در سال 2005 در افغانستان انتخابات پارلمانی بود. سوال این بود: به کی رای بدهیم؟ خانواده ها یکجا تصمیم می گرفتند که به چه کسی رای بدهند. کمتر کسی را می شد یافت که بگوید " من به فلان نامزد رای می دهم". وقتی کسی می گفت که " ما به فلانی رای می دهیم" معنای اش این بود که اعضای خانواده ی او به آن نامزد رای می دهند. من مهم نبود ، ما مهم بود. آن سال حضرت وهریز هم نامزد بود اما کامیاب نشد.
یکی از اهل نظر گفته بود ( فعلا دقیقا یادم نیست در کجا) که مردم گله گله به یک باور رو می آورند و مومن اش می شوند. اما همین مردم گله گله سر عقل نمی آیند. یکی یکی سر عقل می آیند. مثلا اگر شایع شود که جنگ با پاکستان خوب است این باور به سرعت در میان مردم می دود و ذهن و روان شان را تسخیر می کند. اما وقتی معلوم شود که جنگ با پاکستان خوب نبوده ، افراد به کندی و یکی یکی دست از باور قبلی خود می کشند. تا آن وقت کار پیشاپیش خراب شده.
یکی از اهل نظر گفته بود ( فعلا دقیقا یادم نیست در کجا) که مردم گله گله به یک باور رو می آورند و مومن اش می شوند. اما همین مردم گله گله سر عقل نمی آیند. یکی یکی سر عقل می آیند. مثلا اگر شایع شود که جنگ با پاکستان خوب است این باور به سرعت در میان مردم می دود و ذهن و روان شان را تسخیر می کند. اما وقتی معلوم شود که جنگ با پاکستان خوب نبوده ، افراد به کندی و یکی یکی دست از باور قبلی خود می کشند. تا آن وقت کار پیشاپیش خراب شده.
۴ نظر:
سلام
چند سوال که باز شاید ناشی از دیر فهمی من باشند:
- مگر امسال هم جناب وهریز کاندید هستند؟
- این یک جمله چه ربطی به کل مطلب داشت؟
سلام
شاد موفق باشید
راستی در باره تبادل لینگ اعلام موافقت کنید
خیلی از ما دوست نداریم باور کنیم که باورمون اشتباهه!!!
ساکی عزیز
آن جمله واقعا بی ربط شده. اصلا می خواستم در این مورد خاطره یی را از خانواده ی خودم نقل کنم اما فراموشم شد. در سال ۲۰۰۹ باز انتخابات بود. انتخابات شورای ولایتی و ریاست جمهوری یکجا آمده بودند. در آخرین روزها یکی از ماماهای من - حنیف بختیاری- هم خود را نامزد شورای ولایتی کرد. تا آن وقت در خانه ی ما همه می دانستند که به کی رای بدهند ( رای خانواده گی) ، اما همین که آقای بختیاری به میدان آمد مادرم و همسر برادرم که - که هر دو از خانواده ی بختیاری اند- دو پا را در یک کفش کردند که باید به بختیاری رای بدهیم. در ۲۰۰۵ « ما» به آقای وهریز رای دادیم. هیچ کدام از ما او را نمی شناختیم اما تحلیل مان این بود که حد اقل او دور جهان گشته و در پایتخت زنده گی کرده و روشنفکر است و سیاست را ( و پدر و مادر نداشته اش را) می شناسد و بهتر از فلان کسی است که در عمر خود جز ده بالا را ندیده و از عالم و مناسبات اش خبری ندارد. حال ، اگر در همان سال آقای بختیاری هم نامزد می شد برای اولین بار در خانواده ی ما یک بحث سیاسی جاندار در می گرفت. اصلا این ها را می خواستم بگویم. به هر حال ، تشکر از توجه دقیق تان. شادکام باشید.
ارسال یک نظر