ، ما حیوانات این جنگل هستیم. یعنی وقتی که آن استعاره ی مادر آمد ، توابع آن استعاره هم می آیند.  
اما چرا شیر؟
چرا حامد کرزی نمی گوید " ما خرگوش هستیم"؟ چرا نمی گوید " ما سگ هستیم"؟ به خاطری که تجربه ی حامدکرزی از جنگلی به نام افغانستان همیشه تجربه ی قبضه کردن این جنگل با زور بوده است. ملموس ترین تجربه برای کرزی در جنگل افغانستان کشاکش ِ پیوسته ی غرور قبیله ها برای انحصار قدرت بوده است. و این همان تجربه ی شیر است. شیر در جنگل ، به زور پادشاه می شود. کرزی نمی توانست در پاسخ به سوال " ما کیستیم؟" بگوید : ما کبوتر هستیم. کبوتر استعاره ی بی ربطی می شد. مخاطبان او هم آن را درک و لمس نمی کردند. این استعاره ها به صورت طبیعی بر زبان آدم می آیند.
و یک ملاحظه ی دیگر:
وقتی که کرزی گفت " ما شیر استیم" ، منظورش از "ما" کی بود؟ شاید بگویید منظورش همه ی افغان ها بود. این در سطحی رسمی پاسخ درستی است. اما من در این یادداشت در باره ی زیرساخت ِ نهان ِ اندیشه و روان کرزی سخن می گویم و نه در باره ی مدعیات رسمی ِ او. اگر افغانستان جنگل است ، در این جنگل همه نمی توانند شیر باشند. آن ها که در این جنگل شیر اند کی هایند؟ وقتی که شیر گرسنه شود ، بچه های خود را که نمی خورد. لاجرم حیوانات دیگری را باید بخورد. جنگل که فقط شیر ندارد. آن حیوانات دیگر کی هایند؟ به گمان من کرزی وقتی گفت که ما شیر استیم روی سخن اش با هم قبیله یی های خودش بود. این تفسیر با لویه جرگه هم همخوانی دارد. او وقتی که لویه جرگه دایر می کند ( به جای آن که با پارلمان و نماینده گان منتخب مردم کار کند) ، در واقع سیستم جنگل را فعال می کند ، تا در آن بتواند با شیر ها سخن بگوید و منطق مشاوره ی دموکراتیک را به انگیزش غرور شیرانه ی جنگلی ها تقلیل بدهد.
نکته ی دیگر این که وقتی کسی خود را شیر می گوید باید دیگران را هم به تناسب نام هایی از همین قبیل بدهد تا سازگاری عمومی در چارچوب گفتارش حفظ شود. مثلا اگر افغان ها شیر اند ، باید مثلا امریکایی ها پلنگ باشند ، روس ها خرس و انگلیسی ها روباه و ازهمین قبیل.  کرزی می گوید که " شیر می خواهد که با امریکا معامله ی استراتیژیک داشته باشد". شیر؟ امریکا؟ معامله ی استراتیژیک؟  اگر در متن ارجاعات عادی هر روزه امریکا امریکا است ، معامله معامله و استراتژیک استراتیژیک ، آن گاه شیر هم به معنای معمول خود شیر یعنی یکی از حیوانات جنگل است. آن وقت معنای جمله ی آقای کرزی این می شود که " ای قدرت مندان جهان انسانی! می دانم که در عالم انسانی شما قدرت دارید ، اما در عالم حیوانات ما شیر ایم". 


اشاره: دو سال پیش یادداشتی نوشته بودم با عنوان " شجاع مثل آهو". دوستانی که علاقه مند این گونه بحث ها باشند می توانند آن را هم بخوانند. 

۱۲ نظر:

عاصف حسینی گفت...

در واقع سیستم جنگل را فعال می کند ، تا در آن بتواند با شیر ها سخن بگوید و منطق مشاوره ی دموکراتیک را به انگیزش غرور شیرانه ی جنگلی ها تقلیل بدهد.

pamir گفت...

