یکی از مقامات بلند پایه ی ناتو بر اهمیت وجه نظامی ِ مقابله با طالبان تاکید کرد. این تاکید بسیار مهم و بجایی است.
در گذشته های دور همه ی گره ها را با دندان باز می کردند یا بگو هر بن بستی با اقدام نظامی در هم شکسته می شد. اقدام نظامی راه حل ِ بسیاری از مسایل بود. بخش بزرگی از تاریخ رسمی جهان شرح تجاوز ها و کشورگشایی ها و شکست خوردن ها و پیروز شدن های شاهان و امیران است. بعد از جنگ دوم جهانی توجه به اهمیت ِ " راه حل های دیگر" بیشتر شد و تعداد بیشتری از آدم ها به این نتیجه رسیدند که گاهی نرم افزار ِ مذاکره ظرفیت بیشتری برای حل مشکلات دارد تا سخت افزار ِ اقدام نظامی. این روند رفته-رفته قوت گرفت و تا آنجا پیش رفت که استفاده از قدرت نظامی را در سطح جهانی به گزینه یی بدنام تبدیل کرد. موفقیت کسانی چون مهاتماگاندی در هند و مارتین لوترکینگ در امریکا به تقویت ِ بیشتر این دیدگاه انجامید که برای حل کردن بعضی از مهیب ترین مشکلات بشر راه های دیگری هم هستند که نسبت به خشونت و اقدام نظامی کارساز تر اند. همزمان با قوت گرفتن این موضع ، نسبیت فرهنگی هم به میدان آمد و نسخه ی رادیکال این نسبیت میان فرهنگ های جهان دیوار های عبور ناپذیر بر افراشت. توجه به این واقعیت که فرهنگ ها سر سخت تر و متصلب تر از آن اند که به آسانی تن به دگرگونی های بزرگ و بنیادین بدهند نیز بسیاری را متقاعد کرد که تا ریشه های فرهنگی ِ مشکلات در یک جامعه زده نشوند ، کارهای دیگر در نهایت نتیجه یی نخواهند داشت. نقش آگاهی ِ فردی و آگاهی ِ عمومی در یک جامعه اهمیت بسیار یافت.
این روند برکات بسیاری داشت. یکی از این برکات پا گرفتن تکثرگرایی فرهنگی بود. فایده ی دیگر اش گسترش گفت و گو به جای تقابل های خشونت آلود بود. ثمره ی دیگر این روند توجه به قدرت ِ دگرگون کننده ی اندیشه بود. در کنار این برکات ، آفت هایی هم سر بر آوردند. تاکید افراطی بر اهمیت فرهنگ ، آگاهی و روش های نرم افزاری سبب شد که بعضی از بزرگ ترین فجایع قرن بیستم مجال ظهور بیابند. یک نمونه اش رواندا بود و نمونه ی دیگر آن بوسنیا. پس از آن که صدها هزار نفر کشته شدند و هزاران خانه و خانمان برباد رفتند ، سر انجام این اقدام نظامی ناتو و غرب بود که در هر دو مورد جلو مهاجمان را گرفت و مانع ِ ریختن خون های بیشتر شد. مدت ها وقت گرفت تا رهبران غربی بر تردید خود غالب شدند و با ابزار خشونت ِ نظامی مهاجمان و کشتارگران را ناتوان کردند.
در افغانستان امروز هم این سخن که " مشکل طالبان راه حل نظامی ندارد" بی وقفه تکرار می شود. گویی این سخن همین که بر زبان کسی بیاید خود به خود درست هم هست. من از شما می خواهم در باره ی آنچه در وضعیت فعلی کشور ما اتفاق افتاده فکر کنید و آن گاه شعار بالا را دو باره ارزیابی کنید. تردیدی نیست که قدرت نظامی طالبان در برابر قدرت نظامی ناتو ، امریکا و خود دولت افغانستان اندک است. تصور کنید که جمعی از رهبران طالبان ( پس از سقوط حکومت شان) گرد ِ هم نشستند تا برای مراحل بعدی کار خود برنامه ریزی کنند. سر انجام همه به این نتیجه رسیدند که " مشکل ناتو ، امریکا و دولت افغانستان راه حل نظامی دارد". از آن روز به بعد طالبان بر اساس این تحلیل خود عمل کردند. به نظر شما طالبان درست فکر کرده بودند ؟ فکر می کنید طالبان موفق شده اند؟ پاسخ هر دو سوال مثبت است. بلی ، طالبان درست فکر کرده بودند و موفق هم شده اند. طالبان با همان توان نظامی ای که دارند توانسته اند دولت را در موضعی قرار بدهند که شب و روز خواهان مذاکره با طالبان باشد. طالبان توانسته اند در دل طرفداران خود امید ایجاد کنند. طالبان توانسته اند افکار عمومی در کشور هایی چون انگلستان ، امریکا ، آلمان و فرانسه را نسبت به موفقیت ناتو و غرب دچار تردید کنند.
