۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

تاملی در اصالت یک خواسته ی دلپذیر

هفت- هشت ماه پیش با نعیم نظری صحبتی تلفونی داشتم. گفت که شماره ی بعدی دو-ماهنامه ی "انگاره" در باره ی مسایل مربوط به اطلاعات و توابع آن خواهد بود. گفت که چیزی بفرستم. نوشته یی که در پی می آید همان چیزی است که برای انگاره فرستادم و به نظرم چاپ شده است. حالا آن را در اینجا می آورم.


در این نوشته ، قصد ِ من فراخواندن به تامل در این باره است که اولا اشتیاق ما برای آنچه " حق دسترسی آزاد به اطلاعات" می گوییم از کجا می آید و ثانیا آیا هر یک از ما که چنین اشتیاقی از خود نشان می دهیم ذهن و روان و وجود خودمان را برای پی آمد های ِ تحقق ِاین اشتیاق آماده کرده ایم یا نه. با چند مثال شروع کنیم:

اگر کسی دکان گندم فروشی داشته باشد و نداند که تا سی روز دیگر قیمت گندم در تمام بازارها بسیار پایین خواهد آمد ، چنین کسی از این " بی خبری" خود زیان خواهد دید. اما اگر همو بداند که پایین آمدن قیمت ها مقطعی خواهد بود و چهار ماه بعد قیمت گندم سه برابر افزایش خواهد یافت ، از دانستن این امر سود خواهد برد. فرد دیگری امروز با خبر شده که رئیس جمهور کشور اش سه فرزند دارد. آیا این آگاهی برای او سودی دارد؟ فرد سومی که هفته ی گذشته وفات کرد هشتاد و سه سال داشت. سه سال پیش به او اطلاع دادند که یکی از پسران اش – که در کار قاچاق مواد مخدر دست داشت- در مرز تاجیکستان و افغانستان کشته شده است. آیا بهتر بود اصلا به او نمی گفتند که بر سر پسر اش چه آمده است؟ کسی سال ها در استرالیا بوده و اکنون به ولسوالی ِ خود در افغانستان برگشته است. در روز سوم برگشت ِ او خواهر اش از او می پرسد که آیا در استرالیا انباق ها با همدیگر بد رفتاری می کنند؟ او پاسخ می دهد : در استرالیا اصلا کسی اجازه ندارد دو زن داشته باشد و بنا بر این در آنجا هیچ زنی انباق ندارد. این قطعه آگاهی به حال خواهر او- که همسر اول یک مرد تاجر است- خوب است یا بد است؟ اعضای خانواده یی تصمیم گرفته اند که فردا اول ِ صبح از کابل به مزار شریف بروند. کسی به آنان اطلاع می دهد که مسیر میان پلخمری و مزار شریف برای سه روز آینده بسته خواهد بود. آنان تصمیم رفتن شان را برای سه روز به تاخیر می اندازند. در روز دوم انتظار ، یک انفجار انتحاری باعث زخمی شدن دو تن از اعضای این خانواده می شود. آنان اگر از بسته بودن راه میان پلخمری و مزار شریف مطلع نمی بودند در همان روز اول می رفتند و در پلخمری منتظر باز شدن راه می ماندند. همان بهتر نبود؟

این که ما پیوسته از " حق دسترسی به اطلاعات" سخن می گوییم بر این فرض استوار است که هر چه بیشتر بدانیم بهتر است. در واقع هم سنجش های متعارف به ما می گویند که آگاهی ِ بیشتر به ما امکان می دهد که در میان چندین گزینه دست به مقایسه بزنیم و در نتیجه اگر مثلا می خواهیم در مورد مساله یی تصمیمی بگیریم احتمال خطا در آن تصمیم مان کاهش بیابد. یک نمونه ی خوب برای نشان دادن سودمندی اطلاعات بیشتر همین مساله ی قیمت ها در بازار است. فرض کنید شما می خواهید یک جاکت زمستانی بخرید. اگر قیمت جاکت مطلوب تان را از چندین فروشگاه بپرسید تصور بهتری از یک قیمت قابل قبول به دست خواهید آورد. اطلاع تان از قیمت ِ آن جاکت در بازار به شما این امکان را می دهد که به دام گرانفروش ها نیفتید و با فروشنده گانی که می خواهند حتما جاکت مطلوب تان را به شما بفروشند از موضع یک فرد با خبر چانه زنی کنید. اگر از بعضی تفاوت های ظریف ِ کیفی در میان مجموعه یی از جاکت های مشابه ِ هم قیمت با خبر باشید ، دست تان برای انتخاب یک جاکت بهتر گشاده تر خواهد بود.

