۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

رمه های جهان متحد شوید



یکی از پندار های رایج در میان اهل نظر افغانستان این است که در این مملکت همه چیز سیاسی شده. شکایت این است که هر جا بروی قصه ی سیاست است و هیچ گوشه یی از زنده گی مردم افغانستان از شر سیاست در امان نمانده. بعضی به خاطر این که خاطر دیگران را جمع کنند و نشان بدهند که آزاررسان نیستند می گویند: من آدم سیاسی نیستم.
اما این تصور که مردم افغانستان بسیار سیاسی هستند و سیاسی فکر می کنند و در این کشور ذهنیت سیاسی بر همه چیز سایه افکنده است تصور گمراه کننده یی است. از سیاست تعریف های متفاوت بسیاری در دست داریم. اما در همه ی این تعریف ها یک چیز کاملا روشن است و آن این است که در سیاست محاسبه ی هزینه و فایده مفهومی مرکزی است. کسی که ذهن سیاسی دارد با خود می گوید: فلان اقدام با فلان مقدار هزینه در فلان شرایط فلان نتیجه را به بار خواهد آورد و آن نتیجه مطلوب من است.

حال در افغانستانی که پنداشته می شود مردمان اش این همه سیاسی اند چنین رویکردی را چه قدر می توان یافت؟
به نظر من غیر سیاسی ترین ذهن های عالم در افغانستان جمع شده اند. کارهایی که ما می کنیم با محاسبه ی هزینه و فایده نسبتی ندارند. کافی است صدایی از دور به گوش مان بخورد تا مثل رمه یی از میمون های سراسیمه شروع کنیم به چرخیدن بر گرد خود و پنجه کشیدن بر روی همدیگر. در تعطیل کردن عقل یگانه ی دوران ایم.

 اگر سیاسی اندیش می بودیم وضع مان خیلی بهتر از این می شد.

۸ نظر:

شب ستا گفت...

اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم

ناشناس گفت...

هاتف گرامی! وضعیت چنان است که گفتی، به نظر می رسد که در این ملک، سیاست را با سردر گمی اشتباه گرفته اند. گرفتاری در هر دامی را که نمی شود گفت سیاست

Saki گفت...

ﺧﺐ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺑﺎ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻭ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﯾﺎ ﻣﻋﯿﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﻮﺩ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻭ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﺎﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﯼ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺕ ﺍﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ.

Saki گفت...

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﯿﺪ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺭﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﮐﺎﺵ ﯾﮏ ﮐﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﯾﺪ. ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻩ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻏﯿﺮ ﺍﻫﻠﯽ ﺭﻣﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ.

جواد ناجی گفت...

آنچه را که به عنوان مفهوم مرکزی برای سیاست تعریف و بریدید، "عقلانیت ابزاری" است نه تعریف سیاست. علمای سیاست، "قدرت" را به عنوان نقطه ای مرکزی برای سیاست دانسته اند.

شب ستا گفت...

من وقتی واکنش های مردم افغانستان را نسبت به سوزاندن قرآن می بینم, یاد یک مساله یی می افتم که ازین قرار است.

1. در یک قطار که ترمز بریده است, به علاوه ی راننده, سه نفر دیگر هم سرنشین وجود دارد. راننده در یک مسیر در حرکت است که باید به چپ بپیچد وگرنه همه کشته خواهند شد. از قضا در سمت چپ یک مرد در حال قدم زدن است. راننده به چپ می پیچد و مرد عابر را می کشد ولی جان خود و سه تن دیگر را نجات می دهد. مردم این "کشتن" را توجیه می کنند.
2. روزی یک جراح چهار بیمار که نیازمند پیوند عضوند روی دست دارد. اگر پیوندی صورت نگیرد, بیماران خواهند مرد. یک مرد در راهرو نزدیک اتاق جراحی منتظر است. جراح برای نجات آن چهار نفر این شخص منتظر را می کشد و اعضای بدن اش را به بیماران نیازمند عضو, پیوند می زند و جان شان را نجات می دهد. مردم این "کشتن" را توجیه نمی کنند.

چرا؟ چون در قضیه ی 1, "کشتن" مرد عابر یک خسارت جانبی بوده و نه هدف. ولی در قضیه ی 2, "کشتن" مرد منتظر هدف بوده نه خسارت جانبی.

حالا به نظر من وقتی:
1. طالب ها در مسجد انتحاری می کنند و بر علاوه ی مردم, قرآن هایی را نیز از "بین می برند", مردم شورش نمی کنند
2. امریکایی ها قرآن هایی را از بین می برند, مردم شورش می کنند.

دلیل اینکه عده یی (تاکید می کنم عده یی) از مردم این عمل طالب ها را اگر نگوییم که توجیه می کنند ولی به خاطرش برآشفته نمی شوند ولی از آن سو نسبت به آن عمل امریکایی ها چنان برآشفته می شوند نیز همین است که در "از بین بردن" قرآن از سوی طالب ها, قرآن هدف نیست بلکه خسارت جانبی است ولی در "از بین بردن" قرآن از سوی امریکایی ها, قرآن هدف است و خسارت جانبی چیزی دیگر.

سخیداد هاتف گفت...

دوستان عزیز سلام ،
جواد ناجی گرامی ،
پس شما فکر می کنید که عقلانیت ابزاری در سیاست مفهومی مرکزی نیست؟ اصلا قدرت یعنی تجسد عقلانیت ابزاری.

ساکی عزیز،
شما درست می گویید. استفاده از کلمه ی میمون در این یادداشت نا به جا و غلط بود. اشتباه کردم و معذرت می خواهم.

جواد ناجی گفت...

سلام. عقلانیت ابزاری می تواند بخش مهم از سیاست باشد ولی مفهوم مرکزی در سیاست نیست.

 
Free counter and web stats