۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

محبت علیه زنان



خشونت علیه زنان در افغانستان گواه نمی خواهد. و می دانیم که بخش مهمی از این خشونت را مردان اعمال می کنند. مدتی است که خشونت علیه زنان باز مورد توجه قرار گرفته و این توجه مفید است.
من در این جا می خواهم به " محبت علیه زنان" اشاره یی بکنم. این ترکیب ِ نا متجانس ممکن است تا حدی چشم آزار باشد ، اما به گمان من پدیده یی است که باید "نام" اش داد و به همان نام صدای اش کرد. محبت علیه زنان چیز پیچیده یی است. پیچیده گی اش روشن است. محبت دیدن و از همان محبت ضربه خوردن. این چیزی نیست که به ساده گی به چشم بیاید. چه کسی می تواند علیه زنان چنین محبتی بورزد؟ کسی که پیچیده گی ذهنی اش بیشتر از پیچیده گی ذهنی یک آدم عامی باشد. کسی که خودش دریافته باشد که قدرت نرم افزار ِ محبت می تواند به مراتب بیشتر از قدرت سخت افزار ِ خشونت باشد. به همین خاطر " محبت علیه زنان" بیشتر در میان مردان تحصیل کرده و با سواد دیده می شود. نکته ی مهم این است که به یاد داشته باشیم محبت علیه زنان هنوز-  به سان خشونت-  "علیه" زنان است و کام زنان را تلخ و زنده گی آنان را زهرآگین می کند.
در محبت علیه زنان از تهدیدهای وحشت آور ، دشنام های دل شکن و عربده های مردانه خبری نیست. به جای این چیزها لبخند هست و نوازش ، و صدایی که از فرط نرمی به سختی شنیده می شود--- نجوا. در محبت علیه زنان ، مرد گوش می دهد ، همدلی می کند و نشان می دهد که حرف زن را می فهمد. نمی گوید " تو حق نداری پایت را بی اجازه ی من از خانه بیرون بگذاری". می گوید : " عزیزم ، من نمی گویم از من اجازه بگیر ؛ نمی گویم بیرون نرو. من فقط نگران تو ام. اگر نگرانی من برایت هیچ معنایی ندارد، خیر است".
زن می گوید :" پدر جان! پسرت دوست دختر دارد ، به هر جا بخواهد برود می رود ، هر کاری دل اش بخواهد بکند می کند ، ولی...". و مرد جواب می دهد: " دخترم، من به تو افتخار می کنم که به این سن و سال رسیده ای اما در تمام عمرت حتا یک مورد بی حیایی و بی احترامی از تو ندیده ام. نمی دانم پسرم را چه شده؟ همان پرورشی که به تو دادیم ، به او هم دادیم. اما بین تو و او از زمین تا آسمان فرق است".
زن به همسرش می گوید: " حالا که روشن است که تو زن دیگری هم گرفته ای..." ، و مرد با تبسمی سرشار از عشق پاسخ می دهد : " ببین ، یعنی تو واقعا فکر می کنی که آن بدبخت ِ بی چاره ... نه ، تو راستی ...ببین ، مرا درک کن. آن زن زن ِ هوس نیست. من بعدا برایت می گویم که اصل ماجرا چه بود... به خدا اگر مردی در شرایطی باشد که آن زن بود و از تو بخواهد که با او ازدواج کنی ، والله اگر من مخالفت کنم. گاهی در زنده گی وضعیت های پیش می آید که ... گذشته از این ها ، اگر واقعا هوسی می بود من چرا باید با او ازدواج می کردم؟ زن در جهان کم است؟ ...".  
تا آنجا که من می دانم در افغانستان بازنده ی  اکثر این گفت و گو ها و نظایر بی شمار شان زنان هستند. چرا؟ پاسخ به این " چرا؟" ما را وارد بحثی می کند که فعلا مجال باز کردن اش نیست. اما به آن اشاره یی می کنم:
استدلال ها و قصه هایی که به قصد متقاعد کردن کسی عرضه می شوند همیشه در چارچوبی از عوامل دیگر عمل می کنند. یعنی این طور نیست که ما استدلال یا روایتی را بشنویم و صرفا از روی محتوای خود همان استدلال یا قصه  متقاعد شویم. در جامعه ی افغانی عناصری چون کالاهای اقتصادی ، منزلت اجتماعی، مجاری اطلاعات و جهان دیده گی ، میراث تاریخی ، فرهنگی و دینی همه در خدمت مردان اند. این است که روایت ها و استدلال های مردانه به پشتیبانی این سرمایه ها و در متن اجتماعی ای که این سرمایه ها را در انحصار مردان قرار می دهد ، صاحب اعتبار می شوند. به بیانی دیگر، وقتی زنی استدلال یا قصه ی یک مرد را در کنار سلطه یی می گذارد که مردان بر این سرمایه ها دارند ، تنها قصه و استدلال نمی شنود ، تهدید هم می شنود. به همین خاطر ، زن افغانی با محبت های منظور دار ِ مورد بحث نیز تهدید می شود.
مرد با خود فکر می کند: " با زبانی نرم و کم هزینه با او حرف خواهم زد. اگر قبول نکرد ، کی تاوان می کند؟". زن که از پشتیبانی عواملی که در بالا آوردم بی بهره است ، می داند که بازنده ی دعوا او خواهد بود. این است که در اکثر موارد مجبور می شود میان دو باخت یکی را قبول کند: یکی باخت ِ ماندن در زندان محبتی که محبت نیست و دیگری باخت ِ فرار از این زندان و جور کش ِ غول بیابان شدن.

۱۱ نظر:

مهرگان گفت...

