tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post3401442789171765673..comments2023-05-06T04:32:29.964-07:00Comments on رهانه: حقوق بشر ، فردیت و تفکر محلیUnknownnoreply@blogger.comBlogger18125tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-86979695655074044432009-12-28T02:58:57.668-08:002009-12-28T02:58:57.668-08:00سلام بر رستم پهلوان که باید همان هاتف باشد؛چون این...سلام بر رستم پهلوان که باید همان هاتف باشد؛چون این جملات ساخت هاتف است و لا غیر!<br />این جانب متاسفانه انترنت را همیشه در اختیار ندارم و چند روز پیش هم وقتی در خلال چند دقیقه فرصتی که انترنت را در اختیار داشتم این وبلاگ را هم دیدم و فقط فهمیدم که به نظر شما من به کسی توهین کرده ام و متاثر شدم و فوری چیزی نوشتم. اما شما بعضی انتقاد های دیگری هم داشتید که آدم را وادار به عکس العمل میکند.<br />یکی اینکه من نمیدانم شما وقتی به فرهنک جمعگرا میتازید و به اصالت فرد نظر مثبت داریدچگونه میتوانید به کسی بگویید شما استثنایید و ما در مورد عموم حرف میزنیم؟ هر استثنایی که او آدم باشد فقط میتوان گفت که او یک نوع آدم است. من میترسیم شما هر وقت کسی را با یک خاصیت تازه یافتید او را استثنا گفته از جرگه عموم خارج کنید و بعد دربازه بقیه یا عموم(!) حرف بزنید. من میگویم این ست عموم خالی خواهد شد. بگذار همگان همگان باشد نه همگان یک فرد که "همه چیز را همگان داند". بزرگی جامعه از تنوع افراد جامعه بدست آمده است. و در این تنوع هیچ استثنایی وجود ندارد. این که "من چنین میاندیشم و چنان میاندیشم" خود یک اصل است. من زندگی نمیکنم که همواره ازاین که دیگران چه میاندیشند بگویم.<br /> و<br />حقوق بشر خاصیت ایدیولوژیک دارد، چرا که هر طرح و برنامه ایکه دارای هدف باشد و برآورده شدن این هدف مستلزم خواسته هایی از مردم باشد ایدیولوژیست؛ مگر نه؟ حقوق بشر به نظرم حتی ایدیولوژی مادر است. چون هر ایدیولوژیی با شعار دفاع از حقوق مردم به مردم رو میآورد. درست است که میتواند غلط باشد و محکوم به زوال، ولی میتواند درست باشد و رو به تکامل.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-66963532595402480692009-12-22T03:32:44.130-08:002009-12-22T03:32:44.130-08:00من سید باشی را کدام توصیف نکرده ام که توهین باشد. ...من سید باشی را کدام توصیف نکرده ام که توهین باشد. اسم او را گرفتن برای کسانی که میشناسند توهین نیست. و کسانی که نمیشناسند، نمیدانند که ما از کی نام برده ایم. برای آنها این اسم با یک اسم فرضی فرقی ندارد.<br />اگر نه باید اجازه نباید داد که کسی در جاغوری هم اسم اورا بر زبان آوردAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-21498867278139979552009-12-21T01:29:59.988-08:002009-12-21T01:29:59.988-08:00سلام
اقای ناشناس
می شود از شما بپرسم که منظور تا...سلام<br /><br />اقای ناشناس<br /><br />می شود از شما بپرسم که منظور تان از دستوری و ایدیالوژیک بودن حقوق بشر چیست؟<br /><br />شما گفته اید که این چنین هستید و آنچنان می اندیشید واحساس می کنید، آیا می شود شما را به جای بشر نوعی گرفت و بعد به نتجه ای بحث رسید؟ اگر نمی شود چرا بحث را شخصی کنیم؟ ممکن شما اصلا استثنا باشید ولی ما در باره ای عموم مردم حرف می زنیم. <br /><br />به نظر من شما اخلاقا نباید از سید باشی نام ببرید چون یک نام خاص است و این چنین توهین صریح به یک شخص مشخص واقعا بد است. شما از کجا این اجازه را به خود می دهید که شخصی را چنین تحقیر کنید؟