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
نام اش همه آسان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد کارش همه گریان شد
باز آن اوغانان شد تا باد چنین بادا
(ملکی که هر زایی شد کارش گدایی شد
خاک اش تریاک افشان شد تا باد چنین بادا)
یاری که دل ام هستی در پیشرفت ما بستی
صلح ات همه حرمان شد تا باد چنین بادا
هم رشوت جدا خوردی هم عیش جدا کردی
ملت همه بی نان شد تا باد چنین بادا
زان کلاه شاهانه زان کله ی ویرانه
هر گوشه چو آلمان شد تا باد چنین بادا
زان اشک دروغین اش زان شیوه ی شیرین اش
عالم چتلستان شد تا باد چنین بادا
این رفت و کدو آمد آن رفت و چلو آمد
کشور همه چوران شد تا باد چنین بادا
از کمک غربیان وز همت مزدوران
گارسون حکمران شد تا باد چنین بادا
رید آمد و رید آمد یاری بی غمی آمد
ریدانه چه آسان شد تا باد چنین بادا
ای آدم افغانی تا کی در غم نانی
بیگانه پریشان شد تا باد چنین بادا
ملا موبایل دار شد هم کیسه ی سردار شد
همکاسه ی سلطان شد تا باد چنین بادا
آن پول و مقام را باش از کشت همه خشخاش
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
چوکی بدان سختی شورا شده بدبختی
کشور همه عمران شد تا باد چنین بادا
از گروه حقانی شد کشته این ربانی
صلح اش جاویدان شد تا باد چنین بادا
نیمروز چو تابان شد غزنی گلستان شد
هم قوم همه جان شد تا باد چنین بادا
فرصت همی سوزی تا بود چنین بودی
مثل تو پریمان شد تا باد چنین بادا
قوم اش همه رحمت شد فکر اش همه خدمت شد
همچو عبدو رحمان شد تا باد چنین بادا
از آخ چه رنگ است ات وز کاخ چه تنگ است ات
این جان چو قربان شد تا باد چنین بادا
عرض ام چو کشالان شد مقصود حامد جان شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا

حامد جان قنداری از بس که کم کاری
تبعیض فراوان شد تا باد چنین بادا

از خودم

سخیداد هاتف گفت...

ناشناسی که نتوانسته بودید نظر تان را بی دشنام آغاز کنید ،
نظر تان خیلی طولانی بود. اما من فقط همان جمله ی اول را خواندم و حذف اش کردم. نمی دانم بقیه اش چه بود. همیشه در این موارد همین کار را می کنم. این ها را می نویسم که بدانید هر قدر وقت سر آن نظر نوشتن صرف کرده بودید ضایع شد.
این تذکر من وجه تعلیمی دارد و می خواهد شما را اصلاح کند.
شادکام باشید.

ناشناس گفت...

فکر نمی کردم تبر به این سادگی به درز بخورد. همین حذف هدفم بود.
از نظمی که پس از تایید پست کرده ای کوتاه تر بود. مطمئن هستم نظرم را تا آخر خوانده ای و با حافظه ی خوبی که داری حتماْ حفظ هم کرده ای.
دو سه دقیقه وقتم را گرفته بود اما بسیار آموختم و شناختم.
اگر اینبار نهی عن المنکر صورت نگرفت دره فراموشت نشود. نوشته بودم جامعه باز پف است.
ببخش که ویکیندت با گل گفتن و گل شنیدن آغاز نشد.
می توانم نظرم را در ده جای دیگر و به دو سه زبان بنویسم.

سخیداد هاتف گفت...

ناشناس ,
جامعه ی باز را آدم هایی مثل شما خراب می کنند. شما می توانید مثل یک آدم بالغ و سالم نظر مخالف بدهید. انتقاد کنید. نپذیرید. تذکر بدهید. اما وقتی که شروع می کنید به توهین کردن و دشنام دادن به من یا به دیگران , من فکر می کنم که شما نمی خواهید بحث کنید.
درست گفته اید. می توانید نظر تان را در صد جای دیگر منتشر کنید. این کار به نفع هر دوی ما است. شما نظر تان را می دهید و برای من هم کمی تبلیغ می شود.

از این ها گذشته , هر وقت با حد اقلی از احترام به بیان درست و متین نظر دادید نظر تان را منتشر می کنم. می دانم برای شما توهین نکردن خیلی دشوار است و نظر تان باید حتما یکی- دو- سه تکه دشنام و اهانت داشته باشد. با این همه سعی تان را بکنید. من هم قول می دهم از بعضی های شان چشم پوشی کنم. می بینید که من در جامعه ی باز شما سر چه چیزی با شما چانه می زنم؟ جامعه ی باز چیزی است و جنگلی که شما از آن دفاع می کنید چیزی دیگر. من با اسم سخیداد هاتف مسئولانه می نویسم و معلوم است که کیستم و دیدگاه هایم چیست. شما با اسم "ناشناس" می نویسید و کمترین مسئولیتی در برابر آنچه می نویسید نمی پذیرید. اگر دل تان شد می توانید دشنام خواهرو مادر هم بدهید. این همان "جامعه ی باز" شما است؟ جامعه ی باز یعنی جامعه ی دشنام دادن , اهانت کردن و سخنان غیر مسئولانه گفتن و آن گاه در سایه ی ناشناسی خزیدن؟

این را هم بگویم که برای کسانی چون شما جامعه ی باز و مسئولیت پذیر و سالم هیچ حسنی ندارد. چون در آن جا شما نمی توانید آزار برسانید و اهانت کنید و در سایه بخزید. برای امثال شما جامعه ی بسته و تاریک و غیر شفاف خوب است. جایی که در آن همه هر چه دل شان خواست بگویند و بکنند و در برابر گفته و کرده ی خود هیچ مسئولیتی نپذیرند و هیچ کسی هم نفهمد که کی کی هست.

