۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

ببخشید ما مجاهد نیستیم

دیشب در خانه ی یکی از دوستان مراسم نهمین سالگرد کشته شدن احمدشاه مسعود را تماشا می کردیم. آقای سیاف می گفت که « ملت افغانستان  ملت مجاهد است». کسی هست که توضیح بدهد چه گونه ممکن است ملتی « ملت مجاهد» باشد؟ گویی مردم افغانستان همواره واجد این صفت هستند. واقعیت آن است که مردم افغانستان جهاد کرده اند و می توان مشخص کرد که این جهاد از کدام سال شروع شد و چه وقت به پایان رسید. مردم افغانستان مردم مجاهد نیستند. جهاد پیشه ی این مردم نیست. صفت مجاهد یک صفت پایدار در شخصیت آدم های افغانستان نیست. زمانی ضرورتی پیش آمد و مردم وارد جنگی طولانی شدند و این جنگ به نام « جهاد» معروف شد. وقتی این جنگ به پایان رسید ، جهاد هم به پایان رسید.
مردم افغانستان مثل دیگر مردمان جهان اند و مانند دیگران می خواهند زنده گی کنند و دل مشغولی های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی دارند. اما کسانی چون آقای سیاف اصرار دارند که این طور نیست. سعی می کنند « مجاهد» را همچون صفتی پایدار در مردم افغانستان تثبیت کنند.

یونس قانونی هم گله داشت که چرا بعضی کوشش می کنند کلمه ی نامقدس جنگ را به جای کلمه ی مقدس « جهاد»  بنشانند. آقای قانونی فکر می کند که همین که مجاهدین کلمه ی « جهاد» را مقدس بپندارند کافی است تا این کلمه مقدس شود. او فراموش می کند که جهاد چیزی جز جنگ نیست و اگر جنگ نامقدس است جهاد هم نامقدس است. جنگ همیشه بد است و همواره نامقدس است ( فرقی نمی کند که چه نامی بر آن بگذاریم). کسانی که به خاطر آزادی و عدالت می جنگند و یا از جان و مال خود دفاع می کنند نیز کار مقدسی نمی کنند. کار بدی می کنند که ارتکاب اش ناگزیر است.

۶ نظر:

حنا گفت...

تو ایران هم هی میگن " ملت شهید پرور!!!" یا " ولایت مدار! "
جهاد به خودی خود مقدس نیست... تقدس کاری که انجام میشه به جهاد قداست میده...
جهاد فقط تو جنگ خلاصه نمیشه...
میگن بزرگترین جهاد جهاد با نفسه...
یا مثلا فردی که برای سیر کردن شکم زن و بچه ش کار میکنه در واقع داره جهاد میکنه...
بگذریم...
میگی جنگ نامقدسه... بستگی داره چه جنگی باشه!
اگر خدای نکرده کسی به خونه شما حمله کنه و اعضای خونواده تونو گروگان بگیره ایا شما دست رو دست میذاری و تماشا میکنی؟ یا برای نجات جون اعضای خونواده ت میجنگی؟ ( منظور از جنگ صرفا جنگ با سلاح نیست... )
حالا این کار شما مقدسه یا نامقدس؟!

سخیداد هاتف گفت...

