گفت و گوی بی بی سی با راشد غنوشی. کسی هنوز نمی داند که غنوشی و هم کاران اش چه خواهند کرد. اما برای ما که تا دیده ایم " مشت های آسمان کوب قوی" اما خالی افراطی ها را دیده ایم ، شنیدن سخنان معتدل غنوشی دلگرم کننده است.
آدم برای بودن، چقدر نیاز دارد؟
-
غذا. خوردن م را خیلی ساده کرده ام. همه چیز در نزدیک ترین حالت طبیعی اش.
آخرین باری که کنسرو خوردم را یادم نمی آید. سبزیجات و میوه تازه، مرغ و گوشت
که خو...
۱۲ نظر:
قراءت « غنوشی » یا قراءت « حسین حاج فرج دباغ » . تاریخ مصرف نامه ی دینی ختم است .
بشوی اوراق اگر همدست مایی / که حرف عشق درین دفتر نباشد
کابلی
کابلی گرامی ،
من واقعا حیران ام که آدم هایی از تیپ شما چه طور نمی توانند ببینند که دین در جوامع ما چه قدر نیرومند و گسترده است. اصلا لازم نیست آدم دیندار باشد. کافی است با نگاه یک گزارش گر به جوامع ما نظر کند. یعنی واقعا قصه ی دین خاتمه یافته است؟ وقتی عبدالکریم سروش را "حسین حاج فرج دباغ" می گویید هم احتمالا یک مشت خاک بر سرش می ریزید و فاتحه اش را می خوانید ، نه؟
در ایران و خارج از ایران م هر وقت می خواهند بگویند که سروش چیزی نیست او را حسین حاج فرج دباغ می خوانند. گویی با این کار گور او را می کنند!
به نظر من اگر از دنیای خیال های بی سرحد خود کمی بیرون بیاییم و واقعیت ها را آن گونه ببینیم که هستند و نه آن گونه که نیستند اما ما دل مان می خواهد باشند ، آن گاه قرائت معتدل آدم هایی چون غنوشی از دین را دلگرم کننده می یابیم. مگر این که بگوییم ما را با واقعیت ها کاری نیست و دین باید هرچه زودتر جل و پلاس خود را جمع کند و برود و گم شود. این غنوشی منوشی و فرج مرج دباغ اش را هم نمی خواهیم.
این اوج خصومت با دین است بی آن که به خصومت کننده گان سودی برساند. زیان اش برای پا گرفتن حرکت های معتدلانه و منتقدانه که محرز است. چه طور است که دینداران هم با سکولاریسم همین گونه برخورد کنند؟
اگر ما می خواهیم موضع گیری های مان بیش از عقده گشایی های شخصی جدی گرفته شوند ، به نظر من باید از سطح تحقیر و حذف بگذریم و با واقعیت ها با ذهنی باز برخورد کنیم.
شادکام باشید.
سلام و ارادت،
آنچه غنوشی میخواهد (جمع نمودن دین و دموکراسی) شاید یک راه کار باشد و پیش هم برود، چنانچه بسیاری از برنامه ها توانسته اند «بر علیه وا قعیت ها» پیش بروند، چون یک کاراکتر ظاهری پیشرونده داشته، مگر در دراز مدت در بمبست گیر کرده اند، من میبینم که ایشان در بعض موارد خودرا عجیب فریب میدهد، دقت کنید، او چه میگوید: اشهد ان لا اله الله یعنی اینکه من تصمیم می گیرم که خدا را بپرستم و دستوراتش را اجرا کنم.
اینگونه قرائت ها عمر کوتاه داشته و فقط قاری ای خودرا راضی نگه میدارد.
ایشان دوست دارد هرآن نظام اجتماعی که در چشمش عادلانه تر بخورد، بر آن نظام نام اسلامی بگذارد. این که نه غیر اخلاقیست و نه جرم، مگر بسیار ساده انگاریست. "هرکسی از زنّ خود شد یار من" مثلن سیکها خود هیچ کاری را از پیش نبرده و بگویند: نظام سیاسی/اقتصادی «سویس» (که فی الحال عادلانه ترین نظام در زمین است)یک نظام «سیسکیست» به چنین سادگی کسب امتیاز نموده، مگر در چنین حال تکلیف آن سویسی های بیچاره چه باید باشد...
