۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

ای قوم ِ به کج رفته



امسال ، کشتار هزاره ها در کویته ی پاکستان از بعضی جهت ها پدیده ی تازه یی است. تازه ترین وجه اش این است که این کشتارها سیستماتیک اند. یعنی کسانی در جایی نشسته اند و پروژه یی طرح کرده اند به نام کشتار پیوسته ی هزاره ها و از این پروژه انتظارات مشخصی دارند.  این پروژه بودجه دارد ، اتاق فکر دارد ، عامل اجرایی دارد و چند و چون اش سنجیده شده. حتما در باره ی حاشیه های اش هم فکر کرده اند.
من در این یادداشت به بعضی زاویه های این کشتارها نظری می اندازم :
یکی از سوال های مهمی که مدتی است در ذهن من می گردد این است : آیا عاملان این کشتارها هزاره ها را می کشند یا شیعه ها را؟ در پاسخ می توان گفت : چه فرق می کند؟  نتیجه به هر حال کشتار است. اما این پاسخ گمراه کننده است. این که بدانیم عاملان این کشتارها چه چیزی را هدف می گیرند ( نژاد را یا مذهب را؟) مهم است ، چون به روشن شدن بعضی مسایل دیگر در زنده گی هزاره ها کمک می کند. این را شرح می دهم :
آدم ها همیشه تعریفی از هویت و موقعیت خود دارند ( حتا اگر این تعریف برای خودشان نیز مشهود و شناخته نباشد).  این تعریف ها جزئیات دارند و این جزئیات در آرایش های گوناگون تنظیم می شوند.  فرد الف این جزئیات را به یک نحو سامان می دهد و تنظیم می کند و با خود می گوید : من این ام. فرد ب این جزئیات را به نحوی دیگر می آراید و در جلو شان می ایستد و می گوید : من این ام. گاه جمعی از آدم ها تعریفی از خود به دست می دهند و می گویند : ما این ایم. در همه ی این احوال ، انتظار ما این است که وقتی می گوییم " من این ام " ، دیگران نیز از همان منظر ِ ما به ما نگاه کنند و بر این " اعلام " ِ ما صحه بگذارند.  اما واقعیت آن است که دیگران نیز از هویت و موقعیت ما تعریف هایی دارند. آنان نیز در جزئیاتی که پس زمینه ی زنده گی فردی و جمعی ما را شکل می دهند دست کاری می کنند و تا آن گاه که به تعریف قابل قبولی برای خود دست بیابند این جزئیات را تنظیم و باز تنظیم می کنند. نکته ی مهم در این میان این است که آن مجموعه یی از جزئیات که به گمان ما سازنده ی موقعیت و هویت ما است لزوما به چشم دیگران نمی آید. یعنی این طور نیست که دیگران نیز حتما همان چیزها را در من و پس زمینه ی شخصیت فردی و جمعی من ببینند که من می بینم. گاه دیگران جزئیات دیگری را وارد این پس زمینه می کنند ( گاه بی آن که بدانند چنین کاری می کنند و بی آن که حس کنند که آن جزئیات در پس زمینه ی ابتدایی و اصلی هویت و موقعیت فلان فرد یا جمع وجود ندارند). در مواردی ، دیگران جزئیاتی را در پس زمینه ی هویت و موقعیت و شخصیت آدم می بینند اما " نیست" اش می انگارند و این نیست انگاری رفته- رفته آن جزئیات را از چشم شان غایب می کند.
اکنون ، وقتی یک هزاره مثلا می گوید " من از لحاظ قومی هزاره ام ، از لحاظ مذهبی شیعه ام و زبان مادری ام فارسی دری است و در ارزگان به دنیا آمده ام" ، از هویت و موقعیت فردی یا جمعی خود نشانه هایی به دست می دهد و تعریفی عرضه می کند.  می گوید : " من این ام".  این فرد هزاره دوست دارد او را چنان ببینند که همان " من این ام " تایید و تصدیق شود. اما واقعیت این است که غالبا دیگران دقیقا همان " من این ام " ِ او را تایید و تصدیق نمی کنند. دیگران جزئیات پس زمینه ی هویت و شخصیت او را از نظرگاه ِ خود می بینند و در تصویر بین الاذهانی شان از یک فرد هزاره جزئیات مربوط به او را احتمالا با آرایش های دیگری در کنار هم قرار می دهند.  فردی می گوید : من هزاره ی شیعه ام. ممکن است فردی دیگر او را شیعه یی بداند که هزاره هم هست. فردی می گوید : من یک ارزگانی دری زبان هستم. ممکن است فردی دیگر همان شخص را شیعه ببیند و جزئیاتی چون دری زبان و ارزگانی بودن او را پس براند یا "نیست" بینگارد.
این ها را برای این می گویم که وقتی با یک پدیده ی اجتماعی چون کشتارِ سیستماتیک سر و کار داریم ، کافی نیست که با  خود بگوییم " ما این هستیم" و آن ها ما را می کشند. مهم تر از آن یافتن پاسخ برای سوال هایی از این نوع است : وقتی آن ها ما را می کشند ، کی را می کشند؟ آن ها بر چه تصویر بین الاذهانی ای که ( در میان خود) از ما دارند حمله می کنند؟ آن ها وقتی ما را می کشند چه هویتی را از میان بر می دارند؟ آن ها هزاره ها را می کشند یا شیعه ها را؟  