<br /><br />فرض کنید من و افلاتون در یک وقت زندگی می کنیم. من یک دکاندارم اما افلاتون افلاتون است. واقعیت آن است که درست است که او افلاتون است و من یک دکاندار اما باز هم من برای خودم به عنوان یک انسان ارزش قایلم و حتی به افلاتون این حق را نمی دهم که خانه و زندگی ام را بگیرد، به شاگردانش بگوید مرا شکنجه کنند، به طرفدارانش بگوید مرا تبعید کنندو حق ابراز نظر را از من بگیرند و به کنیزکانش بگوید که مرا زهر بدهند و بکشند. من هم این کارها را در حق او نمی کنم اما اگر دلم خواست احترام اضافی اش می کنم و اگر دلم نخواست و فکر کردم که او چندان آدم خوش خلقی نیست اصلا احترام هم نمی کنم. این مفهوم ساده ای حقوق بشر است و ریشه اش را هم نشان می دهد که از کجا می آید !!<br /><br />در نظرات شما البته من نکته های باریکی هم می یابم که قابل ستایش استند. <br /><br />رستمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-24937705337441885662009-12-21T00:04:09.667-08:002009-12-21T00:04:09.667-08:00دوستان عزیز سلام ،
باتور/ رویش گرامی ،
تشکر از ا...دوستان عزیز سلام ، <br />باتور/ رویش گرامی ، <br />تشکر از این که نوشته های ام را می خوانید و در خور نقد و نظر شان می یابید. در مورد حقایق و حقوق درست گفته اید ، اما این دو از یک جا می آیند. مثلا این که می گوییم ما بالاخره به حق مان خواهیم رسید ، در واقع پشت ادعای مان این است که حق ( یعنی صحیح و به هنجار) آن است که ما به حق خود ( یعنی به بهره ی خود) برسیم. و وقتی که به حق خود می رسیم این به آن معناست که حق پیروز شده است. <br />به بیانی دیگر ما هر جا که از حقوق خود سخن می گوییم این حقوق را مبتنی بر حقایقی می دانیم. <br />*** <br />حقوق بشر البته که باید از حد توصیه های اخلاقی یا مباحث فلسفی فراتر رفته و در ساختار قوانین وارد شوند و امکانی برای اجرا بیابند. اما تنها قوانین کافی نیستند. به باشی حبیب هم باید درس حقوق بشر داد و درک او از نقض حقوق بشر را روشن تر و کارآمد تر کرد. <br />*** <br />ناشناس گرامی ،<br />درست است. آمیختن چیزهای بی ربط و با ربط به یک مساله باعث سر درگمی آدم می شود.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-84006000826617225352009-12-21T00:00:41.775-08:002009-12-21T00:00:41.775-08:00آقای هاتف یک چیز دیگر را هم در باب شعر مولانا اضاف...آقای هاتف یک چیز دیگر را هم در باب شعر مولانا اضافه کنم:<br />وقتی مولانا میگوید مابقی تو استخوان و ریشه ای، اصلا این معنی را داشته میتواند که این مابقی هرکس، خواه با اندیشه خوب و خواه با اندیشه بیمقدار؛ همان استخوان و ریشه است و در بیت دوم گلشن و هیمه گلخن هم صفات اندیشه است و بس. حالا اگر اندیشه را جدا کنیم مابقی وجود هرکس، متفکر و دیوانه مثلا سید باشی و سقراط چه فرقی خواهد داشت؟ پس این مابقی وجود هرکسی باید حقوق مساوی هم داشته باشد. ولی اندیشه های همه کس حقوق مساوی ندارند. حقوق بشر مثالش اینست: تن سید باشی و تن ارسطو هردو بایداز خدمات بیمارستان با عین هزینه مستفید شده بتوانند. و یا اگر ما بخواهیم سنگی را پرتاب کنیم و در محل هدف تنی را ببینیم کوشش میکنیم سنگ را آنجا پرتاب نکنیم چه تن سید باشی باشد، چه تن ارسطو! اما اگر بخواهیم تفکر و اندیشه کنیم، با اندیشه افلاطون رفتاری داریم که صد فیصد با رفتار با اندیشه سید باشی فرق میکند<br />امیدوارم از زیاده روی بنده خسته نشویدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-48424868753928712512009-12-20T22:49:58.871-08:002009-12-20T22:49:58.871-08:00آقای هاتف من یک توضیح دیگر هم در قبال چهار نظر قبل...