۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

خاموشی ابدی؟



کریستوفر هیچنز مرد. مرد هوشمند و مناظره گری که از دریدن هیچ پرده یی ابا نداشت و مخصوصا دشمن " امر مقدس" بود. دوستان اش او را "هیچ" صدا می کردند. او – اگر از نظرگاه او به مردن نگاه کنیم- به هیچستان پیوست. از وقتی که تشخیص دادند که هیچنز سرطان دارد ، او در باره ی مرگ و زنده گی بیشتر سخن گفت. من همیشه می خواستم بدانم که هیچنزی که در زیر سایه ی مرگ نشسته با این وضعیت چه گونه برخورد می کند. همه ی ما در سایه ی دیوار مرگ نشسته ایم --- تا این دیوار بر سر مان بیفتد و خاموش مان کند. اما هیچنز در شعاع کوتاه تری نشسته بود و مسلم بود که آفتاب اش به لب بام رسیده.  به اندرسن کوپر ژورنالیست سی ان ان گفت : من می میرم. از آن پس چندین بار تصریح کرد که به آخر خط رسیده و مرگ اش نزدیک است. همه ی این ها را با شجاعت و سرسختی مخصوص خود می گفت. می گفت که از مرگ نمی ترسد و به روشنی گفت که حالا که با مرگ چشم در چشم شده است باز بر همان باورهای سابق خود هست.
با همه ی این ها ، هیچنز هر وقت که در باره ی مرگ خود سخن می گفت حالت اش دگرگون می شد. این را می شد در چشمان اش دید. نا آرام می شد. گویی باورش نمی شد که آدمی با مرگ برای همیشه خاموش شود. و ظاهرا این وضعیتی است که همه ی پرده دران با آن رو به رو می شوند. هیچنز از آن ها بود که پرده ی غفلت را می درند. اما به نظر می رسد که مرگ اتفاق سهمگینی  است که پرده ساز و پرده در را به تساوی خرد می کند. به این معنا که در مرگ تسلیتی نیست ، چه برای مومن معتقد به دنیای اخروی و چه برای منکر آن. مرگ این گونه است. در زنده گی بی باوران و باورمندان بسیاری هستند که می توان در کنار شان با اطمینان عمر به سر برد. کسانی هم هستند – در هر دو اردوگاه- که اگر فقط یک ساعت در حضور شان باشی دل ات از انسانیت سیاه می شود.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

همین روز ها دوستی در فیسبوک به مناسبت مرگ کیم جونگ ایل مرثیه ای نوشته بود واو را آخرین سنگر دار مبارزه بر علیه اردوگاه سرمایه داری خوانده بودو...، من از خواندن آن متن رقتناک خیلی متاثر شدم و نوشتم "خدارحمتش کند، تسلیت می گوییم و غم آخرتان باشد!".

ناشناس گفت...

در این مصاحبه با جیریمی پکسمن از زندگی ، مرگ ، سرطان و اینکه چطور هنوز باور دارد که خدا نیست و وقتی جیریمی میپرسد اگر بعد از مرگ دیدی که خدا هست و تو چی جوابی خواهی داشت .... هیچین جواب جالبی دارد و می گوید به او می گویم که سخنگویانت در دنیا توان قانع کردن من را نداشتند..... http://www.youtube.com/watch?v=Y-s9AyNQyCw

افضلی گفت...

هاتف عزیز سلام،
موضوعی را که در باره ی آقای هیچینز نوشته اید، البته دلچسپ بود، کامنتِ محترمه یا محترم، آقا یا خانم ناشناس که نام شریف یا شریفه خویش را از ما دریغ داشته نیز جالب بود.
لاکن! چرا همگان مینویسند: آقای الف مرد ... بود یا مینویسند: خانم ب زن ... بود. در هردو مورد جنس کسی را یکبار ازراه کاربرد عنوانی که قبل از نام یک شخص نوشته میشود (خانم/ آقا)به بیان می آورند و بار دیگر از راه کاربردضمیر. کافی نیست فقط بنویسند: خانم یا آقای الف شخصِ ... بود.
خوش آنکه شما دراین نوشته ی خود مستثنا هستید، نوشته اید:
کریستوفر هیچنز مرد. مرد هوشمند و مناظره گری که از دریدن هیچ پرده یی ابا نداشت.... این را بگذاریم، در یکی از یاد داشت های شما چندین بار ترکیب متعارف «دولتمرد یا دولت مرد» را خواندم - ترکیبی که همگان از اش کار میگیرند. من بجای دولتمرد، دولتفرد را پیشنها میکنم، چه فکر میکنید؟
اینکه در یاد داشت پیشین خود نوشته اید: "زندگی کردن" بیان مزخرفی نیست؟ من میگویم: نه.، چگونه مزخرف است؟، میگویند: زندگی - (بعضیها «ه» را حذف میکنند) بنده گی، شرمنده گی، راننده گی، درنده گی، تشنه گی و گرسنه گی. اینها گروهی از افعال و صفات اند که با آوردن اش مفهوم پیدا میشوند. شاد و امید وار باشید.

 
Free counter and web stats