تا هزاره ها  گزارش نسبتا دقیقی از تصویر ِ خود در ساحت ِ بین الاذهانی قاتلان خود به دست نیاورند ، تاکید بر این که " ما این هستیم" راه به جایی نمی برد.  یک گاو باز ِ ماهر اسپانیایی کسی نیست که می داند خودش چه گونه آدمی است ؛ کسی است که می داند گاوی که بر او حمله می آورد او را چه گونه و در چه موقعیتی می بیند یا باید ببیند.
در طی ِ مدتی دراز ، هزاره ها به طور کلی و هزاره های پاکستان به طور خاص جزئیات و نشانه هایی را در پس زمینه ی زنده گی فردی و جمعی خود بسیار برجسته کرده اند که آنان را همواره آسیب پذیر تر ساخته اند.  مثلا هر وقت کسی هزاره یی را در کویته ببیند فورا شیعه بودن او هم برای اش تداعی می شود. در حالی که هزاره ها تنها شیعه نیستند. هزاران جزئیات دیگر در زنده گی این مردم وجود دارند. اما آن جزئیات زیر سایه ی شیعه بودن کم رنگ و حتا محو می شوند.   
بعضی می گویند عاملان ِ کشتارهای کویته هزاره ها را می کشند. بعضی می گویند آن ها شیعه ها را می کشند.  عبارت هایی چون هزاره های شیعه و شیعه های هزاره را نیز در خبرها و تحلیل ها می بینیم.  به نظر من عاملان این کشتارها نه هزاره های شیعه را می کشند ، نه شیعه های هزاره را. آن ها نه هزاره ها را می کشند و نه شیعه ها را. آن ها بر اساس تصویر بین الاذهانی دیگری که از قربانیان در میان خود دارند هویتی را می کشند که می توان آن را " نژاد ِ شیعه" نامید.  نژاد ِ شیعه نه بر نژاد هزاره اشاره می کند و نه به مسلمانان شیعه. نژاد ِ شیعه به کسی اشاره می کند که تا به چهره اش ببینی نتوانی شیعه بودن را از آن چهره جدا کنی. و این چیزی است که فقط در مورد هزاره ها اتفاق می افتد. " نژاد ِ شیعه" بر یک نژاد واقعی دلالت نمی کند. نژاد ِ شیعه یک برساخته ی سیاسی-مذهبی است که قربانی شدن افراد یک قوم را ممکن می کند. این برساخته به قاتلان این امکان را می دهد که در هدف گیری خود اشتباه نکنند.  آنان نمی توانند شیعه های پاکستان را این قدر آسان و بی هزینه و بی پی آمد بکشند. کشتن هزاره ها ( بی توجه به کافر بودن شان ) نیز موجه نیست. به نظر کشتارگران باید کسی را کشت که کشتن اش هم مجاز ( و بل واجب)،  هم آسان و هم بی پی آمد باشد و هم بتوان از آن سود سیاسی برد. برای این منظور باید به سراغ " نژاد شیعه " رفت.
در این جا لازم است به نقش جمهوری اسلامی ایران در تکوین آنچه من " نژاد شیعه " می خوانم اشاره یی بکنم. اگر چه به نفع هزاره های کویته است که خط تفکیک میان هزاره بودن و شیعه بودن خود را پر رنگ تر کنند و جزئیات مهم دیگری از هویت فردی و جمعی خود را به جلو بیاورند و برجسته کنند ، اما دولت ایران همواره سعی کرده از چنین چیزی جلوگیری کند. تنها این نیست. ایران هویت ِ شیعی هزاره های کویته را چنان متورم کرده که اگر هزاره یی مثلا در روز عاشورا در خانه ی خود بماند و در جنون خود زنی ِ زنجیر کشان شرکت نکند احساس بی غیرتی و بی هویتی کند. در پاکستان بعضی پیرو مذهب شیعه هستند و بعضی مربوط به نژاد شیعه. این دومی هزاره هایند که تا می خواهند هزاره باشند هزاره بودن شان در زیر آتشفشانی از تعصب های مذهبی ِ برافروخته توسط دولت ایران محو می شود و تا بخواهند شیعه باشند چهره های شان آنان را از همه ی شیعه های دنیا متمایز می کنند. به این سان ، وقتی که شیعه اند دیگر شیعه ها آنان را به خاطر تمایز نژادی شان طرد می کنند و وقتی که هزاره اند آن قدر شیعه اند که نمی توانند به نحوی دیگر هزاره باشند. این است که " نژاد شیعه" می شوند و از همه سو بر سر شان مصیبت می بارد ، از سوی ِ دوست و دشمن. این نژاد ات را بر نمی تابد ، آن مذهب ات را و آن سومی هر دو را.
هزاره ها تنها وقتی که نژاد خلاقیت و کفایت و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و تمدن شوند ، می توانند گام های اولیه برای رهایی از ستم های سیستماتیک را بردارند.  

