۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

عقلانیت سیاسی و حقانیت ایدئولوژیک


هر فرد یا هر مجموعه ی انسانی می تواند بی مقدمه یا با مقدمه بگوید : " من برحق ام". این سخن که بگوییم ما بر حق ایم می تواند سخنی ساده باشد و می تواند سخنی پیچیده باشد. اگر ساده باشد معنای اش این است که ما نیازی به مقدمه چینی و استدلال و گفت و گو نمی بینیم و می خواهیم دیگران سخن ما را همین طور بی پیرایه بپذیرند. اگر پیچیده باشد معنای اش این است که ما حاضر ایم دلایل و شواهدی عرضه کنیم تا آشکار شود که ما بر حق ایم. مورد اول , شکل کار زورگویان و مستبدان را نشان می دهد. آنان خود شان را بر حق اعلام می کنند و علاقه یی به چون و چرا کردن هم ندارند. مورد دوم , شکل کار کسانی است که یا قدرت ندارند و یا به علل و دلایل دیگر ترجیح می دهند که موضع خود و چه گونه گی برحق بودن خود را توضیح بدهند.
حال , فرض کنید در کشوری زنده گی می کنید که در آن نمی توانید فقط به ساده گی اعلام کنید که موضع شما حق و حق طلبانه است و انتظار داشته باشید که همین اعلام کردن کافی باشد و نتیجه بدهد. ناگزیر به رویکرد دوم رو می آورید. سعی می کنید با کلمه , با تصویر , با صدا , با اشک , با لبخند , با سکوت و  با گرد هم آیی و ... سند و دلیل و گواه بیاورید که بر موضع برحقی ایستاده اید.
در این جا دو پرتگاه یا دو خطر کار تان را تهدید می کنند : یکی افتادن در دام تقلیل گرایی و دیگری از دست دادن تماس با واقعیت های اجتماعی. هر دو را شرح می دهم :
تقلیل گرایی وقتی جذاب می شود که شما به عنوان یک مبارز حوصله ی تان را از دست بدهید و از این که کارهای تان زود به نتیجه نمی رسند احساس درمانده گی کنید. این است که شروع می کنید به کاستن از حجم آرمان های خود و ساده کردن روش های رسیدن به آن آرمان ها. مثلا اگر قبلا ده شعار به هم پیوسته داشتید هفت تای شان را حذف می کنید و سه تای شان را نگه می دارید. اگر قبلا روش پیچیده یی را برای تحقق آن شعار ها دنبال می کردید حالا روش های تان را آن قدر ساده می کنید که بیشتر مردم به آن دسترسی پیدا کنند. این ابتکار تازه ی تان یکباره توجه توده ها را جلب می کند و در واقع به شما امکان می دهد که بر محور شعار ها و روش های ساده سازی شده ی خود نیروی انسانی عظیمی را گرد بیاورید.
عیب های این رویکرد چیستند؟ عیب های اش اغلب در مراحل اولیه آشکار نمی شوند. هدف روشن است و روش ها ساده و قابل دسترس. این وضعیت جاذبه یی مقاومت ناپذیر دارد. در این حالت , حقیقت مثل آفتاب روشن است و هر کس که در برابر حقیقتی این چنین روشن بایستد به آرمان مردمی که آماده ی دفاع از این حقیقت اند خیانت می کند. هر کس هم که در مقابل این حقیقت روشن مقاومت کند دشمن است و با او جز از در مخاصمت نمی توان وارد شد. این حقانیت ایدئولوژیک رفته -رفته چنان متصلب و رخنه ناپذیر می شود که راه را بر هر تشکیک و تردیدی می بندد. در برابر این حقانیت ایدئولوژیک هر اندیشه ی دیگری یاوه می نماید. به این جا که رسیدید دیگر تخیل تان یخ می زند. در این وضعیت , هر جا که بروید فقط یک سخن را در فضای اجتماعی فعال می یابید و پیوسته بازتاب همان یک سخن را از در و دیوار می شنوید. این است که هر چه ماه و سال بگذرد و هر چه وضعیت تغییر کند شما به همان یک روش و یک گفتار سیاسی وفادار می مانید و چندان همه ی نیروی خود را صرف تحکیم آن می کنید که دیگر برای تان راه بازگشت و تغییر کاملا بسته می شود. این از خطر تقلیل گرایی مبتنی بر حقانیت ایدئولوژیک.