اما آنچه در جامعه ی ما کمتر در باره اش سخن گفته می شود " نحوه ی درگیری ما با اطلاعات در سطوح پیچیده تر" است. این که دسترسی به اطلاعات " حق" ما است تنها یک وجه مساله را برجسته می کند.

جریان اطلاعات تابع قوانین و ضوابط خود است. مهم است که بدانیم که دسترسی به اطلاعات از این که نظر که حق ما است به هیچ وجه تضمین نمی کند که نحوه ی درگیری ما با این اطلاعات هم مفید و کارساز باشد. ما گاهی فراموش می کنیم که مثبت بودن یک " حق" به صورت خودکار به مثبت بودن پی آمد ها ی ایفای آن حق ترجمه نمی شود. ما وقتی چیزی را حق خود می دانیم آن چیز را می خواهیم و خواستن ما به این معنا است که از آن چیز تصور مثبتی داریم ( و گر نه نمی خواستیم اش). حال ، اگر دسترسی به اطلاعات نیز حق ما است طبعا خواهان رسیدن به این حق خود هستیم ، یعنی تصورمان این است که اگر این حق مان ایفا شود به چیز مثبتی دست می یابیم. در اینجا سوال اصلی این است : ما از کجا به این تصور رسیده ایم؟ از کجا فهمیده ایم که دست یافتن مان به چیزی چون " حق دسترسی به اطلاعات" چیز مثبتی است؟ پیش از پاسخ دادن به این سوال بد نیست به نوعی پارادوکس در خواسته ی " حق دسترسی آزاد به اطلاعات" اشاره کنم:

برای آن کسی بتواند خواهان اطلاعات زیاد شود ، باید اطلاعات زیادی داشته باشد. چرا که خواهان اطلاعات زیاد شدن به این معنا است که کسی از گذشته تا حال از داشتن اطلاعات زیاد سود برده و اکنون نیز بر اساس همان تجربه ی مثبت باز هم خواهان اطلاعات زیاد است. در غیر این صورت وقتی خواهان اطلاعات زیاد می شویم در واقع نمی دانیم که چرا چنین چیزی را می خواهیم. از سویی دیگر ، آن کس که اطلاعات زیادی دارد می داند که گردش آزاد ِ اطلاعات در سطحی گسترده لزوما به نفع کسانی عمل نمی کند که خواهان این گردش آزاد اطلاعات اند. به بیانی دیگر ، آن کس که اطلاعات زیادی دارد بر زیان های احتمالی داشتن اطلاعات زیاد نیز واقف است و بنابر این به همین دلیل ممکن است فکر کند که باید با حق دسترسی ازاد به اطلاعات ِ گسترده مخالفت کند. آن کس که اطلاعات زیادی ندارد و خواهان داشتن اطلاعات زیاد است دقیقا به خاطر این که تجربه ی زیستن با اطلاعات زیاد را ندارد ممکن است چیزی را بخواهد که بعد نتواند با پی آمد های اش کنار بیاید. مثل این که کسی با اشتیاق تمام به سوی رسانه ی موثری چون " انترنیت" برود و برای گسترده شدن آن در جامعه تلاش و تبلیغات کند ، اما به محض این که بداند که انترنیت چه امکان گسترده یی -در مثل- برای پخش پورنوگرافی فراهم می کند فریاد اش به آسمان برود.

اکنون ، بر گردیم به این سوال که از کجا به این نتیجه یا تصور مثبت رسیده ایم که حق دسترسی آزاد به اطلاعات چیز خوب و مثبتی است؟

قاعدتا این تصور مثبت مان باید بر یکی از این چهار مبنا استوار باشد:

1- در گذشته تجربه های مثبتی از حق دسترسی به اطلاعات داشته ایم و اینک با یادآوری آن تجربه ها با اطمینان می گوییم که ایفای این حق برکات بسیار دارد. این تجربه ها کدام هایند؟

2- از راه تحلیل و موشکافی به این تصور مثبت رسیده ایم. در این باره اندیشیده ایم که اطلاعات چیستند و با ما و زنده گی مان چه خواهند کرد و واکنش فردی و جمعی آدم های جامعه ی ما در برابر اطلاعات چه خواهند بود. از تحلیل رابطه ی منطقی ای که ممکن است میان اطلاعات و مجموعه یی از عوامل دیگر شکل بگیرد ، به این نتیجه رسیده ایم که دسترسی به اطلاعات به عنوان یک حق چیز مثبت و سازنده یی است.