حال ، سوال این است : وقتی که رویکرد ِ " راه حل نظامی دارد" برای طالبان کار می دهد ، چرا برای دولت افغانستان و حامیان غربی اش کار نمی دهد؟ چرا طالبان با مین و کلاشینکوف و سلاح های سبک موفق می شوند اما در این طرف برتری ِ نظامی حاصلی نمی دهد؟
به نظر من مشکل در همان شعار ِ غلط ِ " مشکل طالبان راه حل نظامی ندارد" است. پی گیری این شعار سبب شده که برای مقابله با طالبان هرگز روشی یک پارچه و دوام دار اتخاذ نشود. ممکن است طالبان آدم های با ایمانی باشند و شاید در جامعه ی افغانستان عده یی از ته ِ دل بخواهند که طالبان پیروز شوند. اما واقعیت آن است که نه آدم های با ایمان رویین تن و آسیب ناپذیر اند و نه تکیه گاه اجتماعی گروه ها پیوسته ثابت می ماند. وقتی که ده نفر پولیس به دست طالبان کشته می شوند همه نا امید می شوند. اما وقتی که خبر کشته شدن چهل طالب پخش می شود بسیاری فکر می کنند که برای طالبان اتقاقی نیفتاده است . گویی آنان بی شمار اند و هر قدر هم که کشته و دستگیر شوند چیزی تغییر نمی کند. این طور نیست. هر طالبی که کشته می شود ، کمر طالبان می شکند. هر طالبی که مجبور می شود سلاح خود را بر زمین بگذارد قدرت تاثیر گذاری خود را از دست می دهد ( بگذار از شدت خشم با مشت به دیوار بکوبد).
این باور که به جای هر طالب ِ کشته شده ده طالب دیگر سر بر می آورند ( به نحوی که گویی طالب شدن از این پس جریانی است ماندگار در تاریخ) ، باوری توهم آلود و بی مبنا است. شما طالبان را برای ده سال گم کنید تا ببینید که دیگر ذایقه ی جامعه طالب را نمی پذیرد.
اگر ناتو ، امریکا و دولت افغانستان با همان اراده یی با طالبان بجنگند که طالبان با آنان می جنگند ، آن که شکست خواهد خورد گروه طالبان است. به این دلیل ساده که قدرت نظامی طالبان کمتر است. طالبان موجودات اسطوره یی فرود آمده از آسمان نیستند. آنان هم از مرگ می ترسند ؛ آنان هم با امکانات اندک کار زیادی کرده نمی توانند ؛ آنان هم خانه و زنده گی دارند ؛ آنان هم مغز و روان دارند و نا امید و امیدوار می شوند ؛ آنان هم انسان اند. دلیلی ندارد که فکر کنیم طالبان چه مرده باشند و چه زنده ، به هر حال پیروز اند.
۳ نظر:
سلام خدمت هاتف عزیز
با تمام گفته های شما صد در صد موافقم جز قسمتی که می فرمایید:
"آنان هم مغز و روان دارند"
اگر اندکی روی کار های آنها دقت کنیم می بینیم که تمام اعمال آنها با تنها چیزی که مطابقت ندارد عقل است .
اگر هم تا به امروز در مقابل قدرت ناتو وآمریکا دوام آورده اند نه تحلیل و فکر درست آنها در مقابل "دشمن" بلکه نیاز "دشمن" به حضور آنان است.
How and when NATO and the the US prevented the Genocide in Rwanda? This is what you get from the National Security documents "Despite overwhelming evidence of genocide and knowledge as to its perpetrators, United States officials decided against taking a leading role in confronting the slaughter in Rwanda." Even in Bosnia, the role of NATO should be studied with concerns. I understand the complicated ignorance spread by the power structure. However, we are morally responsible to get our facts straight. Thank You. b
سلام دوست عزیزی که به انگلیسی نوشته اید ,
شما درست می گویید. من در مورد نقش ناتو در رواندا اشتباه کردم. عذر می خواهم. آدم که به جای زحمت کشیدن بر حافظه ی غبار آلود خود تکیه کرد این طور می شود دیگر. تشکر از تذکر تان. یادم باشد که دفعه ی دیگر در این موارد دقت بیشتری کنم.
به هر حال , منظور من دادن نمونه یی بود ( شما بوسنیا یا افغانستان را به عنوان نمونه بگیرید). نمونه یی از این که جدا از انگیزه های دخالت قدرت های برتر نظامی غرب , راه حل نظامی هم گاهی راه حل است. حمله ی امریکا به افغانستان حمله یی از سر دلسوزی برای حقوق بشر یا نگرانی های اخلاقی نبود. اما این حمله طالبان را از تک تازی و پاکسازی نژادی باز داشت. در بوسنیا هم می توان پشت دخالت ناتو یا کشور های غربی می توان انگیزه ها خواند. اما واقعیت آن است که کشتارها هنگامی پایان یافتند که این دخالت نظامی به عنوان تهدیدی واقعی در برابر کشتارگران قرار گرفت. شادکام باشید.
ارسال یک نظر