سه ماه پیش دختری به نام شکیلا در بامیان به قتل رسیده. جزئیات این قضیه از چه قرار اند؟ چه کسی شکیلا را کشته؟ در کجا؟ کی؟ چه گونه؟ چرا؟
بر اساس گزارش ها شکیلا در روز هفتم ماه دلو سال گذشته در خانه ی کسی به نام واحدی بهشتی (از اعضای شورای ولایتی بامیان) به قتل رسیده است. این آقای واحدی بهشتی محافظی داشته به نام " قربان". همسر قربان ثریا نام دارد و ثریا خواهر پانزده ساله یی داشته به اسم شکیلا ( فرد مقتول). قربان و همسر و خواهر همسرش با آقای واحدی بهشتی و خانواده اش در یک حویلی زنده گی می کرده اند.
چه کسی شکیلا را کشته است؟ آقای واحدی بهشتی گفته که او این کار را نکرده است. قربان هم گفته که شکیلا را نکشته. کس دیگری هم پا پیش نگذاشته و مسئولیت این قتل را بر عهده نگرفته است. خود شکیلا هم نیست که گواهی بدهد چه کسی او را کشته است.
حال، در تمام جهان وقتی که پولیس با این وضعیت سر بسته مواجه می شود، تعجب نمی کند. در این گونه قتل ها، وضعیت همیشه همین طور است. پولیس و تیم تحقیق کننده اش می دانند که باید این وضعیت سر بسته را باز کنند. سعی می کنند تا آن جا که ممکن است از موضعی کاملا حرفه یی نقطه ها را به هم وصل کرده و ابهام ها و تناقض ها را ثبت کنند. داوری نهایی با قاضی است ( گاهی با حضور هیات منصفه).
در ماجرای قتل شکیلا چیزهای عجیب-غریبی هستند که نمی بایست حتا از چشم غیر حرفه یی ترین آدم ها هم پنهان بمانند.
1-آقای واحدی بهشتی در جلسه ی علنی دادگاه گفته که شکیلا به ضرب گلوله ی کلاشینکوف کشته شده ، اما او که در فاصله ی هفت متری از شکیلا مشغول نماز خواندن بوده صدای فیری نشنیده است.
2- محمد ظاهر نظری (صاحب وبلاگ زنده گی در بامیان) در همان روزهای نزدیک به این قتل در وبلاگ خود نوشت:
" امروز به شورای ولایتی رفته بودم از آقای واحدی بهشتی که همسایه مان نیز هست جریان را پرسیدم. وی با تأسف گفت این حادثه بعد از ظهر روز جمعه در حویلی ایشان اتفاق افتاده است، وی افزود خانواده محافظم نیز در حویلی ما به عنوان همسایه زندگی می کرد، از یکسال پیش خواهر خانمش که حدود 15 ساله بود با ایشان بود. آن دخترک خیلی دوست داشت پلیس شود، آن روز حادثه محافظم در شورا بود، بچه ها مشغول آوردن آب از نل بودند. آن دختر در خانه تنها بود و اسحله محافظم (دامادشان) نیز در خانه بود. آن دختر با اسلحه بازی می کند که ناگهان صدای فیر از خانه شنیده می شود. من در خانه بودم بلافاصله رفتم به خانه محافظم دیدم که هنوز نفس داشت، زنگ زدم به محافظم، او آمد، وی را فوری به شفاخانه منتقل کردیم که بعد از مدتی وی جان به جان آفرین تسلیم کرد".
در این گزارش که آقای واحدی بهشتی می دهد ( من در خانه بودم ، بلافاصله رفتم به خانه محافظ ام...) تقریبا روشن است که " بلافاصله" رفتن او به خانه ی محافظ اش به این علت بوده که صدای فیر را شنیده است. اگر او نماز می خوانده و هیچ صدای فیری نشنیده است، لابد بلافاصله هم به خانه ی محافظ خود نرفته.