3- در تجربه های دیگران و کسانی که از حق دسترسی به اطلاعات برخوردار بوده اند دقت کرده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که اگر این حق در فلان جاها پی آمد های نیکویی داشته است باید در کشور ما هم همان نتایج نیکو را به بار بیاورد.

4- حق دسترسی به اطلاعات را به عنوان یک اصل پیشینی ِ مسلم و بدیهی پذیرفته ایم و باور داریم که مردم باید به این حق خود برسند و از برکاتی که در آن نهفته اند بهره مند شوند. مهم این است که مردم به این حق دست بیابند. پی آمدهای آن در درجه ی دوم اهمیت قرار می گیرند.

مبنای اول ، یعنی رجوع به تجربه های تاریخی مان ، چندان قوی نیست. یعنی در کشور ما هنوز کسی از این منظر به تجربه های تاریخی ما نظری جامع نکرده است که در گذشته دسترسی مردم به اطلاعات چه قدر ممکن بوده و در زمان ها و مکان هایی که ممکن بوده چه قدر سودمند بوده. مثلا همه محمود طرزی را تجلیل می کنند. اما هنوز پژوهش جامعی نمی شناسیم که نشان بدهد چه گونه گردش اطلاعات و دسترسی مردم به اطلاعات در گذشته تاثیرات مثبتی بر زنده گی مردم افغانستان داشته است.

در این جا به مبنای دوم می رسیم: مبنای تحلیل منطقی. در غیاب پژوهش های مستند و معتبر – که رابطه ی دسترسی مردم به اطلاعات و توسعه ی مثبت سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی در تاریخ ما را نشان بدهند- تاثیرات ممکن ِ منطقی میان اطلاعات و پیشرفت را تحلیل می کنیم. مثلا پشت ِ این بیت که " توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر برنا بود" یک تجربه ی متعارف ِ سطح نازل وجود دارد که به این بیت اعتبار می بخشد. وقتی شاعر می بیند که آدم های مطلع قدرت و کنترول بیشتری بر روند امور دارند ، به این نتیجه می رسد که دانش قدرت است. اما آنچه شاعر از کنارش می گذرد این است که توانایی و قدرت لزوما پی آمدهای مثبت ندارند. این که فکر کنیم که اگر کسی دانش داشته باشد می تواند خوب را از بد تشخیص بدهد و چون از سویی دیگر دانایی توانایی است ، بنا بر این چنین کسی توانایی های اش را برای تقویت خوبی ها و تضعیف بدی ها به کار خواهد برد ، در واقع همان رویکرد تحلیل منطقی را در پیش گرفتن است. خیال خامی است که گذشته گان ما هم در سر داشتند. این که بسیاری حتا قیام در برابر سلطان جور پیشه را حرام می دانستند معنای اش این بود که خوب ، سلطان یا خلیفه دانا و توانا است و چون او بنا بر دانایی و توانایی خود عمل می کند بنابراین حتما در ظلم های اش هم حکمتی هست.

مبنای سوم ، یعنی سبک و سنگین کردن تجربه ی دیگران ، در افغانستان خریداران بسیار دارد و این را از روی موج ِ نقل قول ها از صاحب نظران کشورهای پیش رفته می دانیم. اما در این مورد یک نکته ی مهم را باید در نظر داشت : در کشور ما وقتی در باره ی تجربه ی مثبت دیگران از گردش اطلاعات و حق دسترسی شان به این اطلاعات سخن گفته می شود بیشتر این گونه سخنان ناظر بر وضعیت فعلی گردش اطلاعات در کشورهای پیش رفته است. در این رویکرد تجربه ی تاریخی دیگران و درگیری درازمدت شان با امر اطلاعات همچنان مغفول می ماند. فراموش نکنیم که وقتی ادعا می کنیم که حق دسترسی به اطلاعات پی آمدهای مثبتی دارد نباید هر پیشرفتی را که دیدیم آن را به گردش آزاد اطلاعات و حق دسترسی مردم به اطلاعات نسبت بدهیم ؛ مگر این که در این باره پژوهش اطمینان بخشی کرده باشیم که آن هم در مملکت ما غایب است. مشکل دیگر در این زمینه پاسخی مثبت و معتبر یافتن برای این سوال است که آیا حق دسترسی به اطلاعات در همه ی زمان ها و در همه ی مکان ها و فارغ از عوامل دیگر معجزه می کند؟