گاهی اما به شکلی دیگر تماس تان را با واقعیت های اجتماعی از دست می دهید.  آن قدر در بحر نظریه ها و آرای حکمای عالم غرق می شوید که فراموش می کنید زمستان فرا رسیده و باید برای بخاری چوب بخرید. حال , اگر از شما بخواهند که درمورد وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور خود نظر بدهید شما به جای این که مستقیما به سراغ وضعیت عینی بروید , اول به صفحه ی 476 کتاب قطوری می روید که این روزها زیر دست تان است و سعی می کنید از روی بحث های آن کتاب بفهمید که قضیه چیست. این است که مثلا شما به جای این که ببینید که مردم  دور و بر تان چه قدر به خون دادن بی علاقه شده اند , به نقش مهم فداکاری مردم در تحقق بخشیدن به آرمان های شان می پردازید و از الجزایر و فرانسه و افریقا مثال می آورید. شما به جای این که وضعیت دور و بر خود را فهم کنید , کوشش می کنید تئوری ای را که قبلا فهمیده اید به زور هم که شده مانند عبایی چهل تکه بر دوش مردم خود بیندازید. در این کار میشل فوکو و ژاک دریدا و سلاوی ژیژک و آدورنو و صدها آدم دیگر را هم به میدان می آورید. نتیجه این می شود که مردم در می مانند با نظریه های دراز دامن شما چه کار کنند. مردم همین حالا خانه های شان را از دست می دهند و شما می گویید که بر اساس نظریه های جامعه شناختی و روان شناختی پست مدرن این از دست دادن خانه ها نماد فلان گشت و واگشت تاریخی در روح آدمی است. این است که روشن می شود که شما سعی می کنید جامعه را در چارچوب های ذهنی خود برانید و به همین دلیل تماسی با واقعیت های اجتماعی ندارید.

چاره چیست؟
چاره این است که عقلانیت سیاسی را همچون عقلانیت سیاسی بفهمیم. به این معنا که :
الف) گمان نکنیم که حقانیت ایدئولوژیکی که ما به آن باور داریم به صورت خودکار گرهی از کار ما بگشاید. باید بتوان ذهن خود را بر روی گزینه های عملی تر و شعارهای تازه تر باز نگه داشت. عقلانیت سیاسی یعنی کار انعطاف پذیرانه در فرصت های موجود و تلاش برای آفریدن فرصت های تازه. عقلانیت سیاسی یعنی حقانیت را در چارچوب صلاح درک کردن و از تعصب ایمانی ورزیدن در مورد آن دوری جستن.
ب) اگر برای عدالت اجتماعی و بهبود وضع زنده گی مردم در کوتاه مدت و دراز مدت مبارزه می کنیم باید قبول کنیم که به زبان و فکر مردم نزدیک شویم و واقعیت های اجتماعی خود را به صورت مستقیم نیز درک کنیم. عقلانیت سیاسی حکم می کند که در کنار پرداختن به نظریه ها و آرای دانشمندان جهان از نگاه کردن مستقیم به واقعیت های جامعه ی خود هم غافل نشویم. چرا که همچنان که در بالا اشاره کردم امکان دارد در همان حالی که ما فکر می کنیم اگر مردم همه ی هستی خود را بر کف خود بگذارند و مبارزه کنند به خوش بختی خواهند رسید , واقعیت این باشد که مردم از خون دادن و جنگیدن خسته باشند. گاهی تفکر محلی راه گشاتر از شناور شدن در افکار و اقوال درخشان ترین اندیشه وران جهان است.

وقتی می گوییم " ما بر حق ایم" , به نظر می رسد که اگر این سخن اعتباری داشته باشد بهترین محمل برای جا انداختن آن این است که آن را در چارچوب عقلانیت سیاسی بفهمیم و نه در چارچوب حقانیت ایدئولوژیک یا در چارچوب نظریه های بی ربط به وضعیت محلی.  حقانیت ایدئولوژیک از ما  فقط خون و مال می خواهد. عقلانیت سیاسی اندیشه و مال می خواهد و خون را با خست و احتیاط مصرف می کند. واقعیت های اجتماعی را از درون نظریه های بی ربط دیدن هم ممکن است به تولید شعارهایی بینجامد که خون مردم را بریزد اما سر انجام معلوم شود که به خطا رفته بوده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

عقلانیت سیاسی یعنی چه؟ اینطور که شما میگوئید، یعنی اینکه باید بعضی مواقع از بسا حقیقت ها چشم پوشی کنیم (مثلاً انعطاف پذیر باشیم) تا عقلانیت سیاسی داشته باشیم. اگر این نیست پس چه بوده میتواند؟ در حالیکه این کار مسیر را به انحراف میکشاند و هر انحرافی مقصد را دورتر میکند نه نزدیکتر. حقانیت ایدئولوژیک فقط خون و مال نمیخواهد آنطور که شما مثال داده اید، بل حقانیت ایدئولوژیک میطلبد که مبارزه منطقی، اساسی، علمی و پایدار صورت گیرد نه دغل بازی و فریب و نیرنگ. تشکر.

 
Free counter and web stats