tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post5030842639878313227..comments2023-05-06T04:32:29.964-07:00Comments on رهانه: میوه ی عشق در ترازوی عقلUnknownnoreply@blogger.comBlogger6125tag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-38844485787595382012010-02-16T13:17:54.701-08:002010-02-16T13:17:54.701-08:00با سلام به شما ،
نوشته اید :
"- آیا فقط ای...با سلام به شما ، <br />نوشته اید : <br />"- آیا فقط این کار سرخودانه عشق " بی مشوره با عقل " است که امور زندگانی آدمی را این قدر زار وذلیل وآدم را رسوای چهارکنج دنیا( آنگونه که درحدیث قیس " مجنون " وفرهاد ازعشق آمده است ) می کند، یعنی هیچ عامل دیگری (با توجه به مطالعات جدید روان شناسی، زیست شناسی ، سیاست زیستی ) اگردقیق ترجمه کرده باشم ) , Biopoliti وو ) درسرکشی وطغیان این پدیده سهم ندارد؟<br />2- یکبار درصحبتی خودمانی شما ازعامل "situation " درتوضیح وتوصیف کردار آدمی یاد کردید وخیلی هم بجا وجالب آن را دربرش ها وچوکات های ویژه خود شان تبیین کردید. حال با توجه به تغییروضعیت فرهنگ ، هنجارها ونظام اخلاقی ، سیاست های اداره تن ، فرد وجامعه ووو هزاران عامل شبیه دیگر آیا نباید تعریف وفهم جدید ازپدیده ی مثل عشق بدست داد ؟ وچرا درذات گرایی واستعلا اندیشی پیشینی خود کماکان گیرماند. کمی سراپاکنده طرح شد، امید مزه ی رخداد والنتاین را خراب نکرده باشد".<br /><br />یک- فکر می کنم باید به عوامل دیگر هم می پرداختم. اشاره ی تان کاملا صحیح است. اما بدبختی این است که یادداشت های وبلاگی را نمی توان بیش از این طولانی کرد. نمی خوانندشان احتمالا.<br />دو- من هم بر این باورم که باید همراه با دگرگونی های گسترده یی که در اذهان و در واقعیت های زنده گی امروزی مان آمده ، نگاهی دوباره به مفاهیمی چون عشق هم بیندازیم. اما در این کار باید احتیاط کرد. چون واقعا نمی دانیم که در برابر هر کیلومتری که تغییرات ذهنی یا تکنولوژیک می پیماید آیا روان ما هم یک کیلومتر به پیش می رود یا نه. به نظر می رسد که چنین تناظری وجود ندارد و ما در قرن بیست و یکم هم گاه و بل به کرات جلوه هایی از روان انسان ِ بیست قرن پیش را در رفتار های خود باز می تابانیم. البته در این نگرش خطر افتادن در پرتگاه ذات گرایی وجود دارد و احتمالا ذات گرایان هم چون دیدند که آدم در قرن ها به مشکل یک قدم به پیش بر می دارد به این نتیجه رسیدند که از همان روزی که " گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند" برای همیشه یک عنصر ثابت هم در آن نهادند که هیچ کاری در موردش نمی توان کرد.<br /><br />شادکام باشید.سخیداد هاتفhttps://www.blogger.com/profile/12030126531530884973noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-75983622284274841692010-02-16T11:28:03.900-08:002010-02-16T11:28:03.900-08:00wish you have written a single line about AFSHAR h...wish you have written a single line about AFSHAR how many people had been died there was hazara and from jaghoryAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-75695433968365087402010-02-16T10:54:58.625-08:002010-02-16T10:54:58.625-08:00جناب کاظم وحید ،
از لحن نوشته ی تان دریافتم که شو...جناب کاظم وحید ، <br />از لحن نوشته ی تان دریافتم که شوخی می کنید. خیلی تصنعی بود. می خواستید داغ ام کنید و بخندید. خندیدم. بلند. زنده باشید.سخیداد هاتفnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-50783957421223901322010-02-16T10:06:05.341-08:002010-02-16T10:06:05.341-08:00سلام و سلامتی !
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون...سلام و سلامتی !<br />عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است ... عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما .حافظپویاnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-33344578738559396442010-02-16T04:21:16.755-08:002010-02-16T04:21:16.755-08:00جناب با تبر غربزدگی به جان فرهنگ چندین هزار ساله م...جناب با تبر غربزدگی به جان فرهنگ چندین هزار ساله ما افتاده اید. شاید به نظر خود فربه به نظر آیید اما انسانهای آگاه و مسوول و مبارز می دانند که شما از خویشتن خویش تهی گشته اید.<br /><br />روشنفکران پولساز غرب نشین آنقدر در غربگرایی افراط می کنند که حتی همان غرب جهانخوار هم این بی مایه ها را میمون بیشتر نمی دانند که چهار پا در تقلید از غرب می دوند. این یک خیانت بی نظیر به آرمان نسل مبارز و آگاه وطن است.<br /><br />کاظم وحیدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5138829776185793978.post-32145440986518033342010-02-16T02:04:21.331-08:002010-02-16T02:04:21.331-08:00درود گرامی
اغلباً اتفاق می افتد که نوشته هایت را ...درود گرامی <br />اغلباً اتفاق می افتد که نوشته هایت را حرف به حرف وکلمه به کلمه چند بار ودرچندین جا بخوانم. ازین که بگذریم، با اذعان به توصیف خیلی خیلی دقیق ونزدیک به واقعیت سوالهایی زیادی درباب این نوشته ات پیدا می شود "حتی با یکبار خواندن خود شما از آن " که نمی توان ازآنها با آسانی درگذشت. <br /><br />1- آیا فقط این کار سرخودانه عشق " بی مشوره با عقل " است که امور زندگانی آدمی را این قدر زار وذلیل وآدم را رسوای چهارکنج دنیا( آنگونه که درحدیث قیس " مجنون " وفرهاد ازعشق آمده است ) می کند، یعنی هیچ عامل دیگری (با توجه به مطالعات جدید روان شناسی، زیست شناسی ، سیاست زیستی ) اگردقیق ترجمه کرده باشم ) , Biopoliti وو ) درسرکشی وطغیان این پدیده سهم ندارد؟<br />2- یکبار درصحبتی خودمانی شما ازعامل "situation " درتوضیح وتوصیف کردار آدمی یاد کردید وخیلی هم بجا وجالب آن را دربرش ها وچوکات های ویژه خود شان تبیین کردید. حال با توجه به تغییروضعیت فرهنگ ، هنجارها ونظام اخلاقی ، سیاست های اداره تن ، فرد وجامعه ووو هزاران عامل شبیه دیگر آیا نباید تعریف وفهم جدید ازپدیده ی مثل عشق بدست داد ؟ وچرا درذات گرایی واستعلا اندیشی پیشینی خود کماکان گیرماند. کمی سراپاکنده طرح شد، امید مزه ی رخداد والنتاین را خراب نکرده باشد.Anonymousnoreply@blogger.com