آقای هاتف من یک توضیح دیگر هم در قبال چهار نظر قبلی ام دارم که فراموش کردم و آن اینکه <br />ما بایداز حقوق بشر به گونه ای صحبت بکنیم که حوزه های دیگر زندگی انسان یعنی خودسازی، تربیت خویش ویا تربیت شخصیت خویش که هر کسی در زندگی به آن نیاز دارد صدمه نزنیم. و مخصوصا نسل جوان فکر نکنند که پس این مسایل در زندگی امروزی خوار و حقیر اند و ارزشی ندارندAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-25895070946844271632009-12-20T22:02:49.358-08:002009-12-20T22:02:49.358-08:00باز هم منم که از شعر مولانا یاد کرده بودم با چهارم...باز هم منم که از شعر مولانا یاد کرده بودم با چهارمین نظر<br />آیا شما فکر نمیکنید که به هم آمیختن مسایل ذیربط و بیربط در مقوله ای باعث سردرگمی و عدم ایجاد نتیجه یی خواهد شد؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-43896769231277816452009-12-20T21:48:00.706-08:002009-12-20T21:48:00.706-08:00باز هم منم که از مولوی گفته بودم
تلاش من در این نق...باز هم منم که از مولوی گفته بودم<br />تلاش من در این نقد و نظر این است که ما در بحث از حقوق بشر باید از محدوده حقوق بشر که در واقع کاملا خاصیت دستوری و ایدیولوژیک دارد خارج نشویم و به این علت پر حرفی کردم که شاید برای شما گفتن نکات آخری در نظر قبلی من بیجا باشد.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-80316890726729140082009-12-20T21:40:16.152-08:002009-12-20T21:40:16.152-08:00آقای هاتف در این که ارزش هرکس در جامعه تابع اندیشه...آقای هاتف در این که ارزش هرکس در جامعه تابع اندیشه اش نیست بلکه تابع کارکردش است جای حرف نیست- البته به نظرمن. اما در مورد مولانا که گفته اید تابع انسان شناسی غالب زمان خود بود، من فکر میکنم شاید آنقدر تابع هم نبود. بیانش تابع زمان خود بود. وی گرچه با ارزش اکتسابی انسان خیلی سروکار داشت اما ارزش ذاتی انسان راهم حتما میشناخت. منظور من در مورد شعر مولانا این بود که این شعر مولانا حقوق بشر را نه کمک میکند و نه صدمه میزند از مولانا میگذریم اما چند نکته دیگر:<br />آیا حقوق بشر چه رابطه ای با انسان شناسی دارد؟ آنچه مهم است اینست که این شعر مولانا برای من درست است یعنی زبان حال من است در زمانی که تنها هستم. اما من نمیتوانم با معیار این شعر با مردم برخورد کنم. به حقوق بشر صدمه میرسد، چون حقوق بشر غیر از حقوق دانشمند، اندیشمند و ... است،این شعر به آموزه های پیامبر گونه و اندرز مآبانه مربوط است. نه دستوری برای چگونه برخورد کردن. من زمانی که ظرف اندیشه ام را یا اندیشه هایم را پیش خودم بررسی میکنم اگر اندیشه امرا غنی بیابم بنظرم بزرگ و عزیز احساس میشوم اما اگر آنرا ضعیف و ناتوان و خالی بیابم خورد و حقیر مینمایم(جالب آنکه در مورد دیگران این گونه متأثر نمیشوم یعنی آنها بسته به احوال اندیشه شان برایم زیاد بزرگ و کوچک نمیشوند)اما در هردو حالت حقوقی را که در جامعه دارم و طرز رفتاری را که از مردم توقع دارم برایم محفوظ و مهمتر اینکه بدون تغییر باقی میماند. نه در آن حالت توقع احترام زیادتردارم و نه در این حالت انتظار بی احترامی.<br />دوم اینکه با اندیشه ها جنگیدن، نقد کردن و رد کردن و حتی نمسخر کردن، یکی از مشخصات جامعه مدنی است. که هیچ جایی ازبدن حقوق بشر را صدمه نمیزند، البته اگر به جان صاحب اندیشه کار نداشته باشیم. شماوقتی اندیشه یی را غلط میدانید هیچ مدارا نکنید،حق دارید آنرا غلط دانسته و اثبات کنید، فقط به جان او کار نداشته باشید.