در روزهای عید وقتی به هم وطنان یا آشنایان خود می رسیم می گوییم : « عید مبارک ، روزه و نماز تان قبول». اما می دانیم که بسیاری نماز نمی خوانند و شاید در ماه رمضان روزه هم نگرفته باشند. خود مان هم شاید نماز نخوانیم و روزه نگیریم.
روز عید روز خوشی است. در عید مردم لباس های نو می پوشند و به طور کلی احساس مثبتی دارند؛ بعضی دست های خود را حنا می بندند و نشستن سر سفره هم در این روز تجربه ی خوش آیندی است. در روز عید مردم به نحوی غیر معمول سعی می کنند تعداد بیشتری از آدم ها را ببینند و با آنان برخوردی مهربانانه تر داشته باشند. شاید به خاطر همین فضای مثبت است که کسی زیاد به این فکر نمی افتد که گریبان کسی دیگر را بگیرد و به او بگوید : « من که می دانم تو روزه نمی گرفتی و نماز هم نمی خوانی ، حالا چرا عید کرده ای؟».
عید فطر باید قاعدتا عید آدم های روزه دار باشد. روزه را هم باید کسی بگیرد که نماز بخواند. نماز را هم باید کسی بخواند که به خدا ، قرآن ، رسول خدا و معاد اعتقاد داشته باشد. این اعتقاد هم باید استوار و پایدار باشد. اگر چنین نباشد عید بخش مهمی از معنای دینی خود را از دست می دهد و تبدیل به یک رسم تکراری می شود. درونمایه اش می رود و پوست و قالب اش می ماند. اهل دین در موارد مشابه هم شکایت ها دارند. مثلا می گویند بسیاری از عبادات از محتوا تهی شده اند و فقط شکل و رسم شان به جا مانده. می گویند اکثر مردم وقتی که نماز می خوانند فکر شان به جاهای دیگر و چیزهای دیگر است. بعضی از مصلحان دینی هم گله دارند که از دین خدا تنها قشر اش مانده و عده یی با سر سختی از این قشر دفاع می کنند. آنان ما را دعوت می کنند که دین را عمیق تر بفهمیم و دین ورزی مان را نیز عمق بیشتر ببخشیم. بسیاری از روشنفکران هم همواره به ملامت « قشری ها» و به اصطلاح ظاهر بینان بر می خیزند و از رجحان یافتن قشر بر مغز و از غلبه ی قال بر حال نگران می شوند.
به نظر من ، وقتی که به تجربه ی عید نگاه می کنم ، در خالی شدن بعضی شعایر از معنا هم برکتی هست که ما معمولا به آن توجه نمی کنیم. در قشریت هم گاهی گشایش هایی می توان یافت. اکنون توضیح می دهم که چه گونه.
