در کشور من کسی به نام عبدالرحمان خان بیش از نیمی از جمعیت هزاره ها را نابود کرد. او هزاره ها را به کوچ اجباری وادار کرد و خانه ها و زمین های شان را غصب کرد. او هر کاری که از دست اش بر می آمد کرد تا قوم هزاره را نابود کند و بعد به کرده های خود افتخار هم کرد. وقتی فیض محمد کاتب جنایت های او را مکتوب کرد ( با زبانی که از تیغ سانسور در امان بماند) ، امیر جز روایت افتخار و سر فرازی ِ خود در سراج التواریخ ندید. او نه کتاب را سوزاند و نه کاتب را به سیاهچال فرستاد. کاتب کاری نکرده بود که او را مستوجب مجازات کند: او کارنامه ی درخشان امیر در کشتار باغیان و غارت اموال و تصاحب سرزمین های شان را " به رشته ی تحریر در آورده" بود. امیر هم همین را می خواست. خود امیر هم " تاج التواریخ"ی نوشت تا روزگار به یاد داشته باشد افتخارات او را.
زمان گذشت و دوری دیگر آمد و آن گاه دوره های دیگر. هزاره ها از تحقیر و ستم رهایی نیافتند. اما با بخشی از خاطره ی تاریخی خود وداع کردند. پذیرفتند که آن گلیمی که اکنون در زیر پای شان است از آن ِ خودشان است و و آن گلیم هایی که از زیر پای شان ربوده شده اند دیگر به تاریخ پیوسته اند و بهتر است آدم دنبال شان نرود. هزاره ها پذیرفتند که سرزمین شان همان است که اکنون سرزمین شان است و نه آن جاها که ازشان بیرون رانده شده اند. هزاره ها سعی کردند خاطره ی هولوکاست افغانی را به پس خانه های ذهن و روان خود برانند و زنده گی تازه یی را آغاز کنند. شروع کردند به سواد آموزی. قلم برداشتند و به مکتب رو آوردند. با تلاشی نفس گیر کوشیدند که وارد دنیای جدید شوند. هزاره ها رفته رفته تغییر کردند.
اما تغییر فکر و روان و زنده گی شما چه سودی دارد وقتی که دشمنان صد سال پیش شما همچنان وحشی اند و یک سانتی متر هم به پیش نخزیده اند. کوچی ها همان لشکریان عبدالرحمان خان اند که همچنان در عصر عبدالرحمان زنده گی می کنند. کوچی ها بی سواد اند و اصلا در پی سواد نیستند. کوچی ها وحشی اند و اصلا علاقه یی به مدنیت ندارند. آیا کسی هست که جلو این وحشی های در عصر حجر مانده را بگیرد؟
آنانی که در برابر وحشی گری کوچی ها در برابر مردم بهسود و جاهای دیگر ساکت اند و یا از این وحشی گری ها دفاع می کنند از یاد نبرند که تاریخ پیچ و تاب های بسیار دارد. امپراطوری های بزرگ آمده اند و رفته اند. قدرت های رخنه ناپذیر بر باد رفته اند. شاهان و فرمانروایان متکبر از تاج و تخت افتاده اند. بر وحشی گری نباید صحه گذاشت. وحشی گری را نباید به عنوان روشی برای زنده گی قبول کرد. هیچ معلوم نیست که در پیچ بعدی تاریخ به کجا می رسیم. بهتر آن است که از مدنیت دفاع کنیم.
۹ نظر:
سلام.با شما موافقم. لعنت بر این بیداد.
دوای درد این خشونت و وحشت فقط مقاومت هزارگی است، کوچی کاملا یک پدیده سیاسی است که توسط یک نظام فاسد،تک قومی و استبدادی بر علیه اقوم غیر پشتون و به خصوص هزاره ها در طول تاریخ بکار گرفته شده، حالا فرق نمی کند که کرزی باشد، ملا عمر باشد و یا هم عبدالرحمان، اینها همه سروته یک کرباسند.اگر پشتونها به عدالت اجتماعی و حدت ملی واقعآ باورمند باشند، آنها باید از مردم هزاره به خاطر نسل کشی شان معذرت بخواهند، نه اینکه فعلا به اسناد جعلی که اینها به خاطر نسل کشی هزاره ها از حاکمیت سفاک عبدالرحمان منحیث پاداش به دست آورده اند استناد کنند. زیرا کوچیها اینمه اسنادی که ادعا دارند بخاطر شرکت در نسل کشی هزاره ها انرا آز امیر خون اشام منحیث پاداش بدست آوردند.یگانه راه حل این بحران تاریخی مقاومت هزارگی است وبس
باید کاری کرد . نمی توان بی تفاوت نشست . نمیدانم آیا ممکن هست که قلم بدستان و دلسوزان هزاره بنیاد طرحی را بریزند که این موضوع در دادگاه صالحه ی در داخل افغانستان یا در خارج از افغانستان ، یکبار و برای همیش حل شود ؟ یا طرح دوباره مسلح ساختن مردم و بر گشت به جنگی تمام عیار ؟ شاید سخن از جنگ حرفی بیهوده ایست ، ولی نمی شود که هر سال این داستان تکرار شود ، قربانی بگیرد ، مردم خانه و کاشانه ی شان را از دست بدهند و بعد هیئتی از کابل برود و ماجرا را ماست مالی کند تا سالی دیگر و حمله ی دیگر و ماجرای دیگر .واقعآ نمیدانم چه باید کرد .
