۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

بنا کردن بهشت با نقشه ی جهنم *


گفت و گوی جالب آسمایی با رزاق مامون را خواندم. دیدگاه های مامون در این گفت و گو پاره های بحث انگیز بسیاری دارند. من سه پاره ی هم بسته از دیدگاه ایشان را مناقشه خیز تر یافتم. این پاره ها را : 
- "از بی عدالتی و زورگویی به طور جنون آمیزی متنفرم و هر چه در توان داشته باشم  در برابر این دو پدیده ی شنیع استفاده می کنم. اگر زمامدار قهاری باشم کسانی را که برده ی پلید منفعت و خودبینی خود شان هستند و به حقوق دیگر آدم ها آزمندانه و خیره سرانه پشت می کنند لزوما سلب حیات می کنم و مطمئن هستم که وجدان آرامی هم می داشته باشم".
- " من در صورتی که دستی در قدرت داشته باشم ، استبداد قانون را مسلط می کنم تا ندای وجدان در خاک پاک افغانستان را لبیک گفته باشم".
- "من هوادار ایجاد خشت پایه های فاشیزم نوع افغانستان به خاطر بقای افغانستان هستم".
عدالت ، فاشیزم ، قانون :
آقای مامون از بی عدالتی و زورگویی متنفر است. این نفرت او از این " دو پدیده ی شنیع" ستودنی است. اما سلب حیات کردن از کسانی که فکر می کنیم " برده ی پلید منفعت و خود بینی خودشان هستند و به حقوق دیگر آدم ها آزمندانه و خیره سرانه پشت می کنند" ترس آور است. مساله این نیست که آیا آزمندان ِ خیره سری که جز به منافع خود نمی اندیشند و کاری جز پامال کردن حقوق دیگران ندارند مستحق اعدام هستند یا نیستند. مساله این است که ما چه گونه به این نتیجه می رسیم که عده یی چنان اند و بنا بر این باید حیات شان را گرفت. عدالت عدالت نیست مگر این که هم عدالت در فرجام باشد و هم عدالت در روش. اصلا ما از روی " عدالت در روش" می فهمیم که در فرجام حکمی عادلانه در مورد کسی صادر خواهد شد یا نه. آقای مامون فکر می کند که اگر از کسی سلب حیات کنیم ( به این خاطر که او به حقوق دیگران پشت کرده است) این عین عدالت است. این نگاه آقای مامون معطوف به " عدالت در فرجام" است. اما با نگاهی دقیق به سه پاره ی هم-بسته از دیدگاه های آقای مامون – که در بالا آورده شده اند- آشکار می شود که در پیش نهاد آقای مامون امکان " عدالت در روش" نمی ماند. به همین دلیل شوقی که ایشان برای " عدالت در فرجام" دارد نیز به چیزهایی چون زورگویی و انتقام و بی عدالتی خواهد انجامید ؛ همان چیزهایی که آقای مامون از شان " به طور جنون آمیزی" متنفر است.
آقای مامون از نوعی " فاشیزم نوع افغانستان" حمایت می کند. در این گونه فاشیزم باید بی عدالتی و زورگویی وجود نداشته باشد. چرا که آقای مامون از "این دو پدیده ی شنیع"  به " طور جنون آمیزی" متنفر است. منطقا نمی توان هم از بی عدالتی و زورگویی متنفر بود و هم هوادار فاشیزمی بود که مبتنی بر بی عدالتی و زورگویی باشد. نتیجه این می شود که فرض کنیم آقای مامون طرفدار فاشیزم عادلانه است. حال ، مشکل در این جا است که ما نمی توانیم مفاهیم ِ تاریخ دار و شناخته شده یی چون فاشیزم را به دلخواه خود از نو معنا کنیم. مثلا نمی توانیم بگوییم که ما به معنای مشهور و تاریخی ِ فاشیزم کاری نداریم و " شخصا" می خواهیم به آن معنایی بدهیم که در نسخه های شناخته شده ی فاشیزم وجود ندارد. آنچه ما از تجربه ی مشهور ِ تاریخی و آزموده شده و شناخته شده ی فاشیزم می دانیم این است که فاشیزم با عدالت میانه یی ندارد. بنای فاشیزم بر مطیع کردن شهروندان به ضرب شمشیر است. فاشیزم یعنی همه گان را در برابر قدرت حاکم به زانو در آوردن. فاشیزم یعنی زبان "چون"  و "چرا"  را خاموش کردن. فاشیزم یعنی تشخیص قدرت حاکم را محور همه ی داوری ها دانستن و همه ی تشخیص های دیگر را تابع فکر و ذوق و سلیقه و گرایش او کردن.
آقای مامون از فاشیزم دفاع می کند و آن را برای " بقای افغانستان" موجه می داند. فکر می کنید فاشیست های دیگر در سراسر جهان چه می گویند؟ خیال می کنید آن ها اعلام می کنند که قصد دارند مملکت را به تباهی بکشانند؟ سخن همه ی فاشیست ها این است که می خواهند کشور خود را آباد کنند و مردم را به بهشت خوش بختی برسانند. همه ی فاشیست ها برای موجه کردن اندیشه ها و سیاست ها و کارکردهای خود به چیزهایی چون بقای کشور ، استقلال و غرور ملی متوسل می شوند.
در چارچوب فاشیزم ِ مطلوب آقای مامون ، کافی است که اندیشه ها و تمایلات کسی برای " بقای افغانستان" مضر تشخیص داده شود تا او را بر چوبه ی دار بفرستیم. کافی است که کسی " برده ی پلید منفعت و خودبینی خود " شناخته شود تا از او سلب حیات کنیم. فکر کنید قدرت فاشیستی حاکم تشخیص می دهد که کسانی هستند که به قول آقای مامون " به حقوق دیگر آدم ها آزمندانه و خیره سرانه پشت می کنند". فکر کنید که این زمامدار قهار ِ فاشیست بر این نظر است که یکی از حقوق مردم این است که آرام و سر بلند زنده گی کنند ( این قدر هست که آرام و سر بلند زنده گی کردن نوعی زنده گی کردن است که زمامدار قهار فاشیست حد و حدود اش را تعیین می کند). حال کسی پیدا شده که به این حق مردم پشت کرده. چه گونه پشت کرده؟ او کارهایی می کند ، چیزهایی می نویسد و عقایدی را در جامعه پخش می کند که به نظر زمامدار قهار ِ فاشیست ضد آرامی و سر بلندی مردم است ؛ ضد امنیت و غرور ملی مردم است. حال ، این آدم ِ خیره سر حتما " برده ی پلید منافع و خودبینی خود" است که منافع شخصی خود را بر منافع ملی ِ خلق ترجیح می دهد. از کجا می دانیم که چنین است؟ ما نمی دانیم ، زمامدار قهار می داند. او دانای کل است ، تشخیص او برترین تشخیص است. نتیجه ؟ بروید و آن شخص خیره سر را نابود کنید ، تا مردم به حق خود برسند و عدالت اجرا شود.