مبنای چهارم ، یعنی پذیرش و تبلیغ حق دسترسی به اطلاعات به عنوان یک دگم پیشینی ِ خدشه ناپذیر ، مبنای سستی است. طرفداران این موضع بر این باور اند که وقتی چیزی را به عنوان حق مطرح می کنیم باید از آن دفاع کنیم حتا اگر دفاع ما گاهی یا همیشه به حال خودمان زیان آور باشد. بنا بر این موضع ، حق حق است و مصلحت بردار نیست. برای این گروه حق دسترسی به اطلاعات یک دگم مقدس و یک حق خدشه ناپذیر است و هیچ مصلحتی نباید بر آن ترجیح داده شود.

اکنون ، به نظر می رسد که بار معنایی مثبت کلماتی چون حق و آزادی دید ِ ما نسبت به خاصیت های این مفاهیم را کج کرده است. مثلا ما گمان می کنیم که آزادی همچون موجودی زنده خود دارای مواضع مشخصی است و با بعضی چیزها موافق و با بعضی چیزهای دیگر مخالف است. گمان می کنیم که آزادی طرفدار آزادی خواهان است و مثل یک عامل هوشیار به نفع کسانی عمل می کند که در زیر چرخه های استبداد و خفقان ناتوان شده اند و شب و روز در طلب ِ آزادی اند. به حق نیز اغلب به این شیوه نگاه می کنیم. مثلا همین که شعار می دهیم " حق پیروز است" نشان می دهد که ما فکر می کنیم خود حق همچون موجودی زنده و هوشیار با باطل درگیر است و در نهایت پیروز خواهد شد. اما واقعیت آن است که آزادی یک وضعیت است و نه یک عامل هوشیار. حق یک امکان است و نه یک راهنمای دلسوز که فرد حق دار را بی درنگ خوش بخت کند. به بیانی دیگر ، نباید در کنار حق و آزادی بی خیال خوابید و مطمئن بود که این دو بنا بر خاصیت ِ خود به ما خدمت خواهند کرد. انقلاب ها معمولا از پر شدن پیمانه ی صبر کسانی ناشی می شوند که حقوق شان پامال و آزادی های شان سلب می شوند. اما وقتی که انقلابی پیروز می شود حق و آزادی به کمک انقلاب کرده گان نمی شتابند. این دو یار و همکار هیچ کسی نیستند. آن وضع یعنی آزادی و آن امکان یعنی حق همان قدر در دست دیکتاتور ها رام اند که در دست آزادی خواهان. درختان سر سبزی هستند که می توان از شان دروازه ساخت و می توان به چوبه ی دار تبدیل شان کرد. این است که اکثر انقلاب ها به همان چیزی تبدیل می شوند که انقلابی ها بر ضد ش برخاسته بودند.

حال ، ممکن است این نگرش که چون اطلاعات از جنس دانایی است و دسترسی داشتن به آن حق مردم است و حق و دانایی هر دو خوب اند در سطوحی ساده تر خوب کار بدهد. مثلا دولت تصمیم دارد در ماه آینده هزاران تن گندمی را که در انبار های خود دارد به صورت رایگان در میان مردم توزیع کند. اطلاع داشتن از چنین چیزی حق مردم است و فایده اش هم آشکار است. کسانی که می خواستند در ماه آینده گندم بخرند ، تصمیم شان را تغییر می دهند و منتظر می مانند که گندم رایگان به دست بیاورند. اما از یک سو همه ی اطلاعات از یک جنس نیستند و از سویی دیگر با حجم ها و دامنه های متنوعی عرضه می شوند. به بیانی دیگر ، بعضی از اطلاعات را به عنوان ابزار به سود تنظیم امور ساده تر زنده گی مان به کار می گیریم و تا حدی بر کارکرد شان کنترول داریم ، اما بعضی از اطلاعات ِ دیگر فقط به عنوان ابزار در خدمت ما در نمی آیند. ما وقتی که این اطلاعات را به خانه وجود و شخصیت خود راه دادیم نحوه ی برخورد دیگری با وجود و شخصیت خود و محیط پیرامون خود را نیز آغاز می کنیم. ریزش اطلاعات به خانه ی وجود ِ ما باعث برهم خوردن توازن دانسته ها و ندانسته های پیشین ما می شود و از این طریق نه فقط بر تصمیم گیری های ساده ی روزمره ی مان بل بر طرز بینش ما نسبت به کیفیت زنده گی اثر می گذارد.