سلام. تا زمانی که این حاکمان بی وجدان و خونخوار و بیسواد و بی بندوبار (کرزی و فهیم و کریم و یونس و ... ) بر گرده مردم سوار اند و چون زالو خون این مردم مظلوم را میمکند، آشکارا سرمایه های مردم را به تاراج میبرند و صرف کاخ و کروزین و صدها عمل نامشروع دیگر میکنند، و تا زمانی که سیاستمردان فداکار و متعهد و دانا و باوجدان و دلسوز چون رمضان بشردوست وارد صحنه نشوند و به این دیوانگی ها خاتمه ندهند، این بی عدالتی ها هرگز نقطه پایانی نخواهد داشت.
چند وقت است فکر می کنم اگر ما بتوانیم سرنوشت مان را از پشتون ها جدا کنیم از این بد بختی نجات خواهیم یافت. اگر چه زیاد کار درستی نیست که آدم قومی فکر کند ولی این پشتون ها در پاکستان هم دنبال درد سر هستند و در افغانستان هم. در طول تاریخ هم چنین بوده. هیچ وقت هم به مدنیت علاقه مند نمی شوند. چه می شود اگر قسمت های مرکزی و شمالی افغانستان جدا شود و یک کشور دیگری به نام خراسان یا یک نام دیگر تشکیل شود.
کوچی تنها واژه مبهم است که فاشیست ها با استفاده از آن هزاره ها را همواره مورد تجاوز قرار می دهند. طرح ساکن کردن پشتون ها در مناطق مختلف افغانستان برای قوی نمودن بنیادهای حکومت فاشیستی در این کشور از دیر زمانی به این طرف وجود داشته است. شما می دانید که پشتون های قندوز، غوربند و بغلان در چه زمانی در آن جا ساکن شده است و می دانید که انور الحق احدی یکی از فاشیست های شناخته شده این طرح را در سال 1994 طی مقاله ای نوشته بود. یگانه راه حل این است که هزاره ها یک بار و برای همیشه این معضل را خاتمه دهند و آن به جهنم فرستادن همه متجاوزین است که بنام کوچی در مناطق هزاره جات حمله ور شده است.
سلامی بر هاتف
در این مورد مطلبی نوشته ام.
لینک وبلاگم را اصلاح کنید لطفاً در غیر آن از لطف خواندن نوشته هایم محروم خواهی ماند. ههههههه
http://yasin-online.blogspot.com/
این موضوع پیچیده است. از جمله پلان پشتون ها یکی هم تغییر جغرافیای نفوس در کشور، به خصوص ایجاد "کمربند امنیتی" در اطراف کابل است. که بنا به برداشت آنها کمربند امنیتی همان اسکان پشتون ها در اطراف کابل میباشد. ولی پلان به هیچ وجه محدود به این نیست. تا هنوز، مثل همیشه، در این پلان خیلی موفق هم بوده اند و اذهان را آماده ای پذیرش اسکان پشتون ها کرده اند. پلان را چنان ماهرانه پیش میبرند که اقوام غیر پشتون خود به زبان خود خواهان اسکان "کوچی ها" شده اند.
چند سال پیش که آن به اصطلاح قانون اساسی شان را میساختند، ماده ای در آن گذاشتند که دولت مکلف است که برای اسکان کوچی ها اقدام نماید. یعنی پلان از قبل و خیلی پخته ریخته شده است.
همان پلان "دویمه سقاوی" را دارند در عمل پیاده میکنند. با این بی سر و سامانیی که مردم غیر پشتون، به خصوص هزاره ها، دارند، به نظر نمیرسد که در آینده ای نزدیک کدام مانعی سر راه این پلان پشتون ها به وجود بیاید.
کوچی ها بی سواد اند و اصلا در پی سواد نیستند. کوچی ها وحشی اند و اصلا علاقه یی به مدنیت ندارند. آیا کسی هست که جلو این وحشی های در عصر حجر مانده را بگیرد؟
؟؟؟؟
ارسال یک نظر