بحث دانشگاه و پوهنتون را که می دانید. فارسی زبان ها یا همان دری زبان ها دانشگاه می گویند و می نویسند. پشتو زبان ها پوهنتون را ترجیح می دهند. دعوا پیچیده است: یک طرف اش قضیه ی حفظ مصطلحات ملی است. دانشگاه در افغانستان همیشه به نام "پوهنتون" شناخته می شده. طرف دیگر قضیه، ملی بودن زبان های فارسی و پشتو است. در واقع، رسمی شدن زبان فارسی دری در افغانستان است که این همه مشکل ساز شده. حالا یک فارسی زبان می تواند بگوید: تا وقتی که زبان من زبان رسمی-ملی کشور نبود، پوهنتون عیبی نداشت. اما حالا که زبان من یکی از زبان های رسمی کشور است، چرا من نتوانم دانشگاه بگویم و بنویسم؟
به نظر من حجم واقعی این چالش را در چارچوب آنچه از گذشته بر جا مانده خوب نمی توان دید. اگر آینده را وارد این معادله بکنیم خطوط اندام این مساله روشن تر دیده خواهند شد. مثالی بدهم: فرض کنید که آفتاب اعلام کند که از شروع ماه ِ آینده دیگر نمی خواهد مثل سابق غروب کند و دوست دارد که شب ها در کشور زیبای افغانستان فرود بیاید و شب ها را در همان جا به سر ببرد. حالا ما افغان ها می خواهیم برای این میهمان عزیز و افتخار بخش و میکروب کش جایی و محل اقامتی فراهم کنیم. برای او خانه یی می سازیم. یک دفعه یاد ِ مان می آید که بر سر در محل اقامت آفتاب باید لوحه یی نصب کنیم و بر آن بنویسیم... وای! چه بنویسیم؟ "خورشید خانه" بنویسیم یا "لمرتون"؟ در این جا دیگر کسی نمی تواند بگوید که کدام یک از این دو اسم از جمله ی مصطلحات ملی است و بر دیگری ترجیح دارد.
نکته یی که من می خواهم در چارچوب این مثال روشن اش کنم این است: فرض کنیم که یکی از دو طرف عقب نشینی کرد. مثلا فارسی زبان ها گفتند که خیلی خوب ما از خیر دانشگاه گذشتیم و همان پوهنتون را قبول داریم. حالا سوال این است: کسانی که چند اصطلاح به جا مانده از گذشته را محکم گرفته اند، در مورد آینده چه نظر و موضعی دارند؟ در برابر این مساله می توان یکی از این دو موضع را بر گرفت:
یک- جلو ورود مفاهیم جدید را بگیریم و به هیچ چیزی که در چارچوب های قبلی فکری و زبانی ما ثبت و ضبط نشده اجازه ندهیم که وارد زنده گی جمعی ما شود.
دو- مفاهیم جدید و بی سابقه را اجازه ی ورود بدهیم، اما فورا در زبان مطلوب خود برای شان واژه سازی کنیم و از همه بخواهیم که همان بر ساخته های ما را به کار ببرند.آن گاه هر کسی را که با ما همراه نشد به انواع معصیت ها متهم کنیم.
اکنون، گره کار در این جا است که کل این ماجرا سیاسی است. و گرنه بحث بر سر استفاده از این یا آن اصطلاح که نباید این قدر ناموسی شود. آن هایی که سعی می کنند نشان بدهند که دغدغه ی شان در این زمینه کاملا تکنیکی و اکادمیک است، همان هایی اند که اطلس اتنوگرافی اقوام غیر پشتون افغانستان را می نویسند؛ همان هایی اند که کتاب های فارسی ناشران هموطن خود را به دریا می ریزند؛ همان هایی اند که با برابری شهروندی همه ی ساکنان افغانستان سر ستیز دارند.