مثالی بزنم :

بعضی از پدران و مادران وقتی که می بینند که کودکان شان همیشه در کوچه بازی می کنند ناراحت می شوند. اما وقتی که می بینند کودکان شان نشسته و کتاب می خوانند یا کارخانه گی خود را انجام می دهند ، خوش حال می شوند. با حساب ِ آنان کودک بازی گوش داریم و کودک درس خوان. اولی چندان خوب نیست ، دومی خوب است. بسیاری از پدران و مادران از این که فرزندان شان در مکتب اول نمره می شوند به شوق می آیند و به آسمان ها می پرند. اما خوب درس خواندن تبعاتی اندیشه بر انگیز هم دارد که بسیاری از پدران و مادران از آن غافل اند. کودکی که خوب درس می خواند در واقع اطلاعات بیشتری را وارد ذهن خود می کند و هر روز که می گذرد توانایی بیشتری برای کند و کاو در امور و مسایل مختلف پیدا می کند. نگاه ِ این کودک رفته –رفته تیز تر می شود و لایه های بیرونی قضایا را می شکافد و وارد لایه های زیرین شان می شود. اهل پرسش می شود. اهل فکر کردن و نقد کردن می شود. از جمله ی چیزهایی که ممکن است این کودک درس خوان در آینده ی نزدیک زیر سوال ببرد همان اقتدار پدر و مادر و صلاحیت شان برای تعیین مسیر آینده ی زنده گی او است. ممکن است دختری که حالا خود می تواند بیندیشد به شخصیت ، به تن ، به آزادی ، به زمان ، به آبرو ، به اخلاق و به بسیاری از مفاهیم زنده گی نگاه متفاوتی بیندازد. ممکن است پسری به هیچ وجه نخواهد در چارچوب باورهای پدر و مادر خود کار و زنده گی کند. آن گاه ، همان پدران و مادرانی که همه ی عمر خود را برای پرورش فکری فرزندان خود صرف کرده اند ناراحت می شوند و همه جا شکایت می کنند که همه ی زحمات شان نقش بر آب بوده. فکر می کنند که فرزندان شان به آنان خیانت کرده اند. واقعیت اما آن است که وقتی که کسی اندیشیدن را آموخت و قدرت جست و جو و ترکیب اطلاعات را پیدا کرد ، دیگر نمی توان او را از دیدن و آفریدن چشم اندازهای نو منع کرد. بسیاری از ما وقتی با پی آمدهای مفاهیمی چون دموکراسی و گردش آزاد اطلاعات و نظایر آن ها مواجه می شویم و آن ها را با ذایقه ی خود سازگار نمی یابیم ، می گوییم : دموکراسی بلی ، اما این دموکراسی نیست ! گردش آزاد اطلاعات آری ، اما این که بی بند و باری است!

این نوشته فقط دعوتی به تامل در این باره بود که آیا شور و شوق ما برای تبلیغ ِ "حق دسترسی آزاد به اطلاعات" مبتنی بر سنجشی عمیق است یا فقط تلاشی است برای هم نوا شدن با آهنگ ِ جهانی ِ پیش رفت؟ آیا برای مواجهه با پی آمدهای ناگزیر تحقق ِ " حق دسترسی آزاد به اطلاعات" آماده هستیم؟ البته من نمی گویم که حق دسترسی آزاد به اطلاعات چیز بدی است یا باید از شمار حقوق شهروندان حذف شود. سخن اصلی این است که هر گاه که اشتیاقی در خود یا در فضای اجتماعی دیدیم ( برای رفتن به سویی یا کسب چیزی) ، ابتدا اصالت این اشتیاق را بیازماییم. چرا که سرمایه گذاری کردن بر یک اشتیاق اصیل حتا اگر ثمر ِ اندکی هم داشته باشد بهتر است از پخش کردن خواسته های متورمی که حتا خودمان نیز شجاعت و صداقت پابندی به الزامات و پی آمدهای اش را نداشته باشیم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

عالی است

ناشناس گفت...

سلام

من خودم یک آدم چندان سنتی هم نیستم. سنگکی هم از دنیای مدرن گاهگاهی به سینه زده ام. اما فکر می کنم اگر اطلاعات قند هم باشد در افغانستان باید کنترولکی بر مصرف و عرضه اش داشت.

ما تلاش می کنیم گاه سنگ هایی را بر داریم که پهلوانان نامدار چندان بی مهابا دست به برداشتن شان نمی زنند.

 
Free counter and web stats