فرض کنید که شعایر و مناسکی هستند که عده یی با سر سختی به آن پابند اند و برای شان معناهای عمیقی قایل اند. معنایی که این عده به این شعایر و مناسک می دهند بسته گی به فرهنگ و دانش خود و جامعه ی شان دارد. یعنی عمق که می گویند همان عمق خود را می گویند. معنا که می گویند مراد شان همان معنایی است که خود دریافته اند. مثلا اگر کسی بگوید که عید یک رسم میان تهی نیست که هر ساله تکرار می شود ، بل یکی از عمیق ترین و پر معناترین رویدادهای دینی است که به هیچ وجه نباید دست کم اش گرفت. چنین کسی از این که هر روزه خوار بی نمازی در مراسم عید شرکت کند ناراحت خواهد شد. چرا که به نظر او کسانی که روزه نمی گیرند و نماز نمی خوانند اما در روز عید دست و روی دیگران را می بوسند و می گویند « عید مبارک ، نماز و روزه قبول» ، در واقع به ارزش عید لطمه می زنند و آن را به یک رسم بی معنا تبدیل می کنند. چون چنین کسانی به نظر او نه به روزه اعتقاد دارند و نه به نماز و نه به عید. اولین چیزی که به ذهن این آدم می رسد این است که باید به سر چشمه ها باز گشت و شعایر و مناسک تهی شده از عمق و معنا را دو باره عمق و معنایی بخشید که در آغاز داشته اند. بسیاری از بنیادگراها دقیقا همین کار را می کنند. شما هر کاری بکنید آنان فکر می کنند که شما از مسلمانی فقط حرف و لفظ و قالب اش را گرفته اید و از عمق و اصالت دینداری دور افتاده اید. در چشم آنان نماز شما نماز واقعی نیست مگر این که فلان معنا ها را به زنده گی شما بدهد. کدام معناها را؟ همان معناها را که آنان فکر می کنند مناسب اند و با هدف اصلی دین انطباق دارند. مثلا اگر شما نماز تان را به سرعت بخوانید و برگردید به سر کار و زنده گی تان ، فرد بنیادگرا فکر می کند که شما از نماز فقط رسم و قالب اش را گرفته اید. به نظر او باید نماز شما عمیق و معنا دار باشد. چه چیزی عمیق و معنا دار است؟ این را دانش و احساسات فرد بنیاد گرا تعیین می کند. اگر او فکر می کند که نماز باید آدم را برای نبرد با کفار آماده کند ، هر نمازی که این کار را نکند به نظر او باطل است.
در برابر ، اگر ما بپذیریم که هر کس با هر حال و با هر سرعتی که نماز می خواند نمازش درست است این اکتفای ما به قشر و لفظ سبب می شود که با دیگران با تحمل بیشتری برخورد کنیم. این که ما در روز عید فطر به روزه خواران و بی نمازان می گوییم « عید مبارک ، روزه و نماز تان قبول» در واقع پذیرفته ایم که عید یک رسم است و همان قشر و ظاهر اش را مراعات کردن کافی است. اما اگر برای عید فطر معناها و مدلول های بسیار عمیق و پر اهمیت دیگری قایل شویم به اینجا می رسیم که اجازه ندهیم که عده یی بی نماز و روزه خوار آن را از دست ما بربایند و به یک بازیچه ی سالانه اش تبدیل کنند.
البته هر کسی که عقاید قشری خود را بر دیگران تحمیل کند کار بدی می کند. اما چنین کسی به قشر و رعایت قشر قانع است. بدتر از او کسی است که برای هر حکم و رسم دینی هزار معنا قایل است و تا کسی به آن معنا ها نرسد و رعایت شان نکند حاضر هم نیست یک سانتی متر عقب نشینی کند. در جامعه ی اسلامی اهل قشر قرن ها بوده اند . اما بنیادگرایی وقتی به وجود آمد که عده یی قشر را مسخره کردند و شروع کردند به کاویدن در عمق مراسم و شعایر و احکام.
در روز عید می توان در فضای مثبت خوش حالی به رعایت قشر اکتفا کرد و گذشت. می توان به روزه داران هشدار داد که فریب خنده و خوشی و این چیزهای سطحی را نخورید و ببینید که واقعا چه کسی به این عید اعتقاد دارد و چه کسی خود را به ناحق وارد جرگه ی مومنان کرده است. در صورت اول ، زنده گی ادامه می یابد. در صورت دوم ، جنگ شروع می شود.
روز عید روز خوشی است. در عید مردم لباس های نو می پوشند و به طور کلی احساس مثبتی دارند؛ بعضی دست های خود را حنا می بندند و نشستن سر سفره هم در این روز تجربه ی خوش آیندی است. در روز عید مردم به نحوی غیر معمول سعی می کنند تعداد بیشتری از آدم ها را ببینند و با آنان برخوردی مهربانانه تر داشته باشند. شاید به خاطر همین فضای مثبت است که کسی زیاد به این فکر نمی افتد که گریبان کسی دیگر را بگیرد و به او بگوید : « من که می دانم تو روزه نمی گرفتی و نماز هم نمی خوانی ، حالا چرا عید کرده ای؟».
