نخست این اعلان را بخوانید:
" دین. دین درمان بخش. دین تصویری. ساده، قشنگ و پر قدرت. دین تان را از ما بخرید. دین ما ارزان و بی درد سر است. برای استفاده از آن فقط به چشم تان نیاز دارید. فقط تلویزیون تان را روشن کنید. نجات در انتظار شما است. از شما حرکت، از ما برکت!".
سالی نمی گذرد بی آن که مسلمانان اسم پیامبر اسلام یا نام خداوند را در جنگلی، بر تن درختی، در دل خربزه یی، در سینه ی سنگی و در لکه ی شیشه یی ببینند. این روزها نام های خداوند و پیامبر اسلام بر سر و صورت یک دختر پارسای افغان ظاهر شده اند.
من در این نوشته به دو سه نکته یی می پردازم که تامل کردن در مورد شان می تواند به دیدن لایه های نهان تر ماجرا کمک کند.
یک- فرض کنید دست از انکار بر می داریم و صمیمانه قبول می کنیم که پارسا دختری از افغانستان صبحدمی از خواب برخاسته و نام های خداوند و پیامبر اسلام را بر صورت خود یافته. حال، نخستین کاری که باید بکنیم این است که برای خود روشن کنیم معنای چنین اتفاق شگفتی آوری چیست. آیا ظاهر شدن اسم های مذکور بر صورت این دختر پارسا اهمیتی دارد؟ اگر اهمیت دارد این اهمیت به چه چیزی و چه کسی مربوط است؟ بگوییم این دختر پارسا آدم فوق العاده یی است؟ بگوییم این ماجرا نشان ِ روشنی از حقانیت بی چون و چرای دین اسلام است؟ چه کار کنیم؟ در پاسخ به این سوال ها، گمان من این است که بیشتر مسلمانان همان گزینه ی آخری را بر می گزینند. یعنی می گویند: اگر اسم های خداوند و پیامبر اسلام بر صورت یک کودک بی گناه ظاهر شوند، این نشان می دهد که دین اسلام دین حق است و ماجراهایی از این دست باید منکران را متقاعد کند که در حقانیت اسلام نمی توان تردید کرد. قضیه دقیقا از همین جا جالب می شود. به این شرح:
اگر راست است ( و فرض می کنیم راست است) که اسم های خداوند و پیامبر اسلام بدون دخالت افراد انسانی بر چهره ی یک دختر پارسا ظاهر شده اند، باید قبول کنیم که این کار فقط می تواند کار خود خداوند باشد. پذیرفتن این موضع اگرچه بر عظمت ماجرا می افزاید، اما پرسش قابل تاملی نیز بر می انگیزد. آن پرسش این است: چرا خداوند این کار را می کند؟ این پرسش وقتی مهم تر می شود که بنشینیم و در باره ی دین اسلام و ایمان مومنان بیشتر فکر کنیم. می دانیم که هزار و چند صد سال پیش در یک جامعه ی عربی اسمی بر سر زبان ها افتاد و آن اسم "محمد" بود. صاحب ِ اسم هم در همان جامعه بود و زنده گی می کرد و با مردم نشست و برخاست داشت. این محمد می گفت که پیامبر است و از جانب خدا یا الله وظیفه دارد که مردم جهان را به بنده گی او فرا بخواند. دعوت محمد دعوتی فوق العاده موفق بود. مردم به او و خدایی که معرفی می کرد ایمان آوردند. محمد آنچه را از جانب خداوند بر او وحی می شد به صورتی دقیق و بدون ویرایش و پیرایش به مومنان می رساند. وقتی این سخنان وحی شده را جمع و تدوین کردند، کتابی به دست آمد که اسم اش شد " قرآن". قرآن کتاب مقدس مفصلی است که بنا بر اعتقاد مسلمانان بدون هیچ تحریفی به دست امروزیان رسیده. از زمان بعثت پیامبر تا کنون حد اقل میلیون ها نسخه از قرآن منتشر شده اند.
اکنون، می دانیم که مسلمانان نه فقط اسم " محمد" که خود او را هم داشته اند. نیز، می دانیم که قرآن کلمه به کلمه کلام خداوند است و نام "الله" مهم ترین و مرکزی ترین کلمه در این کتاب است. می دانیم که اسم "الله" به تکرار در صفحات قرآن ظاهر شده و قرآن هم پاک ترین تجلی گاه خداوند و سخنان او است و در آن ذره یی ناپاکی ( از آن گونه که در وجود انسان های غیر معصوم هست) راه نیافته و نخواهد یافت. این ها چیزهایی هستند که مومنان مسلمان به آن اعتقاد دارند. حال، سوال این است: چرا خداوندی که شخص پاک و برگزیده یی چون "محمد" را رسول خود کرد و کتاب مقدسی چون قرآن را بر مسلمانان فرو فرستاد و پروژه ی بسیار موفقی را به سر انجام رساند، حالا دست پاچه شده و نام خود و فرستاده ی خود را با قلم سرخ بر صورت یک دختر افغان می نویسد و به نمایش می گذارد؟ چه خاصیت و قدرت و مزیتی در این "صورت نگاشته ها"ی کوتاه هست که در تمام قرآن نیست؟ به نظر می رسد که خداوند با این کارها به مسلمانان می گوید:"من می دانم شما دیگر حوصله ی مسلمانی از نوع قدیم اش را ندارید. می دانم زمانه تغییر کرده و شما هم نه فرصت خواندن کتاب مرا دارید و نه خواندن آن در شما علاقه یی بر می انگیزد. اصلا فراموش اش کنید. من نسخه ی جدیدی از دین خود عرضه می کنم که بسیار مختصر، جذاب و امروزی باشد".