می بینیم که زمامدار فاشیست هم عدالت را اجرا می کند ، اما عدالتی شخصی را. او عدالتی را اجرا می کند که انحصارا مبتنی بر تشخیص خودش است. و این عین بی عدالتی است. در همین جا ، اهمیت " عدالت در روش" آشکار می شود. عدالت در روش اجزایی دارد که فورا با فاشیزم ناسازگار می شود. از جمله ی اقتضائات ِ عدالت در روش این است که قاضی بی طرف باشد ، متهم حق داشته باشد به کمک وکیل از خود دفاع کند و داوری مبتنی بر سنجش و آزمایش دقیق و بی طرفانه ی شواهد و اسناد و دلایل باشد.  فقط عدالت در روش است که تضمین می کند " عدالت در فرجام" واقعا عدالت یا نزدیک به عدالت باشد.  فاشیزم اما عدالت در روش را حذف می کند تا فورا به نتیجه ی مطلوب خود که همان حذف کردن مخالفان باشد برسد.
این که آقای مامون از حاکم کردن " استبداد قانون" سخن می گوید مشکلی را حل نمی کند و فاشیزم را چیز بهتری نمی سازد. در عبارت " استبداد ِ قانون" کلمه ی قانون اضافی است. بگویید استبداد. بلی ، نیازی به گفتن اش نیست که هر مستبدی چارچوب هایی برای مردم ترسیم می کند و می گوید این قانون زنده گی شما است. اگر قانونی دموکراتیک است اجرای این قانون را نمی توان استبداد نامید. اگر قانونی دموکراتیک نیست ، اما همچنان بر مردم تحمیل می شود این وضعیت را " استبداد" می گویند و نه استبداد قانون. به این می ماند که کسی بگوید من نسبت به فلانی " عشق خصمانه " دارم. به چنین کسی می توان گفت که اگر عشق داری عشق نمی تواند خصمانه باشد. اما اگر خصم اویی بگو که با او خصومت داری. نگو که عشق خصمانه دارم!