عید فطر باید قاعدتا عید آدم های روزه دار باشد. روزه را هم باید کسی بگیرد که نماز بخواند. نماز را هم باید کسی بخواند که به خدا ، قرآن ، رسول خدا و معاد اعتقاد داشته باشد. این اعتقاد هم باید استوار و پایدار باشد. اگر چنین نباشد عید بخش مهمی از معنای دینی خود را از دست می دهد و تبدیل به یک رسم تکراری می شود. درونمایه اش می رود و پوست و قالب اش می ماند. اهل دین در موارد مشابه هم شکایت ها دارند. مثلا می گویند بسیاری از عبادات از محتوا تهی شده اند و فقط شکل و رسم شان به جا مانده. می گویند اکثر مردم وقتی که نماز می خوانند فکر شان به جاهای دیگر و چیزهای دیگر است. بعضی از مصلحان دینی هم گله دارند که از دین خدا تنها قشر اش مانده و عده یی با سر سختی از این قشر دفاع می کنند. آنان ما را دعوت می کنند که دین را عمیق تر بفهمیم و دین ورزی مان را نیز عمق بیشتر ببخشیم. بسیاری از روشنفکران هم همواره به ملامت « قشری ها» و به اصطلاح ظاهر بینان بر می خیزند و از رجحان یافتن قشر بر مغز و از غلبه ی قال بر حال نگران می شوند.
به نظر من ، وقتی که به تجربه ی عید نگاه می کنم ، در خالی شدن بعضی شعایر از معنا هم برکتی هست که ما معمولا به آن توجه نمی کنیم. در قشریت هم گاهی گشایش هایی می توان یافت. اکنون توضیح می دهم که چه گونه.
فرض کنید که شعایر و مناسکی هستند که عده یی با سر سختی به آن پابند اند و برای شان معناهای عمیقی قایل اند. معنایی که این عده به این شعایر و مناسک می دهند بسته گی به فرهنگ و دانش خود و جامعه ی شان دارد. یعنی عمق که می گویند همان عمق خود را می گویند. معنا که می گویند مراد شان همان معنایی است که خود دریافته اند. مثلا اگر کسی بگوید که عید یک رسم میان تهی نیست که هر ساله تکرار می شود ، بل یکی از عمیق ترین و پر معناترین رویدادهای دینی است که به هیچ وجه نباید دست کم اش گرفت. چنین کسی از این که هر روزه خوار بی نمازی در مراسم عید شرکت کند ناراحت خواهد شد. چرا که به نظر او کسانی که روزه نمی گیرند و نماز نمی خوانند اما در روز عید دست و روی دیگران را می بوسند و می گویند « عید مبارک ، نماز و روزه قبول» ، در واقع به ارزش عید لطمه می زنند و آن را به یک رسم بی معنا تبدیل می کنند. چون چنین کسانی به نظر او نه به روزه اعتقاد دارند و نه به نماز و نه به عید. اولین چیزی که به ذهن این آدم می رسد این است که باید به سر چشمه ها باز گشت و شعایر و مناسک تهی شده از عمق و معنا را دو باره عمق و معنایی بخشید که در آغاز داشته اند. بسیاری از بنیادگراها دقیقا همین کار را می کنند. شما هر کاری بکنید آنان فکر می کنند که شما از مسلمانی فقط حرف و لفظ و قالب اش را گرفته اید و از عمق و اصالت دینداری دور افتاده اید. در چشم آنان نماز شما نماز واقعی نیست مگر این که فلان معنا ها را به زنده گی شما بدهد. کدام معناها را؟ همان معناها را که آنان فکر می کنند مناسب اند و با هدف اصلی دین انطباق دارند. مثلا اگر شما نماز تان را به سرعت بخوانید و برگردید به سر کار و زنده گی تان ، فرد بنیادگرا فکر می کند که شما از نماز فقط رسم و قالب اش را گرفته اید. به نظر او باید نماز شما عمیق و معنا دار باشد. چه چیزی عمیق و معنا دار است؟ این را دانش و احساسات فرد بنیاد گرا تعیین می کند. اگر او فکر می کند که نماز باید آدم را برای نبرد با کفار آماده کند ، هر نمازی که این کار را نکند به نظر او باطل است.