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-22287277626163276082009-12-20T17:47:53.500-08:002009-12-20T17:47:53.500-08:00چیز دیگری که می خواستم بدان اشاره کنم این است که ا...چیز دیگری که می خواستم بدان اشاره کنم این است که اساسا آیا حقوق بشر در رابط ای میان دو شخص و یا اشخاص ملکی ساکن یک ده مطرح است یا میان افراد ده، کل ده و فرد فرد ساکن این ده با دولت؟ <br /><br />منظورم این است که وقتی ما می گوییم حیات حق هر انسان است، این به این معنی نیست که این حق را دولت به رسمیت بشاسد، آن را در نظام حقوقی کشور رسمیت بدهد و در برخوردش را افراد و کل جامعه به آن احترام بگذارد و اگر این حق را فردی و یا حمعی از فردی می گیرد بازخواستش بکند؟ حال فرض کنید در جامعه ای افغانستان حاکمیت قانون وجود دارد، آیا فکر نمی کنید که وقتی این حق را مراجع قانونی پاسداری کنند و ضایع کردن آن را جرم تلقی کنند در این صورت هر فرد از ضایع کردن آن دست بر می دارد مگر اینکه بخواهد جرمی را مرتکب شود؟<br /><br />در کشورهای مدرن آدمهای بسیار به اساسات حقوق بشر باور ندارند اما چون ضایع کردن این حقوق جرم تلقی می شوند لذا آن را ضایع نمی کنند چون نمی توانند و اگر بکنند باید هزینه اش را بدهند. <br /><br />در کشور ما اول مراجع موازی حقوقی و قدرت وجود دارند. دوم چیزی به نام حاکمیت قانون وجود ندارد. آیا فکر می کنید باشی حبیب نمی داند که دزدی مال دیگران ضایع کردن حق شان است؟ آیا فکر نمی کنید اگر حاکمیت قانون وجود می داشت آن وقت نیازی نبود به باشی حبیب درس حقوق بشر می دادیم؟ <br /><br />امیدوارم توانسته باشم منظورم را روشن سازم.<br /><br />رویشAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-31490713239384373772009-12-20T17:21:05.518-08:002009-12-20T17:21:05.518-08:00سلام آقای هاتف
امروز دو نوشته ای شما (حقوق بشر ، ...سلام آقای هاتف<br /><br />امروز دو نوشته ای شما (حقوق بشر ، فردیت و تفکر محلی - تاملی در اصالت یک خواسته ای دلپذیر ) خواندم. <br /><br />نوشته ای اولی را واقعا خوب یافتم. یک نوشته ای عمیق، روشن و خوب سنجیده شده بود. لذت بردم. <br /><br />نوشته ای دوم با آنکه موضوع مهمی دارد چندان چنگلی به دلم نزد. آن را گیج کننده و بی نتیجه یافتم. در جاجای آن مثالهای اورده شده است که چندان روشنگر نستند. مثلا همان داستان رفتن آن فامیل به پلخمری. من مثالی برای بدی این مثال شما می زنم.<br /><br />کسی فرزندش را می فرستند که داکتری بخواند. فرزندش داکتر می شود و در یک شفاخانه ای در کابل کار می گیرد. صبح وقتی سوار بایسکل می شود که به سر کار برود بمبی می کفد و او تکه تکه می شود. آیا بهتر نبود که این فامیل وی را از همان اول به ایران برای کار در سنگبری روان می کرد؟<br /><br />نکته ای دیگر اینکه شما دو حق را به جای یک حق گرفته اید. منظورم این است که آن حق که پیروز است جمع اش می شود حقایق. ولی آن حق پیشاپیش گردش آزاد اطلاعات می دود اگر جمع شود حقوق جور می شود. <br /><br />تشکر و احترام<br /><br />باتور هزارگیAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-38971729080213676752009-12-20T10:13:38.032-08:002009-12-20T10:13:38.032-08:00دوست عزیز ناشناس ،