به نظر من ، اشتیاق آقای مامون برای عدالت با گرایش اش به فاشیزم ( گیرم از نوع افغانی اش!) قابل جمع نیست. بنا بر این ، با سه امکان روبروییم :
- آقای مامون نه می داند عدالت چیست و نه می داند فاشیزم چیست
- هر دو را می شناسد اما دل- بسته گی اش به یکی واقعی و به دیگری کاذب است
- ذهن اش تنبل شده و از گفتن سخنان متناقض و نسنجیده باکی ندارد

و یک اشاره ی کم اهمیت فرعی : آقای مامون از " خاک ِ پاک ِ افغانستان" سخن گفته. خاک پاک یعنی چه؟ من فکر می کنم افغانستان یک کشور است و چون برای من و آقای مامون وطن هم هست دوست اش داریم. اما آن خاک نه پاک است و نه آلوده. وقتی که شاگردان مکتب سرود میهنی می خوانند یا فلان تبلیغات-چی مثلا وطن پرست از شیرمردان افغان و خاک پاک افغانستان سخن می گوید آدم می فهمد گپ چیست. ولی برای نویسنده ی هوش مندی چون رزاق مامون باید دیگر روشن شده باشد که عباراتی چون " خاک پاک افغانستان" از تهی سرشار اند و باید به کناری گذاشته شوند.


* این یادداشت را برای آسمایی فرستاده ام. گفتم در این جا هم بیاورم اش تا کسانی که با دیدگاه آقای مامون آشنا نیستند به آسمایی بروند و آن گفت و شنود را بخوانند.

۷ نظر:

عاصف حسینی گفت...

" آقای مامون نه می داند عدالت چیست و نه می داند فاشیزم چیست
- هر دو را می شناسد اما دل- بسته گی اش به یکی واقعی و به دیگری کاذب است
- ذهن اش تنبل شده و از گفتن سخنان متناقض و نسنجیده باکی ندارد
"
هر سه گزینه درست است به نظر من.

شیرمحد حیدری(میرافغان) گفت...

سلام
رگه های از ناسیونالیسم ایرانی(احمدی نژادی) در این جملات جناب مامون دیده میشود.

rafiqpoor گفت...

فکر می کنم.مامون هنوز ته مانده های دوران مقاومت اش را با عصر نو کشور، می خواهد تلفیق کند.

ناشناس گفت...

با اینوع مفکوره خوب است که مامون قبل از همه خود را بدار بیاویزد. تا عدالتی توام با فاشیزم به شکل درست ان تحقق پذیرد.

ناگفته نماند که مامون با این عقیده تخیل مسعود را به خوانش میگیرد. اما افسوس که او تا هنوز از نتایج اشتباهات مسعود که کابل را ویران کرد و طالبان سیاه را به قدرت اورد هرگز پند نگرفته است.

صحرا کریمی گفت...

حالا این بنده خدا جو گیر شده و آمده در هوا حرفی زده، مثل خیلی ها که اگر حرفی هم ندارند اما باز مهملاتی را سر هم می کنند و می گویند.شما ببخشید به بزرگواریتان. یکی به این بنده خدا بگوید اخر فاشیزم کجا و عدالت کجا...ایشان حتما خربزه را با نمک می خورندو فکر کنم جسم قبلی ایشان در همسایگی موسیلینی بوده است. خداوند گناهان ما را ببخشد و گناهان این آقای مامون را همچنان. آمین

خان محمد نوری گفت...

درود بر هاتف گرامی. من هم به جمع وبلاگنویس ها پیوستم.

کاوه غرجی گفت...

ما افغانستانی ها تجربه زیادی در ارایه تعریف نو از مفاهیم تاریخی و اندیشه داشته ایم. کمونیسم ما وقتی سر از گریبان تره کی و امین و اخوانیت ما سر از گریبان ملاعمر و گلبدین و دمکراسی خواهی ما از ..کرزی بیرون می کند فاشسیم هم می تواند از همان کیفیت در ذهن اقای مامون برخوردار باشد و بیرون شود.
چی کار کنیم؟ محصولات ما همیشه از کیفیت خوبی برخوردار نبوده و شماهم حرفهای اقای مامون را بشنوید و بخندید.

واقعا که این مصاحبه دل به همزن بود!

 
Free counter and web stats