در برابر ، اگر ما بپذیریم که هر کس با هر حال و با هر سرعتی که نماز می خواند نمازش درست است این اکتفای ما به قشر و لفظ سبب می شود که با دیگران با تحمل بیشتری برخورد کنیم. این که ما در روز عید فطر به روزه خواران و بی نمازان می گوییم « عید مبارک ، روزه و نماز تان قبول» در واقع پذیرفته ایم که عید یک رسم است و همان قشر و ظاهر اش را مراعات کردن کافی است. اما اگر برای عید فطر معناها و مدلول های بسیار عمیق و پر اهمیت دیگری قایل شویم به اینجا می رسیم که اجازه ندهیم که عده یی بی نماز و روزه خوار آن را از دست ما بربایند و به یک بازیچه ی سالانه اش تبدیل کنند.
البته هر کسی که عقاید قشری خود را بر دیگران تحمیل کند کار بدی می کند. اما چنین کسی به قشر و رعایت قشر قانع است. بدتر از او کسی است که برای هر حکم و رسم دینی هزار معنا قایل است و تا کسی به آن معنا ها نرسد و رعایت شان نکند حاضر هم نیست یک سانتی متر عقب نشینی کند. در جامعه ی اسلامی اهل قشر قرن ها بوده اند . اما بنیادگرایی وقتی به وجود آمد که عده یی قشر را مسخره کردند و شروع کردند به کاویدن در عمق مراسم و شعایر و احکام.
در روز عید می توان در فضای مثبت خوش حالی به رعایت قشر اکتفا کرد و گذشت. می توان به روزه داران هشدار داد که فریب خنده و خوشی و این چیزهای سطحی را نخورید و ببینید که واقعا چه کسی به این عید اعتقاد دارد و چه کسی خود را به ناحق وارد جرگه ی مومنان کرده است. در صورت اول ، زنده گی ادامه می یابد. در صورت دوم ، جنگ شروع می شود.
۳ نظر:
هر کسی از ظن خود شد یار من...
اگه همین روزها رو از ادمای بی نماز و روزه بگیریم چی براشون باقی میمونه؟
بهتره زندگی ادامه داشته باشه...
سلام
عجب شاخ برگی درست کردید.
والله انچه ابن حقیر دریافتم این است که: هم اکنون مردم نماز میخوانند وروزه میگیرند تا زنده باشند وزندگی کنند! یعنی عبادت شده در اولویت اول برنامه های مردم
این در حالی است که دین میگوید اول زنده گی بعد عبادت چون ادم مرده که نیاز به عبادت ندارد.
هاتف گرامی سلام درود بر شما
راستی دریچه های بزرگتری را میگشایید.
البته بنده چنین فکر میکنم.
زیرا بنده کما بیش با تیوری های مغز گراها و قشر گراها آشنایی دارم.
مصاحبهء تان را با آسمایی خواندم بخش مطالعات تان در مورد مارکسیسم و کسانی که وانمود میکنند مارکسیسم را نقد علمی کرده اند واقعا تکان دهنده بود خیلی.
تمام دار و ندارم بر باد شد، فکر میکردم خیلی چیزها آموخته ام از چیزهایی که خوانده ام. اما حالا فکر میکنم که خیلی چیزها بود که باید میخواندم، جدا از چیزهایی که میخواندم و میخوانم و اصلا مشروعیت تفکرم را ازشان میگیرم
ارسال یک نظر