اگر از غنوشی پرسیده شود که آقای غنوشی! میخواهم بر یگانگی و بی شریکی خدا گواهی بدهم، آنرا چگونه بیان کنم، او چه خواهد گفت؟
افضلی گرامی،
آن چه که پیوسته فراموش مان می شود چیزی است ساده به این شرح: ما هر قدر در مقام تئوری و اندیشه خلوص گرا باشیم همین که وارد تعامل اجتماعی شدیم ناگزیر می شویم دست از خلوص گرایی برداریم. این به تساوی شامل حال معتقدان به دین و مخالفان آن می شود. یعنی آدم های خلوص گرای هر دو طرف در متن تعاملات اجتماعی کمابیش به یک جا می رسند. بنا بر این اکثر اوقات حمله کردن بر اعتقادات تئوریک همدیگر در حد همان تقابل های تئوریک می ماند. در عرصه ی عمل اجتماعی هر کدام از ما ناگزیر می شویم کمی خود را متمایل به باورهای طرف مقابل مان نشان بدهیم. یعنی مثلا دینداران سعی می کنند نگرانی های مدافعان حقوق بشر را برطرف کنند و مدافعان حقوق بشر یا سکولاریزم می کوشند به دینداران اطمینان بدهند که باورهای شان احترام خواهند شد. این ها از الزامات تعامل اجتماعی اند. راشد غنوشی خود را فریب نمی دهد. او در مقام یک عامل اجتماعی سخن می گوید. شما سر سخت ترین دشمنان دین را هم در جامعه ببرید ( به شرطی که آن ها آدم هایی جدی باشند)، آن گاه در کمال تعجب از آن ها نرمش هایی خواهید دید که باعث حیرت تان شود. این چیز عجیبی نیست. ما تنها در عالم خیال می توانیم آن طور که دل مان می خواهد اهل خلوص باشیم. در متن واقعیت های اجتماعی نمی شود.
شادکام باشید.
دانشگاه « سوربُن » پاریس که بهش میگن « La Sorbonne سوغ بن » ، عمارتیست از قرن سیزده ، با معماری قدیم . زینه های فراخ مرمرین ، و ستون پایه های ستبر و پیکره های تراشیده از مرمر سفید . در زاویه ی رهروها ، سقف بسیار بلند ، گنبدی منقش ، هنرمندانه تراش خورده . قندیل های چند ده کیلویی کریستال و ... بیا ببین و نپرس .
آنچه خوشم داد ، دو روز آخر هفته ( سمودی ، دیمانش ) جلو ورودی تا نزدیک پله ها ، هی میز است میز ، نشرات گسترده ، گفت و گوی دختر و پسر . پا فشردن در صحت ایده ، تردید
سیاه بچه ها صدای بلند ، حرکات سر و شانه ، گویی که می رقصد با دهل دور آتش . مکزیکانو ، ال پوبلووو . چه گوارا ، بوب مغلی ...
کف زدن های دختران موطلایی سپید ، چشم آبی پسران .
دوستت میدارم ، دوستم بدار . شورعشق شادی مستی .
روانشناسی می خواندم . حیفم شد
زمانه ، به توپ بپره
الاهی ، گاهی ...
***
لباس کودکی ، بر قامت من
چی قدر تنگ ؟
خدا ....
کمال
دانشگاه « سوربُن » پاریس که بهش میگن « La Sorbonne سوغ بن » ، عمارتیست از قرن سیزده ، با معماری قدیم . زینه های فراخ مرمرین ، و ستون پایه های ستبر و پیکره های تراشیده از مرمر سفید . در زاویه ی رهروها ، سقف بسیار بلند ، گنبدی منقش ، هنرمندانه تراش خورده . قندیل های چند ده کیلویی کریستال و ... بیا ببین و نپرس .
آنچه خوشم داد ، دو روز آخر هفته ( سمودی ، دیمانش ) جلو ورودی تا نزدیک پله ها ، هی میز است میز ، نشرات گسترده ، گفت و گوی دختر و پسر . پا فشردن در صحت ایده ، تردید
سیاه بچه ها صدای بلند ، حرکات سر و شانه ، گویی که می رقصد با دهل دور آتش . مکزیکانو ، ال پوبلووو . چه گوارا ، بوب مغلی ...
کف زدن های دختران موطلایی سپید ، چشم آبی پسران .
دوستت میدارم ، دوستم بدار . شورعشق شادی مستی .
روانشناسی می خواندم . حیفم شد
زمانه ، به توپ بپره
الاهی ، گاهی ...
لباس کودکی بر قامت من
چی قدر تنگ است ؟
خدا ....
انبوهی واژه گان
وحشتناک ، اسراف
چه قدر کتاب ها
منتظر خواندن توست
به تو تبریک می گویم
تو با ارزشی
توفیق الهی نصیب تو
صمیمانه ، دستت میفشرم
کابلی
در تونس دختران می توانستند با بکینی لب بحر بروند. اکنون کجای این شریعت غنوشی دلگرم کننده است؟ بی بی سی می خواهد تو شریعت غنوشی را معتدل ببینی. اگر نه دندان های زرد غنوشی نشان می دهد که از انسان مدرن بودن چقدر فاصله داره.
ناشناس گرامی ،
من مطمئن نیستم که بکینی های لب بحر و دندان های زرد تا چه اندازه شاخص های مطمئنی برای داوری در مورد چیز پیچیده یی چون جامعه هستند. در ضمن من گفتم سخنان معتدل غنوشی و نه شریعت غنوشی.
