دو تن از دوستان شکایت کرده اند که چرا نظرهای شان را منتشر نکرده ام. من همیشه سعی می کنم همه ی نظرها را منتشر کنم. بسیار کم پیش می آید که نظری را حذف کنم. اما گاهی چاره یی جز حذف نمی ماند. به گمان من باید خود ما هم به عنوان خواننده سعی کنیم میزان تاثیر گذاری سخن خود را بالا ببریم. مایل ام همین نکته را کمی بیشتر توضیح بدهم:
آدم ها وقتی که فکر می کنند آماده گی بیشتری پیدا می کنند که سخن مستدل و متین را بپذیرند. به بیانی دیگر، اگر سبک و سنگین کردن درون مایه ی یک سخن برای کسی مهم باشد، چنین کسی با سخنان پرمایه و فکر انگیز برخورد مثبت تری خواهد کرد و در نتیجه برای پذیرش آن سخنان آماده گی بیشتری خواهد داشت.
حال، وضعیت دیگری را در نظر بگیرید: فرض کنید ما به گونه یی سخن می گوییم که به جای برانگیختن فکر مخاطب و دعوت کردن او به سبک و سنگین کردن درون مایه ی سخن، از مخاطب می طلبیم که فورا واکنش عاطفی شدید (موافق یا مخالف) نشان بدهد. در این صورت، مجال تاثیرگذاری ماندگار و عمیق یک سخن را آسیب می زنیم. مثالی بدهم:
بگوییم: بعضی انسان های جبون و پست فکر می کنند که خروج امریکا و ناتو از افغانستان به ضرر ما است.
این جمله از ما نمی طلبد که در مورد درستی و نادرستی محتوای اش فکر کنیم. آن چه این جمله بر می انگیزد یک واکنش باردار ِ عاطفی از این نوع است که " بلی، واقعا هم بعضی ها خیلی جبون و پست اند، یا / جبون و پست خودت هستی کثافت ِ پدر لعنت!". آنچه در این میان گم می شود منظور اصلی نویسنده است که می خواهد ما را متقاعد کند که خروج خارجی ها از افغانستان به نفع ما است.
توجه داشته باشیم که هر وقت می خواهیم سخن مان تاثیر عمیق تر، ماندگارتر و مطلوب تری بگذارد، باید نگاه مان را بیشتر بر برانگیختن قدرت تفکر مخاطب متمرکز کنیم و نه بر شوراندن واکنش های انفجاری عاطفی ِ موافق و یا مخالف اش. اگر به کسی بگوییم " ای بچه ی سگ! کفش های ایتالیایی هم ارزان تر اند و هم با دوام تر"، بعید است که آن کس توجه چندانی به این پاره اطلاع بسیار مفید بکند و مثلا متقاعد شود که کفش ایتالیایی بخرد. او بیشتر درگیر همان خطاب اولیه و زاید خواهد شد که می توانست به راحتی کنار گذاشته شود.
حالا قصه ی نظر دادن در این وبلاگ یا هر جای دیگری است. بهتر آن است که وقتی سخنی را به سوی مخاطب می فرستیم در درون این سخن مواد منفجره نگذاریم. چون این مواد منفجره پیش از آن که به مقصد برسند منفجر می شوند و نابود می کنند پیامی را که می خواستیم به مخاطب برسد و بر او تاثیر مطلوب مان را بگذارد.
و دو نکته ی دیگر: وقتی که می بینیم گزینه ی نظارت بر نظرهای خواننده گان در وبلاگ فعال است، منطقا می دانیم که صاحب وبلاگ سخنان حاوی دشنام را منتشر نخواهد کرد. دیگر این که بعضی از خواننده گان چیزهای خوبی می نویسند اما در متن این چیزهای خوب مقداری اهانت و دشنام (اکثرا به دیگران) نیز می کارند. من هم که خوش ندارم وقت ام را صرف ویرایش کردن این نظر ها کنم کل پیام را حذف می کنم. کمی انضباط و رعایت مشکل همه ی مان را حل می کند.
آدم ها وقتی که فکر می کنند آماده گی بیشتری پیدا می کنند که سخن مستدل و متین را بپذیرند. به بیانی دیگر، اگر سبک و سنگین کردن درون مایه ی یک سخن برای کسی مهم باشد، چنین کسی با سخنان پرمایه و فکر انگیز برخورد مثبت تری خواهد کرد و در نتیجه برای پذیرش آن سخنان آماده گی بیشتری خواهد داشت.
حال، وضعیت دیگری را در نظر بگیرید: فرض کنید ما به گونه یی سخن می گوییم که به جای برانگیختن فکر مخاطب و دعوت کردن او به سبک و سنگین کردن درون مایه ی سخن، از مخاطب می طلبیم که فورا واکنش عاطفی شدید (موافق یا مخالف) نشان بدهد. در این صورت، مجال تاثیرگذاری ماندگار و عمیق یک سخن را آسیب می زنیم. مثالی بدهم:
بگوییم: بعضی انسان های جبون و پست فکر می کنند که خروج امریکا و ناتو از افغانستان به ضرر ما است.
این جمله از ما نمی طلبد که در مورد درستی و نادرستی محتوای اش فکر کنیم. آن چه این جمله بر می انگیزد یک واکنش باردار ِ عاطفی از این نوع است که " بلی، واقعا هم بعضی ها خیلی جبون و پست اند، یا / جبون و پست خودت هستی کثافت ِ پدر لعنت!". آنچه در این میان گم می شود منظور اصلی نویسنده است که می خواهد ما را متقاعد کند که خروج خارجی ها از افغانستان به نفع ما است.
توجه داشته باشیم که هر وقت می خواهیم سخن مان تاثیر عمیق تر، ماندگارتر و مطلوب تری بگذارد، باید نگاه مان را بیشتر بر برانگیختن قدرت تفکر مخاطب متمرکز کنیم و نه بر شوراندن واکنش های انفجاری عاطفی ِ موافق و یا مخالف اش. اگر به کسی بگوییم " ای بچه ی سگ! کفش های ایتالیایی هم ارزان تر اند و هم با دوام تر"، بعید است که آن کس توجه چندانی به این پاره اطلاع بسیار مفید بکند و مثلا متقاعد شود که کفش ایتالیایی بخرد. او بیشتر درگیر همان خطاب اولیه و زاید خواهد شد که می توانست به راحتی کنار گذاشته شود.
حالا قصه ی نظر دادن در این وبلاگ یا هر جای دیگری است. بهتر آن است که وقتی سخنی را به سوی مخاطب می فرستیم در درون این سخن مواد منفجره نگذاریم. چون این مواد منفجره پیش از آن که به مقصد برسند منفجر می شوند و نابود می کنند پیامی را که می خواستیم به مخاطب برسد و بر او تاثیر مطلوب مان را بگذارد.
و دو نکته ی دیگر: وقتی که می بینیم گزینه ی نظارت بر نظرهای خواننده گان در وبلاگ فعال است، منطقا می دانیم که صاحب وبلاگ سخنان حاوی دشنام را منتشر نخواهد کرد. دیگر این که بعضی از خواننده گان چیزهای خوبی می نویسند اما در متن این چیزهای خوب مقداری اهانت و دشنام (اکثرا به دیگران) نیز می کارند. من هم که خوش ندارم وقت ام را صرف ویرایش کردن این نظر ها کنم کل پیام را حذف می کنم. کمی انضباط و رعایت مشکل همه ی مان را حل می کند.
۱ نظر:
حرف دلم را گفتید استاد عزیز.
نویسا باشید.
ارسال یک نظر