می گوید :" دیدم که او هنوز نفس داشت، زنگ زدم به محافظ ام. او آمد. وی را فوری به شفاخانه منتقل کردیم". معنای این سخنان این است که آقای واحدی بهشتی اولین کسی است که ماجرا را در اولین دقایق اتفاق افتادن اش دیده و به کسی دیگر اطلاع داده است. آیا این آدم نباید ساعت ها تحت شدیدترین تحقیقات قرار می گرفت؟ آیا نباید هر سخنی که او در دقایق پس از قتل گفته بود ثبت می شد و با سخنان بعدی او در طی این سه ماه مقایسه می شد؟
3-قربان – محافظ آقای واحدی بهشتی- به عنوان متهم به قتل بازداشت شده است. چرا؟
تحت تحقیق قرار گرفتن قربان کاملا درست و منطقی است. بالاخره او عضوی از خانواده ی مقتول است و بیرونی ها نمی دانند که نقش او در این ماجرا چه بوده. اما چرا متهم به قتل؟ مگر واحدی بهشتی نگفته که قربان در زمان قتل در خانه نبود و در شورای ولایتی بود؟ مگر این واحدی بهشتی نبوده ( از زبان خود او) که به قربان زنگ زده و ماجرا را به او اطلاع داده؟
4- آقای واحدی بهشتی که آن روز به محافظ خود زنگ زده تا از شورای ولایتی به خانه بیاید، اکنون به عنوان شاهد ماجرا نمی گوید که قربان قاتل شکیلا نیست.
چرا واحدی بهشتی که "بلافاصله" در صحنه ی قتل حضور یافته و ماجرا را از طریق تلفون به سمع ِ قربان ( محافظ خود) رسانده ، حالا رسما و علنا نمی گوید که قربان بی گناه است؟ بر اساس بعضی شنیده ها واحدی بهشتی به خانواده ی قربان قول داده که در صورتی که آن ها دامن ماجرا را جمع کنند او هم کمک خواهد کرد که قربان آزاد شود. معنای این سخن این است که واحدی بهشتی می تواند به آزاد شدن قربان کمک کند. اگر این طور است، او که می داند قربان بی گناه است؛ پس چرا از قدرت خود برای آزاد کردن او استفاده نمی کند؟ مگر قرار نبود که شکیلا به صورت تصادفی و در حین بازی با کلاشینکوف کشته شده باشد؟
5-قربان را متهم به قتل دانسته اند و دلیلی که گفته اند این است که چون کلاشینکوف مربوط به او بوده بنا بر این باید او شکیلا را کشته باشد.
این هم شد دلیل؟ اگر انگشت نگاری و تست دی ان ای و روش های جرم شناسی پیش رفته ی دیگری در بامیان هستند که قربان را قاتل نشان می دهند، چرا از این روش ها برای روشن کردن نقش واحدی بهشتی و خانواده اش هم استفاده نشده است؟ چرا آن بالشت نمناک و به قولی خون آلود و تسبیحی که در آن جا بوده ( و اصلا هر چیزی که در محیط قتل بوده) تحت آزمایش های جنایی قرار نگرفته اند؟
6-آقای واحدی بهشتی و اعضای خانواده اش مورد تحقیق قرار نگرفته اند و جزئیات گفت و گوی پولیس جنایی با شاهدان قضیه نیز ثبت نشده اند.
می توانستند به واحدی بهشتی و خانواده اش بگویند: ما شما را پیشاپیش قاتل یا بی گناه نمی شناسیم، اما برای این که ماجرا کاملا روشن شود ناگزیریم شما را در محل قتل و در مکان های دیگر مورد تحقیق قرار بدهیم. آن گاه همین کار را می کردند و همه ی جزئیات تحقیق را هم ثبت می کردند. کجاست آن تحقیق و نتایج و اسنادش؟
7- رئیس سارنوالی بامیان گفته است: "به خاطر حفظ آبروی خانواده مقتول و متهم به قتل، ما نمی توانیم که موضوع قتل را آشکار سازیم".
خود همین جمله نشان می دهد که مساله فراتر از " بازی کردن یک دختر پانزده ساله ی مشتاق پولیس شدن با کلاشینکوف" است. خیلی خوب، موضوع قتل و نتایج تحقیقات را از سر بام ها به مردم ابلاغ نکنید. فقط به وکیل مدافع قربان و نماینده های جامعه ی مدنی و نهادهای حقوق بشری ( آن هم به صورت سری) بگویید که ماجرا از چه قرار بوده است.
8-وکیل مدافع "قربان" از ادامه ی وکالت برای موکل خود منصرف شده و گفته که تهدید شده است.
چه کسانی این وکیل را تهدید کرده اند؟ چرا تهدید کرده اند؟ جزئیات این تهدید چه بوده ؟
می دانم عده یی خواهند گفت که برادر، این جا افغانستان است و تو هم چه قدر خوش خیالی. ولی به نظر من همه ی ما باید در این مورد به هر نحوی که می توانیم خواستار عدالت شویم. هر روز در گوشه یی از افغانستان زنی یا دختر جوان و نوجوانی قربانی می شود.