۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

جامعه ی مدنی و برگذشتن از دانسته های خود *


جامعه ی مدنی جامعه ی " روا داری" است و حد اقل نمی توان جامعه ی مدنی ای یافت که در آن روا داری اهمیتی بنیادین نداشته باشد.  روا داری چیست؟ روا داری یا مدارا یعنی دیگران را بر طریق معقول و معمول خود شان پذیرفتن. البته روا داری – مثل هر جلوه ی دیگر حیات انسانی- هرگز تعریف کاملی نخواهد یافت. مثلا اگر کسی طریق معقول و معمول خود را آدم کشی می داند  روا داری در مورد او بی معنا می شود.
روا داری موضعی عملی است و در آزمون روابط جمعی کیفیت خود را نشان می دهد. اما پی سنگ این موضع عملی بر زمینه ی نگرشی نظری نسبت به انسان و قابلیت ها و خطاهای او استوار است. به بیانی دیگر ، آن کس که انسان شناسی اش به روا داری راه می دهد ، در عمل هم با شجاعت و عمق بیشتری مدارا می ورزد. انسان شناسی یعنی همت گماردن به شناخت آدمی در احوال مختلف اش : انسان ِ فرد ، انسان در جمع ، انسان در تن ، انسان در فرهنگ ، انسان در تاریخ، انسان در جغرافیا ، انسان دردین  ، انسان در جنگ و از این قبیل. شناختن این انسان در این احوال ، و در بیش از این ها، به گرد آوردن اطلاعات نیاز دارد. هر کس که " بخواهد که بشناسد" نیازمند داده ها و خبرها می شود. کسب و ثبت اطلاعات پایه ی هرگونه انسان شناسی است و از جمله انسان شناسی ای که به روا داری راه بدهد نیز سخت محتاج اطلاعات است.  روا داری در خلاء بی خبری معنا و شکل نمی یابد. اگر کسی فقط خود رابشناسد و از جهان پیرامون خود ( و تنوع و تکثری که در آن هست) بی خبر باشد ، چنین کسی نمی تواند اهل روا داری باشد. چرا که روا داری تنها در آزمون روابط جمعی به محک زده می شود. آدم روا دار می داند که که در عالم کثرت زنده گی می کند و در این جهان باورها ، ذوق ها ، خواسته ها و پسند و نا پسندهای متفاوت بسیاری وجود دارند. او بی خبر نیست ؛ فردی مطلع است که اهمیت و ارزش اطلاعات خود را می شناسد. اما همین فرد که جز به مدد اطلاعات خود نمی توانست تکثر جهان انسانی را دریابد ، برای این که بتواند فردی روا دار باشد ، اهمیت اطلاعات خود را به عمد نفی می کند.  به این شرح :
او که به باورهای خود صمیمانه پای بند است ، می داند که که در این جهان باورها ، ذوق ها و راه و رسم های دیگری هستند که با معتقدات دینی و فرهنگی او متفاوت یا ناسازگار اند. با خبر بودن از چنین چیزی می تواند در او حد اقل دو گونه واکنش برانگیزد:
یک- او چون می داند که تنها طریق صواب همان است که به عنوان راه ِ زنده گی خود برگزیده ، همه ی باورها و راه و رسم های دیگر ِ ناسازگار با باورها و مواضع خود را باطل می شمارد و صاحبان شان را مردمانی گمراه به حساب می آورد.
دو- از اطلاعاتی که در مورد باورها و راه و رسم های متکثر در جهان به دست آورده ، پلی به سوی قضاوت های نفی کننده نمی زند ؛ در آستانه ی دواری کردن توقف می کند و از قضاوت کردن می پرهیزد. یعنی دقیقا درهمان جا که باید با تکیه بر اطلاعات خود به نفی و ابطال عقاید و باورهای دیگران بپردازد ، مکث می کند و با پرهیز از قضاوتی نفی کننده عملا بر اطلاعات خود چشم می پوشد و اهمیت قضاوت ساز شان را عمدا نفی می کند. این یعنی دیگران را بر طریق معمول و معقول خودشان پذیرفتن. چنین فردی در برابر ِ کسی قرار می گیرد که وقتی با عین همین اطلاعات رو به رو می شود ، فورا برایش قطعی می شود که چون دیگران بر خطایند ، حتما باید بی درنگ باورها ، ذوق ها و سبک های زنده گی شان را باطل اعلام کند و دیده به " بد دیدن" شان بگشاید و دست به تحقیر شان بزند.
نمی توان پایه ها و جلوه های متنوع و متکثر حیات اجتماعی مردم یک کشور را نپذیرفت و در همان حال سودای جامعه ی مدنی در سر داشت. روا داری یعنی قبول کردن که اگر در یک جامعه همه ی باورها ، سلیقه ها و سبک های زنده گی هم رنگ ، هم پایه ، هم مایه ، هم سنخ و هم سو نشوند ، عیب و نقصی در کار نیست و نباید از چنین وضعی نگران شد و از پی چاره جویی برای آن بر آمد.
در افغانستان جامعه ی مدنی هنوز رخ ننموده و از همین رو حتا در مواردی که نمونه هایی از رواداری می بینیم ، مدارایی واقعی و پایدار را تجربه نمی کنیم. مثالی از قلمرو مذهب بدهم :