دو- اگر قبول کنیم که نمونه هایی که مسلمانان نشان می دهند ( همان اشکال و تصویرهای طبیعی ای که محمد والله و غیره خوانده می شوند) درست اند، آن وقت باید بپذیریم که خداوند به شکست شیوه های قدیمی تبلیغات خود اعتراف کرده است. به این معنا که دریافته دیگر مردم کتاب های قطوری چون قرآن را نمی خوانند و به سخنان مطرح شده در آن اهمیتی نمی دهند. این است که با درک این نکته که یک تصویر هزار کلمه می ارزد به شیوه های جدید رایج در تبلیغات بازرگانی این عصر رو آورده است. مثلا در این شیوه ی جدید خداوند تعدادی درخت را در کنار هم به گونه یی رشد می دهد که وقتی کلان شدند " لا اله الا الله" خوانده شوند. به همین گونه اگر شرکت کوکاکولا تبلیغات خود را بر لوحه های سر چهار راه ها می گذارد، خداوند بر پوست خربزه تبلیغ می کند. در این اواخر هم متوجه شده که پوست صاف ِ صورت دختران افغان جای مناسبی برای تبلیغات رایگان دین حنیف است.
سه- ملاحظه می کنید که همه ی این ماجراها دو لایه دارند: در لایه ی رویین شان حقانیت دین اسلام تحکیم می شود. در لایه ی زیرین شان هزار اشارت اسلام کوب هست. از جمله:
چون دین اسلام همچون یک دستگاه اعتقادی و اندیشه یی کارآمد دیگر نمی تواند کسی را متقاعد کند و در این زمینه از نفس افتاده است، باید آن را به یک بنگاه تبلیغات صوتی-بصری تبدیل کرد که تنها به انگیزش روانی مخاطبان بپردازد.از آن جا که عقل عوام در چشم شان است این بنگاه تبلیغاتی باید با عرضه کردن تصویرهای ساده و موثر عوام الناس را تحت تاثیر قرار بدهد و از طریق اصرار و تکرار آنان را وادار کند که محصولات تولید شده در کارخانه ی خرافه سازی دین فروشان را بخرند.
۹ نظر:
و هنگامی که یک نامحرم به ناموس ما دست می زند, رگ غیرت افغانی مان باد نمی کند! مرز میان محرم و نامحرم در چنین مواقعی در هم می رود. جالب است.
دست خطش هم چقدر بد بوده !
وقتی کسی ویا در جامعه ای کسانی مشکل روانی (عدم توجه)پیدا کردند، از هیج کاری برای جلب توجه و محبت دست بردار نیستند.
حال پرسش اینست،که چرا چنین مسایلی در جامعه ای دینی و مذهبی بیشتر اتفاق می افتد.
این خود فرق بین جامعه ای پیشرفته و جامعه ای سنتی است. که به نوعی مردم جامعه سنتی عقب مانده گی اش را به شکلی حتی که خودشان هم مطمین نیستند، توجیه میکنند....
هاتف عزیز ، موفق و پیروز باشید
احمد مسیح
سلام یار بزرگوار،
این یاد داشت شما، نوعی استد لال فلسفیی است که در قالب طنز نگاشته شده. بسیار خندیدم و لذت بردم. شما نور چشمم هستید
افضلی عزیز،
تشکر از لطف تان. البته این نوشته طنز نیست دیگر.
خیلی توپ بود!!! حقیقت محض
خدازده خدا هم شبها کار میکند. کم مانده که مردم ما ادعای خدایی نماید
خیلی مرا وار خطا کرد. می ترسم که خداوند در این شب کاری، دست به جاهای دیگر دختران بزند و وقتی دختران ازدواج کردند به جرم بی عفت بودن کشته شوند.
البته شاید هم خداوند به این نتیجه رسیده که مثل افغانها مغرور نباشد و از تکنانولوژی و افکار کافران به نفعش استفاده کند دقیقا مثل ملاهای ایران. حالا، علم مارکیتینگ و بازاریابی درست است که از کله ای غربی ها بر امده است اما خوب کار می کند و موثر است پس خداوند که اهل عاقلانه فکر می کند حق دارد از این علم برای تبلیغات دین خود استفاده کند.
در علم بازار یابی هم زن و جذابیت های زن و نوع کار روان مرد در مقابل ان بسیار مورد تاکید است و خداوند با یک دقت عجیب به تاثیر عمیق ان پی برده و از ان به بهترین نحو استفاده می کند. چرا دختر جوان باکره را انتخاب کرده است؟ چون در علم بازاریابی ثابت شده که دختران جوان برای تمام مردان جذابیت فوق العاده دارند و مغز مردان از ظاهر صحی انها به قدرت باروری انها رهنمون می شود.
این است معجزه ای الله تعالی.
ملک شاه
سلام
نمی دانستم چنین داستان های مسخره ای هنوز هم رواج دارند. آیا از تلویزیون افغانستان پخش می شود؟ در ایران هم در شهری مثل قم ممکن است از این داستان ها بسرایند، اما هنوز پایشان به تلویزیون و رادیو باز نشده..
ارسال یک نظر