حنای عزیز ،
اگر کسی به خانه ی من حمله کند و اعضای خانواده ام را گروگان بگیرد من با چنین کسی می جنگم. باید بجنگم. اما این ، جنگ را مقدس نمی کند. این جنگ هم بد است. اما بدی که ناگزیر است. ما برای این که بتوانیم در دفاع از خود و آزادی خود بجنگیم مجبور نیستیم که جنگ را تقدیس کنیم. می توان جنگید و در عین حال جنگ را همچون شری دید که تقدیس کردن اش همچنان خطاست.
جهاد جنگ است. جنگ چه تهاجمی باشد و چه دفاعی جنگ است. جنگ بد است ، چه به خاطر آرمان های نیکو باشد و چه بر سر خواسته های پلید. فقط می ماند این که بدانیم در این دنیا گاه چاره یی نیست جز این که درگیر این «بد » شویم. تراژدی جنگ در همین جاست : وقتی که کسی که نماد خیر و خوبی و عدالت و مهربانی است ناگزیر می شود که درگیر شری به نام جنگ شود ، تراژدی متولد می شود. این وضعیت تراژیک را تقدیس کردن خطا است. می توان اش به رسمیت شناخت. می توان اش پاره یی ناگزیر از زیستن در جهانی دید که پر است از بی عدالتی و بی رسمی و ستم. اما نباید تقدیس اش کرد. هیچ جنگی مقدس نیست ، حتا اگر ناگزیر باشد و حتا اگر به خاطر بزرگ ترین آرمان های انسانی به راه بیفتد. جنگ همواره پیچیده تر از آن است که بتوان در یک تصویر ساده ی سیاه و سفید خلاصه اش کرد. شما وقتی خانه ی شریر ترین و پلیدترین انسان روی زمین را هم گلوله باران کنید ، در آن خانه کودکی را به قتل می رسانید که هیچ گناهی جز زاده شدن در آن خانه ندارد. این فقط یک مثال بود برای نشان دادن پیچیده گی جنگ. می دانم این گلوله باران کردن هم گاهی ناگزیر می شود. اما آیا چنین جنگی را تقدیس هم می توان کرد؟ وقتی شما یک مهاجم مسلح پلید را که به قصد برانداختن خانمان شما وارد خانه ی شما شده به قتل می رسانید کاری می کنید که باید بکنید. اما می دانید که با کشتن او چند نفر دیگر را هم مجازات کرده اید؟ می دانید که ممکن است به خاطر کشته شدن او کودکان اش آواره گان کوچه های بدبختی شوند؟ می توان گفت جنگ گاهی لازم است و ناگزیر و تنها انتخاب درست. اما به هیچ روی نمی توان مقدس اش کرد.

ناشناس گفت...

روزهای بدی دارم باورهایم نسبت به همه چیز ویران شده نمتوان اعتقاداتم را رها کنم ونمیتوانم با ان بسازم.نمی توانم به خدا،قران،وپیامبر انگونه که برایم گفت شده باور کنم ونمتوان همه را به یک باره گی رها کنم چون چیز دگری ندارم که جای گزین ان کنم.مقدسات همه نامقدس شده اند ونامقدس ها بی مفهوم عقل پرسشگرم را گنه کارمیدانم واین حالت رازاده پرسش بی حدوحصر او میپندارم.
این عقل من بستان زمن
بازم زسر دیوانه کن

هادی رسالت گفت...

هاتف گرامی سلام
راستی نکنه که خود امی عدالت کدام چرا مرا داشته باشه.
اگه ایتو باشه پس خاطر خیلیا آزرده خاد شد.
زیرا در به چالش کشیده شدنش،ازی عدالت قلمبه سلمبه یی مقدس چیزی به جای نخاد ماند.

سعیدی گفت...

این سخن بسیار تازه ونو بود. شرارت جنگ مقدس! سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر! اما مسله کمی بغبن پیچ است! باری زبان دشواری می کند وباید شرح دهم. ملایی سر منیر می گفت مسله جنگ مسله بغرنجی است. عامی یی سر فراگوش رفیقش برد وبه آواز حزین پرسید بغرنج است یعنی چه؟ رفیق گفت بغرنج یعنی بغبن پیچ فهمیدی؟ عامی گفت ها عجب این طوری است؟ حالا هم شرارت جنگ کمی بغبن پیج است. می گویند حضرت زینب را از کنار سر بریده برادرش وخیمه گاه سوخته اهل بیت عبور می دادند. یزید برای این که ضرب شمشیرش را نشان دهد به زینب گفت چه می بینی؟ زینب گفت: ما رایت الا جمیلا! گفت چیزی جز زیبایی نمی بینم. در همین مسله یک باریکی وجود دارد وآن این که وابستگی دارد به این که تو چطور می بینی! ببخشید روز عید روزه خواندم خوب همه چیز نسبی است هاهاها

غلام نبی افضلی گفت...

سلام هاتف عزیز و دیگر دوستان
نزدیک ترین معنی «مقدس» پاک است، کمی دور تر که برویم، میتوانیم بی عیب شان نیز بدانیم. اگر به سراغ "معنی جهاد مقدس" از راه کوتا و راست برویم, آنگاه میشود: جنگ پاک.
موفق باشید.

 
Free counter and web stats