در کشور ما دو مذهب عمده ( به لحاظ تعداد پیروان) تسنن و تشیع وجود دارند. پیروان این دو مذهب به صورت کلی یک دیگر را تحمل می کنند وا ز همدیگر با عنوان های " براداران اهل تشیع و برادران اهل تسنن" نام می برند. مبنای این تحمل و مدارای نسبی چیست؟ پاسخ روشن است: مبنا برجسته کردن اشتراکات و چشم پوشی بر اختلافات است. کار با این مبنا طرفدار زیاد دارد و محاسن آن در قلم و زبان خیراندیشان و مصلحت سنجان پیوسته تبلیغ و تکرار می شود. می گویند سنیان و شیعیان هر دو مسلمان اند؛ هر دو به پیامبر اسلام ، قرآن مجید و قیامت اعتقاد دارند و اختلافات شان در امور فرعی است. حال ، عقل سلیم می گوید که وقتی دو انسان در پایه ها و اصول دین هم باور و هم آهنگ باشند ، دیگر معنا ندارد که بر سر فروع و شاخه ها با همدیگر عناد بورزند. این رویکرد به ظاهر مقبول و منطقی است. اما با پیش فرض های روادارانه ی یک جامعه ی مدنی پاک بیگانه است. چرا که در این رویکرد ، ابتدا اطلاعات شیعه ها و سنی ها از دینداری همدیگر به دو دسته تقسیم می شود :
یک – اطلاعات پایه و کارساز
دو – اطلاعات فرعی و درجه دو
و آن گاه هر طرف به نوبت خود به این اطمینان می رسد که در بخش اطلاعات ِ پایه و کار ساز ( یعنی در مورد ایمان به خدا و پیامبر و قرآن و معاد) طرف ِ مقابل مشکلی ندارد. اطلاعات فرعی و درجه دوی هر دو طرف هم پرده از رخ مسایلی بر می گیرند که اهمیت بنیادین ندارند و می توان با کمی زحمت نادیده شان گرفت. اما روا داری مدنی وقتی پدیدار می شود که ما با درونمایه ی اطلاعات پایه و درجه یک و بسیار مهم مان درگیر شویم و این نوع اطلاعات مان را از مسند اقتدار فرود بیاوریم و قدرت ِ" قضاوت ساز" منفی شان را از کار بیندازیم. در این صورت مثلا یک شیعه یا سنی با خود می گوید :
" من می دانم که فلان شیعه یا سنی فلان اعتقادات را دارد و می دانم که آن اعتقادات به صورت عمیق و بنیادین با باورهای من ناسازگار اند. حتا فکر می کنم که او کاملا بر خطا است. با وجود این ، من روا می دارم که او در زیست-جهان ذهنی و عینی خود بر همان طریق برگزیده ی معمول و معقول خود بماند و رستگاری را در همان مجموعه ی عقیده و عمل مطلوب خود بجوید".
نقطه ی عزیمت ِ روا داری حذف اختلافات و تحویل کثرت به وحدت نیست. رواداری از پذیرش صمیمانه ی تفاوت و اختلاف و تکثر آغاز می شود. در روا داری به جای نفی  و طرد باورهای دیگران و چلیپا کشیدن بر طریق های معمول و معقول برگزیده شان  اقتدار اطلاعات خود را نفی می کنیم. می گوییم : " می دانم ، اما از وزن این دانستن خود چندان می کاهم که گویی هیچ نمی دانم".
در قصه ی معروف " موسا و شبان" – بنا بر روایت مولوی- موسا وقتی می فهمد که شبان از خداوند تصویری مخدوش دارد و این تصویر را با زبانی بی ادبانه عرضه می کند ، بر او نهیب می زند و می گوید :
گند ِ کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
گر نبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را
و شبان پشیمان از کرده ی خویش می گوید :
گفت : ای موسا دهانم دوختی
وز پشیمانی تو جانم سوختی
آن گاه :
وحی آمد سوی موسا از خدا
بنده ی ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی؟
یا برای فصل کردن آمدی؟
در گفت و گوی موسا و شبان تبادل اطلاعات صورت می گیرد. موسا در مورد خداوند اطلاعاتی دارد. اما وقتی درونمایه ی اطلاعات چوپان نسبت به خدا را کشف می کند ، سعی می کند اطلاعات او را با اطلاعات خود یکی کند. چرا که خبرها و دانسته های خود را خیلی جدی می گیرد و برای شان قدرت قضاوت ساز ِ مصالحه ناپذیر قایل است.
البته این قصه روایت ِ واقع نیست. یعنی دفاع از مدارا در این قصه دفاع مولوی از مدارا است و نه دفاع خداوند. به بیانی دیگر ، مولوی این قصه را می پردازد تا بگوید که خود در مورد روا داری چه گونه می اندیشد.
کارآیی اشتیاق هر کدام از ما برای بنا کردن یک جامعه ی مدنی را می توان با این معیار محک زد که چه قدر به روا داری باور داریم و در عمل تمرین اش می کنیم. چه قدر آماده گی داریم که پیوسته اطلاعات مان را گسترش بدهیم و آن گاه خرمن خرمن از این اطلاعات گران بهای مان را در پای روا داری قربانی کنیم. 


*این نوشته قبلا در شماره ی ششم دو-ماهنامه ی انگاره ( ویژه ی شناخت جامعه ی مدنی) در کابل چاپ شده بود. 

۱ نظر:

جمهوری انسانی(علی فیروزی) گفت...

درود بر شما
آقای هاتف، جمله ی رسانه می تواند رهانه باشد... بسیار تاثیر گذار بود برای من... چون بعد از سالها دوباره شروع به وبلاگنویسی کردم...

 
Free counter and web stats