دوستی به نام افضلی ، شعر بسیار مشهور مولانا را غلط نوشته است ، هر کسی از ظن خود شد یار من ..... نه اینکه هر کسی از زن خود ..... بعد در ادامه به آقای غنوشی به عنوان یکی از مبارزین تونس، با تجربه تحصیل در مصر و فرانسه عیب گرفته است بدون اینکه توضیح دهد که چرا . البته آقای غنوشی نمونه آورده است که مدل مالزی و ترکیه مدل خوبی است . حال اگر شما نقد بر این شیوه حکومت دارید ، طرز فکر ایشان را یا مدل های ایشان را نقد کنید . چرا فقط می گویید دین و حکومت یک جا نمی شود. این جمله نیاز به اثبات دارد. هم رد این ادعا در جامعه تجربه شده است و هم صحت آن . اما از آنجایی که دین و حکومت دو مفهوم بسیار گسترده است پس نمی توان این طور کلی قضاوت کرد.
فریار عزیز درود،
البته من اینها را نیز علا وه کرده بودم: البته هرکسی با یک راهکار درست اگر بتواند سنت و مدرنیسم را آنگونه سازش دهد تا در پرتو آن امکان ایجاد یک نظام دموکراسی بدست آید، ستودنیست و...، نمیدانم چگونه؟، آن نوشته گل شد و من وقت بیشتر برای باز نویسی نداشتم. حال، تا آنجا که من میدانم، حکومت های مورد اشاره ی آقای غنوشی هردو سیکولار اند، در حالیکه ایشان میخواهد «از راه اعتدال جویانه میان دین و دولت»، یک نظام دموکراسی را ایجاد نماید. من گفته بودم این کار میتواند تا جای پیش برود، مگر بعد از گذشت نه چندان دیر به ایست خواهد رسید. چنانچه او در بخشی از سخنانش میگوید: احکام شرع برای کسی که از آن بدش بیاید اجرا نمی شود، برای کسانی اجرا می شود که خواهانش باشند چون دین اسلام اصلاً بر اساس آزادی شروع می شود، اشهد ان لا اله الله یعنی اینکه من تصمیم می گیرم که خدا را بپرستم و دستوراتش را اجرا کنم،. این سخنان ایشان برای من از چندین جهت غیر جدی و شوخی مینماید. یک اینکه: ایشان اشهد ان لا اله الله را جز آنچه باید معنا شود، معنا نموده. دوم ایشان گفته: احکام شرع برای کسی که از آن بدش بیاید اجرا نمی شود. قرآن میگوید: دست دزد را ببررید، مردان را بر زنان بر تریست و دو گواه زن هم وزن یک گواه مرد است، میدانیم دزد نمیخواهد دستش بریده شود، زن نمیخواهد پست تر از مرد باشد و میخواهد خردش برابر خرد مرد شناخته شود، اینکه خوب است، لاکن دریغا قرآن در مقام وحی منزل قاطع است و با ید حکمش اجرا گردد، اگرچه دزد و زن از این احکام بد شان بیایند. چنین چیزی را وقتی با قاطعیت احکام کتاب رو در رو کنیم، در می یابیم که یک بدعت خیال پردازانه و سهل انگاریست. من اذعان میدارم که باقی نظریات ایشان تا جای پسندیده اند، لاکن از لبلای سخنانش حد اقل من اینرا دانستم که او در درون حزبش با اغتشاش تیوری نیز رو بروست.
من قویین باور دارم: دین (اسلام) در جایگاه «مقدس» خود با دموکراسی ای «نا مقدس» قابل جمع نیست. چرا؟ دین آسمانیست و زبان انتقاد را در برابر خود قطع میکند، قرآن را (که احکام شرع ازش گرفته شده) نمیتوان فتحه ی را ازش تغیر داد، چه رسد به اینکه بگوید - آیه ی 24 سوره ی نسا که میفرماید: و زنان شوهر دار، مگر آنچه از ان شماست، بملک یمین کتاب خداست، باید تعدیل گردد.
با تعابیر اعتدال مدارانه ی (خام، سطحی، باطل و خوشبینانه ی) آقای راشد غنوشی، دین اسلام را که مجموعه ی از قوانین است و تقریبن همه مسایل را زیر چطر خود داشته و در آسمان قاطعیت صد در صدی جای دارد، نمیشو، با دموکراسی ای زمینی که، پیل و گنجشک میتوانند به آن دسترسی و رخنه گری داشته باشد، تعامل داد.
باید بگویم: راشد غنوشی نزد من از شاد روان شریعتی که گفته بود: اسلام دین صلح؟ عجبا، اسلام دین کتاب و شمشیر است. و در جای دیگر نیز بمیر، یا بمیران را پیشنهاد میکند، رجحان دارد.
بادا که آقای غنوشی و حزب او قادر گردد، یک نظام سیکولاریسم «نظیر نظامهای ترکیه و مالیزیا» را ( با تعامل سنت و مدرنیسم) پایه زیزی کند، اما من در این دو نظام، تعامل دین و دولت را چندان نمی بینم، مگر جدایی دین و دولت را خوب آشکار میبینم.
بخت یار تان.
exactly
ارسال یک نظر