من از این فرصت استفاده کردم که به یکی از بیماری های شایع در جامعه ی ما اشاره کنم. و گر نه من نه قاضی ام نه مدرس نه محتسب نه فقیه و بنا بر این مرا چه کار که منع شرابخواره کنم؟

سروش گفت...

این شعر «شیر» همین که از دهان کرزی جاری شد، همه جا را پر کرد و هزاران دیدگاه و نظر در فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی در مورد آن ابراز شد-- به خود فکر کردم این هم هنری است که همه را مصروف و معطوف به سخن خود بسازیم!!!
و اینکه، چه «ما»ی، کرزی شامل ما هم شود و چه نشود، مخاطبان و کاربرد این استعاره برای بخش دیگری جامعه است. آن بخش که «غیرت ورزیی» مهم ترین معرفی شان است. و کرزی این را به خوبی می داند.

ناشناس گفت...

با درود و عرض ادب .
در یک نظام مبتنی بر دموکراسی تمام عیار ، تصویر رهبر کشور نباید از اندازۀ یک تکت پستی بزرگتر باشد .
تکت پستی ، شیرچپن پوش . جالبه ، نه ؟
کمال .

سیمای هزاره گفت...

سلام جناب آقای هاتف.
تشکر از رمز گشایی تان و تشکر مجدد از ناشناسی که ناخودآگاه بر درستی گفتار شما و واقعیتهای عینی وگریز ناپذیر جامعه ما صحه گذاشتند.کسانی که بی اصولی اصل شان است و منطقشان عیان تر از روزگارشان.
وهمچون گفتار جنابشان دره ودرگاه جایدادشان ،ناپیدا و وهم انگیز...انباشته ازشیرهای کذایی!

یونس جاغوری گفت...

جناب آقای هاتف: شما لطف کردید و وقت تانرا بخاطر تفسیر کلمه شیر ضایع کردید. اما به نظر من کرزی کسی نیست که این گونه استعاره ها را بفهمد. او یک بی شعوری هست که فقط از سیاست فریب را آموخته است. از کسی که هیچ معلوماتی درمورد تحصیل وی وجود ندارد نباید توقع اینچنانی کرد که شما فرمودید. تشکر زیاد از زحمات شما.

سخیداد هاتف گفت...

یونس جاغوری گرامی ،
قلب مساله هم همین است که این گونه استعاره ها بر زبان آدم می آیند ( به صورت طبیعی و حتا ناخودآگاه) و راز ضمیر آدم را به آفتاب می آورند. من نمی خواستم بگویم که کرزی نشسته و با دقت و حوصله استعاره ی شیر را انتخاب کرده است. به صورت طبیعی وقتی که کرزی دنبال تعریفی از "ما" می گردد ذهن اش " شیر باران" می شود و همان بر زبان اش می آید. تحلیل این گونه استعاره ها از همین نظر جالب و مفید اند.
شادکام باشید.

جاوید نادر گفت...

یکی از اهداف آشکار انتخاب کلمه شیر توسط کرزی، ایجاد غرور در میان شرکت کنندگان جرگه بود. یعنی نفس افغان بودن، ما را از سایر ملل به ویژه امریکا برتر می سازد و ما این پیمان را به خاطر ضعف نظامی و اقتصادی نه بکله به خاطر جبر سرشت شیر بودن ما می پذیریم.

یکی از همکارانم که می خواست کاری را توسط کسی دیگری انجام دهد، می گفت خودت صلاحیت کاپی کردن اسناد را داری. در حالیکه کمله ای که باید به کار می برد مسئولیت بود نه صلاحیت.

کرزی در واقع باید می گفت که ما گاو
پیر هستیم و آنقدر نیرو نداریم تا از خود محافظت کنیم. اما هر گونه ضعیف پنداری افغان ها، بر غیرت اکثراً لنگی پوشان تاثیرات سوء به جا می گذاشت و شاید هم تعدادی آنها در روز نخست جرگه را تحریم می کردند.

یکی از نکته های جالب دیگر سخنرانی کرزی، آماده ساختن ذهنیت اعضای جرگه برای پایین نگهداشتن سقف توقعات آنها از پیمان استراتیژیک بود. شاید موقعیت ضعیف، کرزی را مجبور کرده باشد که نکته های چون حملات شبانه، زندان های آمریکایی و حتی اجازه انجام مراسم عروسی را مطابق میل افعان ها، به زبان بیاورد. اما، این ها، اقلی ترین شرایط یک دولت دارای حاکمیت است و به هیچ عنوان شرط قابل ملاحظه ای نیست که باید افغانستان از معامله با آمریکا نصیب می شد.

ناشناس گفت...

salaam, very nice

 
Free counter and web stats