tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post6886491177176093065..comments2023-05-06T04:32:29.964-07:00Comments on رهانه: آدمی: موجودی دودکش سازUnknownnoreply@blogger.comBlogger6125tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-19033538925978820282010-12-27T21:51:54.875-08:002010-12-27T21:51:54.875-08:00سلام هاتف صاحب!
تشکر وسپاس از شما.
1-بنده همیشه ف...سلام هاتف صاحب!<br />تشکر وسپاس از شما.<br />1-بنده همیشه فکر میکردم شاید جناب عالی در کمترین زمان یک مطلب را تحریر میکنید. البته این را میگذاشتم به حساب دانایی و"خلته پر"تان.<br />2- صفدر توکلی در یک ترانه اش خورشید را خورشٌید میخواند. وچند بار هم تکرار میکند. مسلما" این کار از روی آگاهی نبوده . قضاوت چیست نمیدانم.<br />3- من مثل شیشه صاف هستم وقتیکه نگاه کنی آنطرفم پیدا است.حال اگر عقاید را"عقائید" نوشتم بر اثر کم سوادی هست. شما به دل نگیرید.<br />موتور من با روغن سوخته باقی مانده از "بوسراغ" پوخته شده مادرم راه می افتد.<br />موفق باشید.حیدریhttp://hydari44.blogfa.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-24464921745483081402010-12-26T23:27:55.045-08:002010-12-26T23:27:55.045-08:00مثل همیشه نوشته تان چراغی در ذهنم روشن کرد.
اینجا ...مثل همیشه نوشته تان چراغی در ذهنم روشن کرد.<br />اینجا بسیار یادتان می کنیم.Shaharzadhttps://www.blogger.com/profile/15169187195408836958noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-83479493363675368932010-12-26T09:46:16.087-08:002010-12-26T09:46:16.087-08:00حیدری عزیز ،
تعریف تان از سخنران خوب جالب بود. اما...حیدری عزیز ،<br />تعریف تان از سخنران خوب جالب بود. اما یک چیز در مورد پشت صحنه ی نوشته های خود بگویم: خیلی کم پیش می آید که من چیزی را که مایه یی از تحلیل هم داشته باشد فورا و ابتدا به ساکن بنویسم. خمیره ی بسیاری از همین نوشته های ساده ی بی زحمت در شش ماه و یک سال پیش و پیش تر از آن ها است. من معمولا همیشه با سه- چهار سوال غامض درگیر ام. گاهی این سوال ها در من پاسخی نمی یابند. گاهی پاسخ های غبار آلودی می یابند و گاهی جواب های نسبتا روشنی می یابند. گاهی ساعت سه صبح که بیدار می شوم احساس می کنم که اگر در فلان مورد آدم از فلان زاویه نگاه کند به پاسخ بهتری می رسد. گاه این طور می شود که مثلا من در کتابی می خوانم که کسانی که با چیزی در درون خود مخالف می شوند معمولا در بیرون به تبلیغ به نفع آن چیز می پردازند. آن گاه روزی سایت بی بی سی را باز می کنم ( بعد از یک سال) و می بینم که حامدکرزی - در مثل- بسیار دموکراسی دموکراسی می گوید. یادم از آن تئوری می آید. با خود می گویم : ببینم این همان نیست؟یعنی در پرتو پرسش ها و تئوری ها اخبار و رویدادها معنا می یابند. <br /><br />نوبت نوشتن که می رسد اعتقاد من این است که مخاطب باید بدون زحمت بسیار بفهمد که ما چه می گوییم.قبول کرد یا نکرد مساله ی دیگری است. من برای روشن نویسی بسیار زحمت می کشم. و این ممکن است توسط خواننده دیده نشود. خودم همیشه متوجه هستم که ممکن است نوشته هایم از فرط ساده گی در شمار خطابه های بالبداهه ی منبری یا مجالس ختم گذاشته شوند.اما باور کنید آسان نوشتن - اگر انتخاب شود- آسان نیست.<br /> <br />ناشناس در یک آهنگ محلی خود کلمه ی " مشهور" را به شکل منشور می خواند ( چون مردم عامی آن را به شکل منشور در آن بیت ثبت کرده اند). من از این کار او خوشم آمد. آگاهانه اصلاح اش نکرده. شاید شما هم کلمات "مراسمات" و " عقائید" را همین طور در نظر تان به کار برده باشید. می خواهم بگویم که اگر این یک انتخاب آگاهانه برای نوشتن عامیانه باشد یک معنا می یابد و اگر مثلا به خاطر کمبود آشنایی آدم سر آدم تحمیل شود معنایی دیگر. چرا که اگر تحمیلی باشد صلاحیت آدم برای قضاوت در مورد دیگران را هم کم وزن می کند. <br /><br />شادکام باشید.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-76459618093976963002010-12-26T07:38:53.871-08:002010-12-26T07:38:53.871-08:00سلام هاتف صاحب.
من مطمئینم که انسانها با برگزاری و...سلام هاتف صاحب.<br />من مطمئینم که انسانها با برگزاری واجرا کردن مراسمات مختلف طبق عقائید خودانگیزه زیستن وزنده ماندن را برای خود تقویت میکنند.<br />موفق باشید.<br />راستی همیشه تصورم این بوده که حضرت عالی قبل از اینکه نویسنده خوب باشی یک سخنران خوب هستی.<br />یعنی در مورد همین موضوع هزاران کلمه دیگر هم میتوانی به راحتی بنویسی. وبه اخر هم نرسد.حیدریhttp://hydari44.blogfa.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-23766692596175289712010-12-26T03:35:46.919-08:002010-12-26T03:35:46.919-08:00اما به نظر من پاسخ چهارم پزیرفتنی تر به نظر میرسد....اما به نظر من پاسخ چهارم پزیرفتنی تر به نظر میرسد. وقتی در روز عاشورا دیگران میگریند من کوشش میکنم نگریم اما نمیشود که نمیشود. باید یک کاری کنم که گریه ام گیرد. در غیر آن صورت خودم را تنها و بیگانه و بریده از دیگران احساس میکنم.<br />رسم است دیگر. <br />این رسم برای من که چنین است. اما برای (ما) را هیچگاهی نمیتوانم تضمین کنم.<br />از کجا معلوم که همه ی آدمیان موجودات دودکش ساز نباشند؟ و آنگاه من آنان را مجبور و یا محکوم به دود کش سازی کنم؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-74878662199629388282010-12-25T23:36:31.727-08:002010-12-25T23:36:31.727-08:00"ما همواره نیازمند بهانه هایی هستیم برای بیرو..."ما همواره نیازمند بهانه هایی هستیم برای بیرون آمدن از تاریکخانه ی ترس آور ِ جان تنهای خود. همیشه محتاج ِ چیزهایی هستیم که مرداب ِ ملال و پوسیده گی ما را آشفته کنند و به ما حس زنده گی کردن بدهند"<br /><br />به نکته قابل توجهی اشاره فرمودید... در واقع همانا عادتهای ما نیز رسمی است برای زندگی را اجبار کردن به گذزانی و طی کردنی...صحرا کریمیhttp://www.toranjterme.blogfa.comnoreply@blogger.com