آن شعر مولانا را هر گونه که مع...دوست عزیز ناشناس ، <br />آن شعر مولانا را هر گونه که معنا کنیم در نهایت به این جا می رسیم که مولانا هم در این زمینه تابع انسان شناسی غالب زمان خود بوده است. بر اساس آن انسان شناسی حق و ارج آدمی به گونه ی گسست ناپذیری با اندیشه و اعتقاد اش پیوند داشت. اندیشه ی حقوق بشری این رشته ی پیوند را برید و گفت : آدمی حتا فارغ از آن که چه گونه می اندیشد و چه اعتقادهایی دارد ، هنوز حق دار و ارجمند است. این تغییر در نگاه به آدمی تغییر انسان شناختی ای بزرگی بود که در زمان مولانا برای اکثر آدم ها غیر قابل هضم بود.<br />این که گفته اید شعر مولانا را در حوزه ی زنده گی شخصی/فردی معنا کنیم مشکلی را حل نمی کند. چه فرقی می کند که ده میلیون نفر یک جایی فکر کنند که آدم یعنی همان اندیشه اش ، یا هر کس در حوزه ی زنده گی شخصی خود چنین برداشتی را در مورد خود داشته باشد. سر انجام ، هر فرد از هنجارهای غالب فکری در جامعه متاثر می شود و از آن سو روندهای اجتماعی هم با اندیشه های فردی همسان تقویت و تحکیم می شوند. وقتی من فکر کنم که فلان اندیشه ام غلط است و سزاوار سرزنش ، چرا وقتی همان اندیشه را در دیگران می بینم با آن ها مدارا کنم؟ <br />این است که به محضی که می بینم کسی اندیشه ی " درست"ی ندارد ( و درست از زاویه ی دید من و برای من معنا و تفسیر خاصی دارد) ، آن گاه مابقی وجود آن آدم برای من تبدیل به مشتی استخوان و ریشه می شود. یک مشت استخوان و ریشه هم که ارزشی ندارد تا آدم به آن اعتنا کند یا از افتادن اش در آتش گلخن نگران شود. <br /><br />از شما تشکر می کنم که این بحث را جدی گرفتید و نظر انتقادی تان را آوردید. <br />شادکام باشید.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-61377024890723016892009-12-20T02:03:18.460-08:002009-12-20T02:03:18.460-08:00از مفهوم مدرن حقوق بشر گفته اید که به نظرم بحث مفی...از مفهوم مدرن حقوق بشر گفته اید که به نظرم بحث مفیدی است. اما چند نکته را باید نقد کرد:<br />1- گفته اید که درک و تمیز کرامت ذاتی و کرامت اکتسابی برای رفع ناهمخوانی های نگرش سنتی و به اصطلاح مدرن حقوق بشر کافی نیست. ولی درک این دو نوع کرامت در انسان فجر بزرگی در جامعه سنتی ما خواهد بود با درک این مفکوره مفهوم حقوق بشر مدرن به خوبی روشن و مشخص خواهد شد و مهمتر اینکه جایگاه فرد انسانی در جامعه غیر از حقوق بشری اوست. چون این جایگاه مربوط به حقوق و کرامت اکتسابی اوست. و همچنین اگر مابگوییم که زن فرصت هایی در زندگی داشته باشد و مرد فرصت های دیگر این یعنی که به کرامت ذاتی برابر این دو باور نداریم و باید این تفکر در چامعه سنتی ما ایجاد شود تا همه قبول کنند که زن و مرد کرامت ذاتی یک انسان را به طور مساوی دارا اند.<br />2- و اما شعری از مولانا که ذکر کرده اید ربطی به حقوق بشر ندارد. این شعر مربوط به آن بخشی از زندگی شخصی فرد است که در آنجا این آدم نگاهش حواسش و فکرش و کارش کاملا از دایره حقوق بشر، چیزی که فقط وقتی آدم درون اجتماع است، وقتی در جاده قدم میزند، وقتی که معامله یی میکند، وقتی تقاضایی دارد، وقتی عرضه یی دارد و... مطرح میشود؛ بدور است. لابد خواهید گفت که در اینجا مولانا مستقیما آدم را هیمه گلخن خطاب کرده به جرم اندیشه اش که در این صورت چه حقوقی خواهد داشت؟ اما این شعر مولانا اساسا طرز رفتار و برخورد با کسی را در نظر ندارد. بلکه نظر به ارزش و خاصیت های آدم دارد و احیانا اگر نظری به آن هم داشته باشد آن هم رفتار شخص با خودش بوده میتواند. سخن مولانا بر سر اندیشه است نه مابقی یعنی استخوان و ریشه که همان تن و صورت (بکار رفته در نوشته شما)باشد و او میداند که اندیشه را نه میشود سوزاند همچون هیمه گلخن و نه میشود بویید همچون گل. بلکه فقط میتوان آنرا درک کرد. باز خواهید گفت که هیچکس اندیشه اش در نظرش خار نخواهد بود بلکه هرکس اندیشه اش برایش گل است و خودش گلشن! در این جا باید گفت مسئول هر عکس العملی فقط عامل عملی است که عکس العمل را ایجاد کرده یعنی مسئول عکس العمل طرز رفتار هرکس خودش است. به نظر من مشکلی در سخن مولانا در دوران مدرن امروز هم نیست. و به نظر من سخن مولانا همواره بدیهیات است. این یگانه نقدی است که من بر مولانا دارم که در کنار شگفتی هایش مرا اندکی پریشان کرده است. بهتر است شعری از مولانا پیدا کنیم که مستیما حاوی دستوراتی از چگونه برخورد کردن با انسان باشد نه فلسفه چه بودن.<br />3- دلایلی که شما مطرح کرده اید واقعا بجاست که سبب خفه کردن تمام استعداد ها و رشد و توانایی های بعضی ها (اکثریت) میشود و خیانت و توهین و ظلم-نقض حقوق بشر. اما در افغانستان آنچه واقعا در تضاد با حقوق بشر است مشخصه شخصیت پرستی خود عامه مردم است.و باور غالب مردم به حقوق بشری نامساوی شخصیت مورد پرستش آنها و خود آنها! با این برداشت که همچون تکه یخی یا ابری زندگی را تلخ ساخته باید مبارزه کرد.<br />و اما کاملا درست است که حقوق بشر رادر جامعه باید به یک بحث(گفتمان) تبدیل کنیم. رواج دهیم تا آهسته آهسته اوج پیدا کند و سپس حتی مدرن شودAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-88525680829414178142009-12-18T23:06:10.887-08:002009-12-18T23:06:10.887-08:00جناب استاد مبلغ
آدرس ای میل تان ناقص بود. لطف کنید...جناب استاد مبلغ<br />آدرس ای میل تان ناقص بود. لطف کنید و کامل اش را بنویسید. شادکام باشید.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-34101941540325235792009-12-18T22:59:25.076-08:002009-12-18T22:59:25.076-08:00جناب جاغوری شناس ,
نمی دانم من در این نوشته ام چه ...جناب جاغوری شناس ,<br />نمی دانم من در این نوشته ام چه کرده ام که مستحق این قدر درشتی شده ام.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-59204674325539597662009-12-18T16:54:27.204-08:002009-12-18T16:54:27.204-08:00خوب بود ولی به نظر می رسد زیاد سر منبر رفته بودید ...خوب بود ولی به نظر می رسد زیاد سر منبر رفته بودید و از ملا ها کم نمی اورید. بیچاره اهالی جاغوری را در بدر ساخته ای با این حرفا. لابد با خودگفته اند پیش ازین این به اصطلاح حقوق ما کجا بوده؟ نکند تا حالا ما بشر نبوده ایم... ویا حالا که بشر شده ایم باز هم از حقوق که خبری نیست پس یا ما مشکل داریم ویا اینکه جناب هاتف(که حتماهاتف غیبی می بخشید غربی، بر اواینها را الهام نموده)از زمره انسانان خارج گشته است!جاغوری شناسnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-39152863612323071472009-12-18T08:17:37.939-08:002009-12-18T08:17:37.939-08:00daqiq bood. nokaate zarifi ra shekaafta eid.daqiq bood. nokaate zarifi ra shekaafta eid.Unknownhttps://www.blogger.com/profile/05549058426956014902noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-4094571645100355772009-12-18T01:33:25.347-08:002009-12-18T01:33:25.347-08:00سلام امید که سر حال باشدید و سلامتی خودرا بعد از...سلام امید که سر حال باشدید و سلامتی خودرا بعد از بر گشتن به دست آورده باشید امیل بدهید که نامه برای تان برفرستمAnonymousnoreply@blogger.com