این استدلال که استفاده ی همزمان از اصطلاحاتی چون دانشگاه و پوهنتون باعث آشفته گی های اداری و علمی در کشور می شود بی پایه است. باوجود این ، می توان از موضع مماشات به کسی که اصرار دارد ما باید فقط از کلمات پوهنتون و پوهاند و امثال شان استفاده کنیم می توان گفت: " بسیار خوب. من نگرانی ترا درک می کنم. واقعا باید به خاطر جلوگیری از هرج و مرج و آشفته گی از اصطلاحات پشتویی که تا حالا جا افتاده اند استفاده کنیم. در ضمن، برای آینده پیش نهادی دارم به این شرح: ما چون نمی خواهیم گرفتار آشفته گی شویم، برای مفاهیم جدیدی که وارد جامعه ی ما می شوند فقط واژه های فارسی می سازیم و فقط از همان واژه ها استفاده می کنیم". چنین پیش نهادی نباید برای کسی که نگران آشفته گی در حوزه ی مصطلحات ملی است چیز عجیبی باشد. اگر این پیش نهاد قابل قبول نیست، یک فارسی زبان چرا باید بپذیرد که مثلا فقط واژه ی پشتوی "پوهنتون" باید در افغانستان به کار برده شود؟
به نظر من حجم واقعی این چالش را در چارچوب آنچه از گذشته بر جا مانده خوب نمی توان دید. اگر آینده را وارد این معادله بکنیم خطوط اندام این مساله روشن تر دیده خواهند شد. مثالی بدهم: فرض کنید که آفتاب اعلام کند که از شروع ماه ِ آینده دیگر نمی خواهد مثل سابق غروب کند و دوست دارد که شب ها در کشور زیبای افغانستان فرود بیاید و شب ها را در همان جا به سر ببرد. حالا ما افغان ها می خواهیم برای این میهمان عزیز و افتخار بخش و میکروب کش جایی و محل اقامتی فراهم کنیم. برای او خانه یی می سازیم. یک دفعه یاد ِ مان می آید که بر سر در محل اقامت آفتاب باید لوحه یی نصب کنیم و بر آن بنویسیم... وای! چه بنویسیم؟ "خورشید خانه" بنویسیم یا "لمرتون"؟ در این جا دیگر کسی نمی تواند بگوید که کدام یک از این دو اسم از جمله ی مصطلحات ملی است و بر دیگری ترجیح دارد.
نکته یی که من می خواهم در چارچوب این مثال روشن اش کنم این است: فرض کنیم که یکی از دو طرف عقب نشینی کرد. مثلا فارسی زبان ها گفتند که خیلی خوب ما از خیر دانشگاه گذشتیم و همان پوهنتون را قبول داریم. حالا سوال این است: کسانی که چند اصطلاح به جا مانده از گذشته را محکم گرفته اند، در مورد آینده چه نظر و موضعی دارند؟ در برابر این مساله می توان یکی از این دو موضع را بر گرفت:
یک- جلو ورود مفاهیم جدید را بگیریم و به هیچ چیزی که در چارچوب های قبلی فکری و زبانی ما ثبت و ضبط نشده اجازه ندهیم که وارد زنده گی جمعی ما شود.
دو- مفاهیم جدید و بی سابقه را اجازه ی ورود بدهیم، اما فورا در زبان مطلوب خود برای شان واژه سازی کنیم و از همه بخواهیم که همان بر ساخته های ما را به کار ببرند.آن گاه هر کسی را که با ما همراه نشد به انواع معصیت ها متهم کنیم.
اکنون، گره کار در این جا است که کل این ماجرا سیاسی است. و گرنه بحث بر سر استفاده از این یا آن اصطلاح که نباید این قدر ناموسی شود. آن هایی که سعی می کنند نشان بدهند که دغدغه ی شان در این زمینه کاملا تکنیکی و اکادمیک است، همان هایی اند که اطلس اتنوگرافی اقوام غیر پشتون افغانستان را می نویسند؛ همان هایی اند که کتاب های فارسی ناشران هموطن خود را به دریا می ریزند؛ همان هایی اند که با برابری شهروندی همه ی ساکنان افغانستان سر ستیز دارند.
این استدلال که استفاده ی همزمان از اصطلاحاتی چون دانشگاه و پوهنتون باعث آشفته گی های اداری و علمی در کشور می شود بی پایه است. باوجود این ، می توان از موضع مماشات به کسی که اصرار دارد ما باید فقط از کلمات پوهنتون و پوهاند و امثال شان استفاده کنیم می توان گفت: " بسیار خوب. من نگرانی ترا درک می کنم. واقعا باید به خاطر جلوگیری از هرج و مرج و آشفته گی از اصطلاحات پشتویی که تا حالا جا افتاده اند استفاده کنیم. در ضمن، برای آینده پیش نهادی دارم به این شرح: ما چون نمی خواهیم گرفتار آشفته گی شویم، برای مفاهیم جدیدی که وارد جامعه ی ما می شوند فقط واژه های فارسی می سازیم و فقط از همان واژه ها استفاده می کنیم". چنین پیش نهادی نباید برای کسی که نگران آشفته گی در حوزه ی مصطلحات ملی است چیز عجیبی باشد. اگر این پیش نهاد قابل قبول نیست، یک فارسی زبان چرا باید بپذیرد که مثلا فقط واژه ی پشتوی "پوهنتون" باید در افغانستان به کار برده شود؟
۴ نظر:
در کشوری که اکثریت مذهبی می چلد چرا اکثریت زبانی نچلد؟
Hahaha
Interesting topic
but why they don't use both words at the same time? or both languages at the same time?
like what people do in Switzerland with 3 formal languages for example?