۹ نظر:

ناشناس گفت...

اگر جلو نفوذ ایران گرفته نشود ما هم مثل خود ایران در انزوا قرار خواهیم گرفت. یکی از مثالهایش هم همین گوش ندادن به اعتراضات جهانی مردم ماست.

علی فیروزی گفت...

سلام، من با شما موافق نیستم... هزاره ها با شناسه ی مذهبشان شناخته می شوند... اگر هزاره ها آیین ها ی مذهبی شان را آشکار نکنند،‌ هویتشان را هم انکار می کنند... من معتقدم که همین شیعه بودن است که هزاره هنوز وجود دارد،‌ مثلا به سرنوشت سرخپوستان امریکا دچار نشده است... من فکر می کنم همین فرهنگ حسینی بوده است که هزاره را در مقابل سفاکترین حاکمان تاریخ قرار داده است... شیعه بودنش است که هیچ سیستم حکومتی را کامل نمی داند مگر سیستم حکومتی را... همین امر است که او را همیشه در مقابل غدارترین های تاریخ قرار می دهد... شکست هم خورده است اما حداقل به مانند نورستانی ها تفکر و آیین هایشان را تسلیم نکرده اند... در مورد این موضوع خواهم نوشت در وبم...
تشکر

یک هزاره (سنی؟) گفت...

هاتف عزیز تشکراز نوشته هایتان و امیدوارم که در صورت امکان دقیقن در همین راستا بیشتر بنویسید.

از این نوشته تان خیلی استفاده برردم، چون اولین بار متوجه میشوم که متعلق به پدیده ای بنام " نژاد شیعه " ام و خیلی دقیق فرموده اید که شیعه بودن را از این چهره نمیشود جدا کرد و الا دلیلی ندارد که(بگزریم ازستم های سیستماتیکش) همین همسایه هایت که ترا میشناسند و در یک مسجد سالها باهم با دستان بسته نماز میخوانی ولی باز هم در نگاه هایشان این "نژاد" بیگانه بودنت را لمس میکنی، بگزریم از اینکه در نگاه همنژادی های خودت، بجز آن چندتا "بیغیرتش"، چی را لمس میکنی؟

ولی باید کار کرد تا نژاد مورد اشاره شما شد:"هزاره ها تنها وقتی که نژاد خلاقیت و کفایت و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و تمدن شوند ، می توانند گام های اولیه برای رهایی از ستم های سیستماتیک را بردارند".

ناشناس گفت...

به این می گویند : سرنا را از دهن گشادش پفیدن .
به جای بازی با کلمات و صغرا و کبرا تراشیدن ، نکوهش کنید شدیدن .
آخوند های شیعه انگشت گرد جهان کرده بهایی می جوید ، بیست میلیون سنی مذهب ایرانی یک مسجد ندارد . اینسوی خط ، پاکستانی های وهابی و طالبان ، هزاره می کشند .
همه را بایست با نیزۀ کلام میخکوب کرد . فقط همین و بس .
سلامت باشید .
کمال کابلی .

سخیداد هاتف گفت...

کمال کابلی عزیز ،
این " نکوهش کنید شدیدن" که گفته اید شده است. بسیار. از زبان و قلم بسیاری.
من احساس می کنم که این صغرا-کبرا کردن ها ضرورت دارند و به روشنی مسایل کمک می کنند. اگر با نکوهش محض گرهی از کار ما باز می شد تا حالا گرهی نمانده بود.
شادکام باشید.

علی فیروزی گفت...

فکر می کنم یک کلمه ی بسیار مهم از نظرم حذف شده یا شاید حذف کرده اید!
کلمه ی را... در جمله ی:
شیعه بودنش است که هیچ سیستم حکومتی را کامل نمی داند مگر سیستم حکومتی < > را...

سخیداد هاتف گفت...

khoshak گرامی ،
من چیزی را از نوشته ی دیگران حذف نمی کنم ( و اگر این کار را بکنم اطلاع می دهم). شادکام باشید.

علی فیروزی گفت...

پس کی حذف می کند؟؟؟ کلمه ی < م ه د ی > را ؟؟؟ فکر می کنم در بلاگر هم فیلترینگ وجود دارد... از بلاگر هم پس باید رخت بربست...
ببخشید اگر اشتباهی شده...

جعفررضایی گفت...

دوست گرامی تحلیل بسیار خوبی بود. در این جمله شما "هزاره ها تنها وقتی که نژاد خلاقیت و کفایت و دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و تمدن شوند ، می توانند گام های اولیه برای رهایی از ستم های سیستماتیک را بردارند." اگر اجازه باشد من این را می افزایم" نژاد هوشیاری، نژاد سازگاری و نژاد جان نگهدار"

اگر بنا باشد در پاکستان بمانی و زندگی کنی، که ظاهرا چاره دیگری هم نیست، حتا اگر شیعه هم نباشی، در میان 170 میلیون آدم آریایی و تیره رنگ، تو آسیایی مآب و "دیگر" هستی. به همین لحاظ باید هوشیار، سازگار و جان نگهدار باشی.

با احترام

جعفررضایی

 
Free counter and web stats