می گویند: زنکه بازی کردم؟ تو زن منی، تمام زندگی منی ولی آنها فاحشه ها هستند.
می گویند: شراب ننوشم؟ برای تحمل دوری تو می نوشم.
می گویند: یعنی چی که نمی توانی زندگی کنی؟ آب ات را می دهد، نان ات را می دهد. در این شرایط پدر نالت تو را شکم سیری لگد زده؟
می گویند: هشت سال/ دو سال را تحمل توانستی، مگر یک زن چقدر عمر می کند؟ خوب چهل سال دیگر را هم می توانی دیگر. زن موجود پر تحملی است.
می گویند: تو فرشته یی تو چنینی و تو چنانی ولی همینکه یک قدم از چاردیواری ذهن شان فراتر بگذاری، می شوی فاحشه. آنهم در سطح اجتماع.
ما موجودات پر تحملی هستیم، لعنت بر ما.

پامیروز گفت...

خواستگار به این خوبی, قد بلند, پولدار, روشنفکر, تازه این ها که هیچی اجازه می دهد که ادامه تحصیل هم بدهی! (در واقع این اجازه دادن مرد می شود یک امتیاز برای او)

این موضوع خیلی رهانه خواهد بود.

Masuma Ibrahimi گفت...

دوست داشتم این نوشته را!

Shaharzad گفت...

این نوشته عالی بود...
یک مقاله دیگر که تا حدی با این مسئله مرتبط است
http://www.huffingtonpost.com/yashar-hedayat/a-message-to-women-from-a_1_b_958859.html

حسین عباسی گفت...

سلام
بدون "زن پیشرفته" انتظار داشتن یک "جامعه پیشرفته" یک خیال عبث است و برای این که زن بتوتند ترقی کند لازمه اش برداشتن محدودیت است چه این محدودیت با خشونت ایجاد شود و چه با محبت،اما زنان نباید تصور کنند که برداشتن محدودیت همه ی پیشرفت است وهمه ی این را از آقایان انتظار داشته باشند بلکه این فقط شروع پیشرفت است و باقی راهی است دراز که بر دوش زنان است و زنان باید به این حد از شخصیت (اجتماعی) برسند که از برداشتن این محدودیت ها استفاده ی احسن کنند .

افضلی گفت...

سلام،
آنچه دوستان در بالا نوشته اند، رخداد های انفرادی و استثنایی هستند و کاش مشکلات فقط تا این حد میبود.
و یاد داشتی را که هاتف گرامی تهیه دیده شاخ و برگ عارضه ی بزرگ اجتماعیست، من مشتاق آنم که با این مشکلات برخورد ریشه ای باید شکل گیرد.
قانون اساسی افغانستان در برابر زن لنگ و دچار تناقضات است. کتاب، سنت، عرف و اکثریت جامعه همه مردانه اند، عناصر مزبور، بر خرد، شخصیت، حقوق و انسانیت زن خط چلیپا ترسیم میکنند، قشر روشنفکر جانب مصلحت را گرفته و لب از لب نمیگشایند.
باید با تیشه بر ریشه ی درخت تنومند زن ستیزی کوبید، نا اینکه محتاطانه و مهربانانه با قیچی ای تاکبری شاخ های بسیار متمرد و سرکش اش را اصلاح کرد، مگرنه چنین است؟

ناشناس گفت...

آقای روشنفکر کجایی؟ میگویند در کابل بر عصمتِ چند کودک تجاوز شده است خبرداری؟ شرم بدار

سخیداد هاتف گفت...

پرسیدی آقای روشنفکر کجایی؟
اگر این آقای روشنفکر به قول تو شرم بدارد ، باید چه کار کند؟ نکند فکر می کنی که این آقای روشنفکر هم در آن مظلمه دست داشت. چرا بی ربط حرف می زنی؟

سورنا گفت...

مطلب خوبی بود

ناشناس گفت...

یکی میگه : باید تیشه به ریشه زن ستیزی زد !!!
جرأت نداره تیشه بر ریشه دین بزنه .می ترسه .
آغا جان . لطفن تبر را به درز بزن . فرهنگ دینی شده ات زن ستیز است .
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از اين هردو ناپاک به
به اختر کسی دان که دخترش نيست
چو دختر بود روشن اخترش نيست
کسی را ار پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
زنان در آفرینش ناتمام اند
ازيرا زشت کام و زشت نامند
دوکيهان گم کنند از بهر يک کام
چو کام آيد نجويند از خرد نام
بود مهر زنان همچون دم خر
نگردد آن ز پيمودن فزون تر
به گفتار زنان هرگز مکن کار
زنان را تاتوانی مرده انگار
زنان چون ناقصان عقل و دينند
چرا مردان ره آنان گزينند ؟
منه بر جان خود بار زر و زن
قدم بر تارک اين هر دو بر زن
باز هم بنویسم یا بسه ؟ در تازینامه زن کشتزار مرد است ، صاحب نهج البلاغه دشمن خونی زن و اگر زن پیغمبر هم باشه . پس از جنگ جمل ، عایشه بیچاره را بدست دو مرد سپرد و پای پیاده به کشور یمن تبعیدش کرد و بیچاره گگ در راه به ناچار بمرد و مدفش نا پیدا تا به امروز .
آذین .

افضلی گفت...

آزین عزیز، مخاطب شمامن بودم؟
آدرس ایمیل و یا ویبلاگ اگر دارید، برایم بدهید، دوست دارم با نظریات شما آشنا شوم و اگر توانستم شمارا نیز با آنچه می اندیشم، آشنا سازم، با دا که از گفتوگو با شما چیزی نصیبم گردد.
میتوانید روی نامم (افضلی) کلیک کنید و در آنجا چیزهای را بخوانید و...
موفق باضید.

 
Free counter and web stats