(sorry for the english. I don't have Farsi font at work)
مصطلحات هر زبان برای همان زبان معتبر است نه برای زبانهای دیگر.چرا ما در متون فارسی به جای اصطلاح "مکتب" کلمه ی "شونحئ"را به کار نمیبریم هیچکس به خاطر کاربرد اصطلاح مکتب به جرم و گناه متهم نمیشود.
اگر قرار بر حفظ مصطلحات ملی هست چرا "بلدیه" شاروالی شد؟ چرا"حکومتداری"ولسولی و به همین منوال بسیار اصطلاحات دیگر.
فرمایش شما دقیق است آب از همان سرچشمهّ گندیدهّ قثیله مداری گل آلود است .
در دورههای سیاسی که ساختار نظام سیاسیِ قدرت ظرفیت برتاباندنِ برسمیت شناختن چندگانگی زبانی، قومی، هویتی و... را نداشت "زبان ملی" بخشی از استراتژی و پالیسی سیاسی رسمیِ آن حکومتها بود و تطبق آن ضروری، که با حمایت رسمیِ دولت تطبق هم میشد. دلیل آن نیز قبلاً ذکر شد: چون زبانْ بخشی از ابزار اعمال سلطه بود. مثلاً طالبان استفاده از زبان پشتو را بعنوان "زبان ملی" چنان پالیسی رسمیِ حکومتشان تطبق میکرد. همین طور قبل از انقلاب کمونیستی نیز غالباً "زبان ملی" زبان پشتو بود. بعداز سقوط طالبان و روی کار آمدن نظام سیاسی کنونیِ افغانستان دایره این قضیه تنگتر شد: "زبان ملی" به "اصطلاحات ملی" تقلیل یافت. چرا؟ چون اولاً با انقلاب کمونیستها و سرنگونی نظامهای سیاسیِ که قدرت سیاسی شان لابشرط بود، زبان بطور عموم در افغانستان از سلطه سیاسی قدرت بصورت قابل ملاحظهای رهانیده شد و حیثیت آزادِ فرهنگیاش را احیا کرد. دوماً با شکسته شدن حصار قدرت توسط کمونیستها و در تداوم آن پدید آمدن قانون اساسی و نظامهای سیاسیِ متعهد به اصول دموکراتیک، منجمله نظام سیاسی کنونیِ افغانستان، قابلیت حصار زبان توسط حاکمان و بهره جویی انحصاری از زبان بعنوان ابزار اعمال قدرت، از نظامهای سیاسی در افغانستان سلب شد. و سوماً ادعای "زبان ملی" و حتی "اصطلاحات ملی" توسط صلاحیتداران نظام سیاسی جدید افغانستان که بر پایهی قانون اساسیِ منطبق با اصول دموکراتیک بنا شده، بر پایهی هیچ منطقی جز نظام سیاسی استبدادی و سلطهی تکسویه قدرت؛ که در افغانستان کنونی نمیتواند وجود داشته باشد قابل دفاع نیست. حالا اگر کس/کسانی از مقامهای رسمیِ سیاسی جمهوری اسلامی افغانستان این ادعا را مطرح میکنند، در واقع بصورت آگاهانه یا ناآگانه (که اکثر هواداران این گونه ادعاها یا نمیدانند که شرایط به شکل قابل ملاحظهای تغییر کرده و آنها خواست غیردموکراتیک و تحجرگرایانه دارند یا اگر میدانند و آگاهانه مدعی قضیه هستند، قابلیت پذیریش چندگانگی فرهنگی و تکثیر قدرت سیاسی را بعنوان یکی از اصول دموکراتیک ندارند) خواستار تکسویه کردن قدرت سیاسی و احیای سلطه تاریخی قدرتِ قومی میباشد. چیزی که برای افغانستان کنونی چه به لحاظ قانونی و چه به لحاظ شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ناممکن به نظر میرسد.
http://pursesh.blogspot.com/2012/10/blog-post.html
ارسال یک نظر